بهترین و متعهدترین مربی
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید رضا کارگربرزی یکم مرداد سال ۱۳۵۸ در «ساوجبلاغ» به دنیا آمد. وی اصالتا کرمانی بود؛ جوانی باهوش، با محبت و صادق. مخترع بمبهای الکترونیکی و تلههای انفجاری بود. رضا که اولین شهید مدافع حرم استان البرز است، مرتبه اول برای دفاع از حریم اهل بیت (ع) به سوریه رفته بود که در ۱۱ مردادماه سال ۹۲ به شهادت میرسد. از شهید کارگر 2 فرزند به یادگار مانده است، «محمدمهدی» متولد ۱۳۸۵ و «محمدحسین» متولد ۱۳۸۷ است.
چند پرده خاطره از شهید مهندس رضا کارگربرزی را بخوانید.
از جمله شرطهایی که در دوران آشنایی و پیش از محرم شدن با رضا گذاشتیم اقامه نماز شب بود. البته خودش این پیشنهاد را داد. من متعهد شدم که هر شب نماز شب بخوانم. این دوران سه سال زمان برد. بعد از ازدواج خواندن نماز شب از طرف من بهخاطر دغدغه رسیدگی به بچه ها کمرنگ شد، ولی از طرف رضا هرگز ترک نمیشد. خیلی کمی خوابید. ساعت ده و نیم تا ۱۲ و نیم شب درس میخواند و ساعت سه و نیم صبح برای نماز شب بلند میشد.
توصیه اش به من این شده بود که در دوران ماموریتش من حواسم به نمازهای یومیه و به ویژه نماز شب باشد. یکی از روزها گفت: تو رو خدا اگر من ماموریت بودم خواب نمانی! دوست دارم برای نماز شب بلند بشی. می خوام احساس کنم که در کنار من تو هم نماز شب میخوانی.
این را عادت کرده بودم که در مسیر اتوبان یا هر جای دیگر که اذان میگفت ماشین را نگه می داشت. تیراندازی میانداخت و نمازش را می خواند. ذکر قنوت نمازش معمولاً این بود: «ربنا هب لنا من أزواجنا و ذریاتنا قرة اعین و اجعلنا للمتقین اماما». راوی: همسر شهید
*********
از همان شروع زندگی مشترک دائماً حرف از شهادت می زد. انگار که بخواهد ما را آماده کند. بارها میگفت: اگر من شهید شدم شما این کار را بکن. به این حرف هایش حساس شده بودم و در خلوت خودم گریه میکردم. یک روز از مزار شهدا نظرآباد رد میشدیم. ماشین را نگه داشت رفتیم داخل گلزار و شروع کرد به زیارت قبور شهدا منم در کنارش حرکت میکردم. به یک باره گفت: دوست دارم وقتی شهید شدم مرا اینجا در گلزار شهدای نظرآباد خاک کنید. اینجا را خیلی دوست دارم.
وقتی به صورت ناراحتم نگاهش افتاد، گفت: حالا کو تا شهادت ولی میفهمیدم که دیگر چیزی به شهادتش نمانده است و باید خودم را آماده کنم. راوی: همسر شهید
*********
سرما و سوزش شدیدی در اردوگاه نظامی و آموزشی میآمد. مسئول دوره آموزشی بودن و رضا کارگر برزی هم به عنوان مربی دوره بود. رضا وسیله شخصی نداشت. ولی باید ساعت هفت و نیم صبح خودش را به اردوگاه میرساند. با راننده هماهنگ کرده بودم که راس ساعت ۷ صبح خودش را به منزل برساند. اما تماس گرفت و گفت که خواب مانده است. ساعت هشت صبح بود که زنگ زد. پرسید که ساعتی میشود در سرما ایستاده و منتظر راننده است. میدانستم که وسایل نقلیه عبوری هم نیستند که او را به اردوگاه برسانند. راننده خواب مانده بود دیرتر از معمول خودش را به ایشان رسانده بود. بعد از آن بیشتر به تعهد و وقتشناسی رضا پی بردم اما جز بهترین مربیان و متعهدترین آنها بود. راوی: همرزم شهید
انتهای پیام/