- زندگینامه

navideshahed.com

بلالِ مجنون؛ از کارگاه کفاشی تا خط مقدم نبرد حق علیه باطل

بلالِ مجنون؛ از کارگاه کفاشی تا خط مقدم نبرد حق علیه باطل

از کارگاه کفاشی در تهران تا خط مقدم نبرد مجنون؛ زندگی شهید بلال ابراهیمی آقچایی روایتی است از عشق، فقر، مقاومت و در نهایت، شهادت. مردی که تحصیل را برای تأمین معاش خانواده رها کرد، اما هرگز میهن و آرمان‌هایش را ترک ننمود. او که در انقلاب پیشگام بود، با پیوستن به ارتش اسلام، در عملیات مجنون مفقود شد و سال‌ها بعد، پیکرش به آغوش وطن بازگشت تا یادش در تاریخ جاویدان بماند.
شهیدی که تانکش را مثل ناموس نگه می‌داشت

شهیدی که تانکش را مثل ناموس نگه می‌داشت

او در کودکی با قرآن بزرگ شد، در نوجوانی اعلامیه‌های امام(ره) را پنهانی توزیع می‌کرد و در جوانی، تانک‌هایش را برای دفاع از میهن آماده نگه می‌داشت. شهید «غلامحسین آلاداغلو» در آخرین لحظات زندگی هم ایثار کرد؛ وقتی مرخصی خودش را به سربازی بخشید که دلش برای مادر بیمارش تنگ شده بود. دو روز بعد، در عملیات «آخرین جبهه» در ابوقریب فکه، با فریاد «یا زهرا(س)» به آسمان پر کشید. اینک پس از ۳۶ سال، خاطرات این شهید ارتشی همچنان در لشکر ۱۶ زرهی قزوین زنده است.
روایت عشق و شهادت یک معلم روستایی؛ از دیزان تا مهران

روایت عشق و شهادت یک معلم روستایی؛ از دیزان تا مهران

زیر آسمان آبی طالقان، در روستای ساده و صمیمی دیزان، کودکی متولد شد که بذر عشق به حسین (ع) با قطرات اشک مادر در جانش کاشته شد. زندگی اللهوردی آقااحمدی، از تماشای بی‌زبانی کودکی تا شهادت در عملیات کربلای یک، روایتی است از جستجوی حقیقت، گناه، توبه و عاقبتِ عاشقان‌های که در میانهٔ باران خمپاره‌ها به وصال رسید. اینجا داستان مردی است که آرزو داشت که در آتش توپ‌های دشمن بسوزد...
از رد شدن در گزینش تا عروج در کوه‌های کردستان  

از رد شدن در گزینش تا عروج در کوه‌های کردستان  

او را به خاطر "قد کوتاه" رد کردند، اما عشق به امام و جبهه، معیار سانتیمتر نداشت. اینجا روایت مردی است که با حیله "کلاه پسرخاله" خود را به پادگان رساند، آموزش دید، و در میان باران گلوله‌های دشمن زنده ماند، اما نه برای افتخار که برای اعتراف: "خدایا مرا با آتش دوزخ مسوزان... با توپ دشمن بسوزان!" اینجا داستان عشقی است که لیاقت شهادت نیافت، اما شرمنده شهیدان شد...
شهیدی که با گلوله‌های دزدان، بانکدار ماند

شهیدی که با گلوله‌های دزدان، بانکدار ماند

او نه سرباز جبهه بود، نه بسیجیِ عملیات؛ اما وقتی مسلسلِ راهزن‌ها به سمت ماشین حمل پول نشانه رفت، همان ایستاد که یک سرباز در خط مقدم میایستد. جانعلی اغشته، نگهبانِ بانک سپه، در ۲۸ تیر ۱۳۶۰ روی سکوی شهادت ایستاد، اما دزدان نتوانستند حتی یک ریال از امانت مردم را از چنگش بیرون بکشند.
نوجوان مسجدی که با خونش سند وفاداری به انقلاب را امضا کرد

نوجوان مسجدی که با خونش سند وفاداری به انقلاب را امضا کرد

شهید محمدعلی آرمیده، فرزند سیدعلی، متولد بهمن ۱۳۴۷ در حومه کرج، از نوجوانان مومن و انقلابی بود که از کودکی در مسیر قرآن و انقلاب قدم نهاد. او که آرزوی شهادت در دل داشت، سرانجام در سن ۱۹ سالگی، در سال ۱۳۶۶ در جبهه‌های نبرد به فیض عظیم شهادت نائل آمد.