سیستان و بلوچستان - خاطرات شفاهی

خاطرات شفاهی
وعده شهید اقتدار بر سر مزار حاج قاسم: آسوده باشید ما از این کشور دفاع خواهیم کرد
گفتگوی نوید شاهد با خانواده شهید اقتدار «محمد شایان‌فرد»

وعده شهید اقتدار بر سر مزار حاج قاسم: آسوده باشید ما از این کشور دفاع خواهیم کرد

پدر شهید «محمد شایان‌فرد» از خاطرات پسرش اینچنین تعریف می‌کند: فرد بسیار شجاع و نترسی بود. زمانی که دوران دانشگاه افسری به پایان می‌رسد به خواهر دوقلویش می‌گوید لباس‌هایی که به من دادند را به زیارت حضرت معصومه (س) بردم و تبرکشان کردم، بعد از اینکه از زیارت می‌آید، به کرمان و مزار شهید حاج قاسم سلیمانی می‌رود و به ایشان می‌گوید؛ "آسوده باشید ما هستیم و از این کشور در مقابل دشمنان دفاع خواهیم کرد و ادامه دهنده مسیر شما هستیم" و همانجا از حاج قاسم می‌خواهد به اون شجاعت این کار را بدهد.  
شهید غریب در اسارت که مطیع امام خمینی (ره) بود
گفتگو با آزاده سرافراز غلامحسن زردوست:

شهید غریب در اسارت که مطیع امام خمینی (ره) بود

غلامحسن زردوست درباره شهید غریب در اسارت عبدالمجید سرگلزایی خمر چنین روایت می‌کند: گوش به فرمان امام بود و همیشه از ایشان اطاعت می کرد حتی به خود من گفت اگر امام دستور جهاد نمی‌داد من حتی به سربازی هم نمی‌آمدم.
تلاوت زیبا و چهره خندانش فراموش نشدنی است
روایتی از یک شهید غریب در اسارت

تلاوت زیبا و چهره خندانش فراموش نشدنی است

عبدالله میرشکار درباره شهید غریب در اسارت «محمدرضا دشتی رحمت آبادی» چنین روایت می‌کند: پسری لاغر اندام، خوش چهره، زیبارو و خوش‌صدا بود. اهل شادی و شادابی بود و صوت بسیار زیبایی داشت. قرآن را بسیار زیبا تلاوت می‌کرد و خوش‌خط هم بود. یکی از بچه‌های فعال انجمن اسلامی دبیرستان بود. تلاوت زیبا و چهره خندانش را هیچ وقت فراموش نخواهم کرد.
شهید غریب اسارت که از شدت شکنجه‌ نمی‌توانست راه برود
گفتگویی با آزاده سرافراز آقاجان نارویی درباره شهید «حیدر کمالی جانفدا»

شهید غریب اسارت که از شدت شکنجه‌ نمی‌توانست راه برود

آقاجان نارویی درباره شهید غریب در اسارت «حیدرعلی کمالی جانفدا» چنین روایت می‌کند: وقتی حیدرعلی کمالی جانفدا را آوردند از شدت شکنجه ای که شده بود نمی توانست راه برود. پوست بدنش سیاه و کبود شده بود. نزدیک یک ساعت پیش ما بود اما عراقی ها آمدند و دوباره او را بردند.
شهید دشتی قطع نخاع شده بود، بعثی ها شکنجه اش می کردند
گفتگو با آزاده سرافراز علی خواجه علی:

شهید دشتی قطع نخاع شده بود، بعثی ها شکنجه اش می کردند

علی خواجه علی درباره شهید غریب در اسارت محمدرضا دشتی رحمت آبادی چنین روایت می کند: در حالی که مجروح شده بود سوره الرحمن را با صوت بسیار دلنشینی می خواند. بسیار خوش اخلاق و خوش برخورد بود و فقط قرآن می خواند مجذوب صوت دلنشینش می شدیم بسیار دلنشین و زیبا قرآن را تلاوت می کردند.
به دلش افتاده بود شهید می‌شود

به دلش افتاده بود شهید می‌شود

پدر شهید «حسین شاه بخش» نقل می‌کند: برای آخرین بار به ما گفت؛ پدر و مادر عزیزم، من در آینده نخواهم بود ولی شما با همدیگر خوب باشید. انگار خودش به دلش افتاده بود که شهید می‌شود و گفت شما برایم غصه نخورید.
برای ثبت نام حج رفته بود

برای ثبت نام حج رفته بود

همسر شهید«کریم نظرزهی حاد» نقل می کند: برای ثبت نام حج به اداره پست قصرقند رفتند و بعد از ثبت نام در حال برگشت به خانه بودند که ناگهان اشرار مسلح جلوی آنان را می گیرند و آنها را به طرز ناجوانمردانه ای به رگبار گلوله می بندند.
ما دختران شهدا، وارثان حجب و حیای فاطمی هستیم
گفتگو با دختر شهید «نقیب الله رضایی»

ما دختران شهدا، وارثان حجب و حیای فاطمی هستیم

مرضیه رضایی گفت: ما به عنوان دختران شهدا، نه تنها وارثان حجب و حیای فاطمی هستیم بلکه علمداران پیام خون پدران شهیدمان در جامعه نیز هستیم و باید همه جا از آرمان‌ها و پیام خون شهدایمان دفاع کنیم.
همسرم را غرق در خون دیدم

همسرم را غرق در خون دیدم

همسر شهید «کریم بخش حکیمی» نقل می کند: همسرم به همراه پدرش به اداره پست رفتند، نیم ساعت نگذشته بود که صدای تیراندازی از نزدیکی اداره پست به گوشم رسید. من هم به همراه مردم به سمت اداره پست رفتم و وقتی آنجا رسیدم همسرم را غرق در خون دیدم که بر زمین افتاده بود.
در روز عاشورا همسرم را در میان شلوغی گم کردم

در روز عاشورا همسرم را در میان شلوغی گم کردم

همسر شهید«شاه محمد صیادی» نقل می کند: در روز عاشورای سال 1373 هوا خیلی گرم بود، دو بچه خردسال با من بودند که در آن شلوغی من همسرم را گم کردم و هرچه به دنبالش گشتم پیدایش نکردم و مجبور شدم پیاده با فرزندانم به خانه بروم.
۱
طراحی و تولید: ایران سامانه