آرزوی مدافعِ حرمی، اولین شهید شهرش شدن بود
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید «قدرتالله عبدیان» اولین شهید مدافع حرم شهرستان کوهدشت است که در تاریخ ۱۵خردادماه ۹۵ در راه دفاع از حرم اهل بیت(ع) در شهر حلب سوریه منطقه خانطومان توسط تکفیریهای داعش به فیض شهادت رسید. این شهید ۱۸ خردادماه ۹۵ در قطعه شهدای روستای اولاد قباد به خاک سپرده شد. وی مسئول ادوات سنگین و آموزشی و از نیروهای قرارگاه رمضان کرمانشاه بوده و پس از انتقال به کرج از طرف نیروهای کرج به سوریه اعزام شده بود.
چند پرده خاطره از این شهید را بخوانید.
به اندازه یک مداد
یکی از روزها پسرم جامدادیاش را در منزل جا گذاشته بود. من قصد داشتم به پسرم دیکته بگویم. دیدم مداد و خودکاری نیست که بنویسد. ناچار مجبور شدم از کیف قدرت مدادی را بردارم. دیکته را گفتم و او نوشت. وقتی که به خانه آمد، متوجه برداشتن آن مداد شد. عصبانی شد. این درحالی بود که بیشتر اوقات او را بشاش و شوخ طبع دیده بودیم. برافروخته و ناراحت گفت: «مداد رو سر جاش بذار.» تعجب کردم. چون به هیچ چیزی اینطور حساس نبود. با ناراحتی و دلخوری گفتم: «فقط یه مداد بود!» گفت: «مال من نبود. مال من بود که فدای سرت. مال بیت المال بود. شما نباید برمیداشتی.» همان وقت فهمیدم که چه اشتباهی کردم. همسرم به حق الناس حساس بود. به سراغ پسرم رفتم و از او خواستم تا مداد را برگرداند. برای پسرم توضیح دادم که آن مداد مال محل کار پدر بوده و او نباید استفاده میکرد. راوی: همسر شهید
خبر شهادت خودم
آرزو داشت اولین شهید مدافع حرم زادگاهش لرستان باشد. این خواسته را به زبان میآورد. من هم عادت کرده بودم به شنیدن این حرف و با خودم فکر میکردم که این خواسته دوری است؛ یعنی سعی میکردم با این فکر خودم را از زمان شهادت قدرت دور نگه دارم. سال 1395بود که با جمع خانواده به لرستان رفتیم. خوشحال بودم که ایام عید است و همه دور هم هستیم. قدرت هم خیلی شاد و خوشحال بود. اما هر مرتبه میگفت که ان شاء الله! ان شاء الله! به فضل الهی سال 95 شد. از این حرف او متعجب شدم. احساس میکردم نکتهای در این حرفش است. اما او هر ساعت خوشحالتر از آمدن این سال بود. عصبانی شدم. میدانستم که به آرزوی شهادت این جمله را میگوید و دلش گواهی مطلبی را میدهد. با ناراحتی و دلخوری گفتم: بعد از مدتها آمدیم مسافرت آن هم به منطقه اجدادیات لرستان. وقتی ناراحتیام را دید با دلخوری گفت: حالا من یک چیزی گفتم. شهادت لیاقت میخواهد. بعد از گذشت چند روز برگشتیم کرج. خانه بودم که تلفن زنگ خورد. گوشی را برداشتم. قدرت پشت خط بود، گفت: «منزل شهید عبدیان؟!» تلفن را برویش قطع کردم. دوباره زنگ زد. پرسید: «چرا تلفن رو قطع میکنی؟! همکارام دارن به من میخندن اینجا، شهید ماشاالله شمسه رو میشناسی؟ او اولین شهید مدافع حرم لرستان شد. تا اینجای صحبتش ساکت بودم وقتی این را گفت گفتم:«خدا رحمتش کنه.» قدرت ادامه داد: «من اولین شهید مدافع حرم کوهدشت هستم.» این را که گفت، پرسیدم: «چرا زنگ زدی، اول گفتی منزل شهید عبدیان؟!» گفت: «دوست داشتم اولین کسی باشم که به خونه خودم زنگ زده باشم تا خبر شهادت خودم رو بدم. دوست ندارم کسی قبل از من خبر شهادتم رو به تو بده.»
راوی: همسر شهید
انتهای پیام/