«مادر»
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهیدناصر بقايييارحسين، دوازدهم آذر 1338 در شهرستان كرج به دنيا آمد. پدرش فضلالله، کارگری میکرد و مادرش رعنا نام داشت. وی تا چهارم متوسطه کارگری میکرد و مادرش رعنا نام داشت. تا چهارم متوسطه درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. او یکم مهرماه 1360، با سمت راننده آمبولانس در سوسنگرد با اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر وی را امامزاده محمد (ع) زادگاهش به خاک سپردند.
دلنوشتههای شهید «ناصر بقایی یارحسین» در ادامه میخوانید.
«مادر»
«هر چه در كتابهاي لغت گشتم، كلمهاي پيدا ننمودم كه بتواند مقام و عزت تو را آنطوريكه بايد و شايد دربرداشته باشد و بزرگي تو را برساند. از اين جهت، تو را به نام مادر خطاب ميكنم زيرا اين كلمه كاخ منزلت و قدرت تو را تا عرش خداي تعالي بالا ميبرد. مادر بگذار تو را بعد از خداي بزرگ پروردگار خويش بنامم و چنان در پيشگاهت افتم كه چشمانم پاي تو گردد. مادر اگر من پيش از تو بميرم چنان شادمان خواهم بود كه سر از پاي نميشناسم زيرا در آن جهت در آرامش ابديت، در ميان جلوه انوار ايزدي تو را خواهم ديد.
مادر تو آنقدر فداكار و مهرباني كه براي آسايش و موفقيت فرزندت از بذل جان هم دريغ نداري، برگو چگونه ميتوانم از اين همه لطف و خوبي تو سپاسگزاري كنم. مادر تو در آسماني و من در زمين، خورشيد مهر و محبت خويش را در گلستان دل و جانم بتاب تا همه وقت شاد و خندان بماند و گرنه از خزان بي مهري افسرده شده در زمستان بيمحبتي ميميرم.
«خزان دلشكستگان»
آفتاب به رنگ زيبائي كه گيسوان طلائي تو را در روزهاي طوفاني از خطر پراكندگي محفوظ ميداشت در آمدهاست. نسيمي سرد، دامن سرزمين خورشيد را از روي دربر ميپيچد و آرزوهاي خفته را بيدار ميكرد. مه غليظي پيشاني كوه را پوشانده و جاده گوسفند رو را تاريك كرده، بوته گل قشنگ آرامگاه تو رنگ خزان گرفته و رقص مذبوحانهاي بر روي من لبخند ميزند بر سيماي هوس انگيز دختران جنگل غباري از حزن و ماتم نشسته و اين مرغان پر صدا را چون كوه آرام و ساكت داشته است.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد
انتشارات، هنری