قصه دلدادگی دو شهید به روایت برادر؛
یک عضو تشکل راویان ایثار در دیدار با خانواده «شهید خسروپرویزی» می نویسد که چگونه پیکر این شهید با هم‌رزمش عوض می شود. این روایت را در ادامه بخوانید.


شهیدی که پیکری عوض شد

به گزارش نوید شاهد البرز؛ «نسرین ژولایی» عضو تشکل راویان ایثار در دیدار با خانواده شهید «محمود خسروپرویزی» خاطره این دیدار را در قالبی دلنوشته‌‌گونه به رشته تحریر درآورده‌است. در ادامه متن این خاطره را می‌خوانید.

 


«غم سنگینی روی دلم بود، هوای دلم ابری و گرفته بود و منتظر بهانه‌ای بودم برای باریدن دلم، باران که نه، سیل می خواست تا احساس کنم آسمان دلم صاف شده مثل هنگامه‌ی پس از باران که آسمان صاف می‌شود.
امروز توفیقی شد هم‌زمان با وفات خانم حضرت زینب (س)، به منزل شهید محمود خسروپرویزی برای ملاقات با خانواده شهیدبرویم.
همراه آقای ناصرخاکی فرمانده پایگاه،اقای شاکر نیا مسئول امور شهدا، اقای عباس شجاعیان امور شهدای پایگاه و فرزندم محمد مهدی امینیان ذاکر اهل بیت (ع)، از طرف پایگاه والفجر مسجد امام علی (ع) عازم شدیم گویی این افتخار نصیب ما شده بود.

برادر شهیدخسروپرویزی، از قصه شهادت محمود می گفت که محمود متولد بیست و سوم آذر ماه1344بود که در عملیات والفجر ۶ در ۲۴ سالگی درجبهه سلیمانیه عراق محل (شیخ محمد) به شهادت می رسد.

قصه عجیبی بود. یونس صادقی زاده و محمود خسرو پرویزدو یار شفیق باید برای عملیات به ارتفاعات می‌رسیدند. ارتفاعاتی که بازگشتی نخواهد داشت. محمودبه یونس گفت: می دانم به شهادت می رسیم دلم می‌خواهد مراسم ساده و بی تکلفی و بی زرق و برقی برایم بگیرند. یونس که در خانواده متوسط بزرگ شده بود خدا می داند که در دلش چه می خواست.

آن روز قبل از عملیات پلاک هایشان را عوض کردند یونس پلاکش را گردن محمود انداخت و محمود پلاکش را گردن یونس. هنوز به ارتفاعات کوه شیخ محمد در سلطانیه عراق نرسیده بودند که در سینه کش کوه عراقی‌ها آنها را شناسایی و مورد اصابت گلوله قرار می دهند و هر دو در سی ام اردیبهشت 1367 به شهادت می رسند. مدت‌ها از شهادتشان می گذشت پس از ۱۵ روز پیکر مطهرشان را که حالا در برف کبود شده بود از ارتفاعات آورده و پیکر یونس را به خانواده محمود و پیکر محمود را به خانواده یونس طبق پلاک‌ها تحویل دادند. خانواده محمود مراسم سنگین در خور شأن خانواده برای یونس که فکر می‌کردند محمود است، گرفتند و برای محمود هم خانواده‌ی آنها مراسم ساده‌ای برگزار کردند.

برادر محمود می‌گفت: کمی شک کرده بودیم. با خودم می گفتم: موهای محمود که رنگ روشن نداشت! بعد با خودم فکر کردم، گفتم: به گمانم قبل از عملیات حنا زده است. آخر رسم رزمندگان وقتی عملیات می‌شد شب قبل خضاب با حنا می‌بستند. جریاناتی پیش آمد و در روز چهلم متوجه شدند، پیکرها را اشتباهی رد و بدل کرده‌اند.
حالا سنگ مزارها را تعویض کردند و......
مدتی بعد سارقین به منزل شهید رفته و تنها مدارکی که از شهیدبه جا مانده بود درون صندوقچه با وسایلی دیگرسرقت کردند و هم اکنون «شهید محمود خسروپرویزی» هیچ مدرک هویتی ندارد.
حکایت عجیبی بود؛ قصه دلدادگی این دو شهید با خدا، یادشان گرامی و روحشان در آغوش امن الهی.

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده