خاطرات - صفحه 2

آخرین اخبار:
خاطرات
خاطره نگاری جانبازان

گوش به فرمان ولایت بودم

جانباز ۵۰ درصد «علی امیدوار» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «گوش به فرمان ولایت بودم و زمانی که امام فرمود جبهه‌ها نیاز به ما دارد، به همراه چند تن از افراد پایگاه بسیج به جبهه رفتیم.»
خاطرات شفاهی جانبازان ‌ ‌

پایت رفت اما ایمان و وجدانت نرفته است

جانباز ۴۰ درصد «ایوب سیفلو» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «آقای شاکری امام جمعه وقت به دیدارم آمد، گفتم پایم رفت. امام جمعه گفت؛ «سیفلو پایت رفت اما ایمان و وجدانت نرفته است.»

روایت ناگفته‌های مدافعان حرم در چهاردهمین شب خاطره موزه دفاع مقدس

چهاردهمین ویژه‌برنامه «شب خاطره» با موضوع مدافعان حرم در سالن خلیج فارس موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس برگزار شد؛ مراسمی که در آن فرماندهان پیشکسوت با بیان خاطرات خود از جبهه‌های مقاومت، نقش امام خمینی(ره)، رهبری و شهیدان را در پیروزی‌های ملت ایران و مدافعان حرم یادآوری کردند.
گزارشی از ماهنامه شاهدیاران يادمان شهيد اسدالله لاجوردي:

«دیدبان انقلاب» در 14 روایت

نشست «روایت ناگفته‌های روز‌های اول تبادل اسرای ایرانی و عراقی» برگزار شد

نشست «روایت ناگفته‌های روز‌های اول تبادل اسرای ایرانی و عراقی» با حضور مسئولان وقت کمیسیون اسرا در دوران دفاع مقدس، در موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس برگزار شد.

فیلم/ روایت بازیگر معروف از حضور در جبهه

«فرهاد جم» در گفت‌وگویی به بیان خاطره‌ای از حضور خود در جببه دوران دفاع مقدس پرداخته است.
خاطرات شفاهی جانبازان ‌ ‌

خمپاره به جلوی سنگر برخورد کرد و مجروح شدم

جانباز 3۵ درصد «ناصر حسین پور» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «بعد از عملیات کریلای 8 و در هنگام دفاع از منطقه عملیات بودیم، ناگهان یک خمپاره به جلوی سنگر برخورد کرد و برای بار نخست مجروح شدم و ...»
خاطرات شفاهی جانبازان ‌ ‌

راننده با خودرو از روی کمر و سرم عبور کرد

جانباز ۵۵ درصد «میرکریم هاشمی» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «راننده با شوکر به من ضربه زد و سپس با توجه به بیهوش شدنم من را با خود در خیابان کشید و سپس با خودرو از روی کمر و سرم عبور کرد و ...»
خاطرات شفاهی جانبازان ‌ ‌

گفتند ارتش تسلیم شده، شما هم تسلیم شوید

جانباز ۵۰ درصد «میر رسول عظیمی» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «در عملیات دارلک گروه‌های معاند قصد تصرف پاسگاه سپاه را داشتند و در بی‌سیم مدام به دروغ می‌گفتند؛ ارتش تسلیم شده است، شما هم تسلیم شوید و ...»
خاطرات شفاهی جانبازان ‌ ‌

ناگهان احساس کردم پشت دستم گرم شد

جانباز ۲۵ درصد «مولود باباسی» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «در حال دویدن بودن که ناگهان احساس کردم پشت دست راستم گرم شد و اسلحه‌ام بر روی زمین افتاد، گلوله خوردم و خودم را درون کانال انداختم و ...»
خاطرات شفاهی جانبازان ‌ ‌

فریاد می‌زدم مردم دور شوند

جانباز ۵۵ درصد «محمود عباسی فرید» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «با تجربه سربازی می‌دانستم بعد از زدن خمپاره توسط منافقین و گروه‌های ضد انقلاب و جمع شدن مردم، دوباره برای تلفات بیشتر خمپاره در همان محل می‌زنند، بعد از خمپاره اول، فریاد می‌زدم مردم دور شوند و ...»
خاطرات شفاهی جانبازان ‌ ‌

دشمن آتش حمله را زیاد کرد

جانباز ۵۵ درصد «محمود حسینی کوکیا» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «شب در تظاهر به حمله بودیم و ما نقش طعمه را داشتیم، که دشمن آتش حمله را زیاد کرد و ...»

روایت عشق و شهادت یک معلم روستایی؛ از دیزان تا مهران

زیر آسمان آبی طالقان، در روستای ساده و صمیمی دیزان، کودکی متولد شد که بذر عشق به حسین (ع) با قطرات اشک مادر در جانش کاشته شد. زندگی اللهوردی آقااحمدی، از تماشای بی‌زبانی کودکی تا شهادت در عملیات کربلای یک، روایتی است از جستجوی حقیقت، گناه، توبه و عاقبتِ عاشقان‌های که در میانهٔ باران خمپاره‌ها به وصال رسید. اینجا داستان مردی است که آرزو داشت که در آتش توپ‌های دشمن بسوزد...
آخرین نوشته‌های شهید آقااحمدی از جبهه؛

من زنده‌ام حتی پس از شهادت

دوازدهم تیر ۱۳۶۵: برای مادرم نوشتم «نگران نباش، اینجا بوی بهشت می‌آید. من زنده ام حتی پس از شهادت.».در ادامه خاطرات خودنوشت شهید را بخوانید.
خاطرات شفاهی جانبازان ‌ ‌

با دندان ترکش را بیرون کشیدم

جانباز ۶۰ درصد «محمد ولی اللهی» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «ترکشی که به دستم اصابت کرد را با دندان بیرون کشیدم و با ملحفه ای که برای تمیز کردن سلاح استفاده می‌کردیم زخم را پوشاندم و ...»
خاطرات شفاهی جانبازان ‌ ‌

با انفجار مین به گوشه‌ای پرت شدم

جانباز ۶۰ درصد «محمد علی رامین» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «با انفجار مین در مسیر حرکت به گوشه‌ای پرت شدم و سپس بر اثر ریزش سنگ‌هایی که با انفجار مین اول به هوا پرتاب شده بود، مین‌های دیگر هم شروع به انفجار کردند و ...»
خاطرات شفاهی جانبازان ‌ ‌

ناگهان پایم روی مین رفت

جانباز ۵۰ درصد «محمد رشید جو» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «اول فکر کردم خمپاره زدند و کتفم آسیب دیده است، اما ناگهان متوجه شدم پایم روی مین رفت و ...»
خاطرات شفاهی جانبازان ‌

در خاکریز بودم که گاز شیمیایی زدند

جانباز ۷۰ درصد «مجید موسوی طالبخان» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «به سمت خاکریز رفتم و در آنجا با یکی از دوستانم بودم که مورد حمله شیمیایی دشمن قرار گرفتیم و ...»

به دلش افتاده بود شهید می‌شود

پدر شهید «حسین شاه بخش» نقل می‌کند: برای آخرین بار به ما گفت؛ پدر و مادر عزیزم، من در آینده نخواهم بود ولی شما با همدیگر خوب باشید. انگار خودش به دلش افتاده بود که شهید می‌شود و گفت شما برایم غصه نخورید.
خاطرات شفاهی جانبازان

‌می‌خواستند همه ما را به اسارت بگیرند

جانباز ۵۰ درصد «قهرمان یوسفی نژاد» در بیان خاطرات خود می‌گوید: «بعد از عملیات حاج عمران مورد تک عراقی‌ها قرار گرفتیم و آن‌ها می‌خواستند همه ما را به اسارت بگیرند و ...»
طراحی و تولید: ایران سامانه