خاطرات - صفحه 4

آخرین اخبار:
خاطرات

خاطرات / کمپوت آلبالو گیلاس

برادر شهید «عبدالحسین پورصدیقی» می‌گوید: «یک بار بعد از مجروحیت ایشان وقتی از جبهه آمد موقع نشستن مقداری معذب می‌شدند، مادر از ایشان دلیلش را خواست که ایشان در جواب گفتند دو سه تا ترکش کمپوت آلبالو گیلاس خوردم که مادر متوجه حرفشان نمی‌شد، ولی ما متوجه شدیم و از او خواستیم تا برایمان توضیح دهد.»
انتشار به مناسبت گرامیداشت روز شهدای دانشجو،

خاطرات رفاقت/ دو همکلاسی صمیمی من فارغ التحصیل دانشگاه شهادت شدند

دکتر «بهروز سپیدنامه»، پژوهشگر، منتقد، مترجم و شاعر برجسته ایلامی، استاد و عضو هیئت علمی دانشگاه ایلام، ع همکلاسی شهیدان دانشجو «حمید زرگوشی» و «لطفعلی مرادحاصلی» نشسته است. وی می گوید ما تربیت معلم را نه از سر اضطرار بلکه به خاطر عشق و علاقه به حرفه‌ ی معلمی انتخاب کردیم. ولی آن دو همکلاسی من به مقامی بالاتر از درس و دانشگاه رسیدند. در ادامه خاطره این استاد و هم کلاسی هایش شهیدش منتشر می شود.
یادلار، خاطره‌لر(1)

صوت/ خاطرات ی شنیدنی از شهید «جعفر خلج و عباسعلی کاویانی»

خاطرات شنیدنی از شهید «جعفر خلج و عباسعلی کاویانی» در قالب برنامه صوتی یادلار، خاطره لر(1) با طراحی و اجرای سید یعقوب شبیری منتشر می‌شود. در ادامه این صوت را همراه باشید.

ویژه‌نامه شهید «حمیدرضا میلانی» منتشر شد

به مناسبت هفته دفاع مقدس، ویژه‌نامه مسئول تبلیغات جنگ، روحانی شهید «حمیدرضا میلانی» شامل زندگی، خاطرات ، تصاویر، دست‌نوشته و مصاحبه با شهید برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود.
خاطرات شفاهی والدین شهدا

تشییع باشکوه به خاطر اخلاق نیکو

پدر بزرگوار شهید می‌گوید: شهید آنقدر مردمدار و خوش اخلاق بود که تمامی اهالی محل، از کوچک تا بزرگ برای تشییع‌اش آمدند.
گفتگویی به مناسبت سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی

همه اسرای اردوگاه‌ به عنوان مفقودالاثر به اسارتشان ادامه می‌دادند

دکتر «محمد سلطانی» آزاده سرافراز ایلامی در مورد خاطرات سخت دوران اسارت می‌گوید: «سه روز اول اسارت در زندان بصره بودم. تفریح حزب بعث شکنجه اسرا بود. طی چهارسال که در اسارت به سر بردم هیچ خبری از خانواده نداشتم، چون حزب بعث به صلیب سرخ اجازه نداده بود اسم ما را ثبت کنند. من با جهان خارج از اردوگاه هیچ ارتباطی نداشتم. تمام اسرایی که در آن اردوگاه بودند به عنوان مفقودالاثر به اسارتشان ادامه دادند.»
خاطره‌ای از آزاده «عظیم آقاجانی» درباره شهید «محمد شهسواری»

شهید «شهسواری» تا آخرین روز اسارتش ناشناخته باقی ماند

آزاده سرافراز عظیم آقاجانی روایت می‌کند: «عراقی‌ها غروب‌ که می‌آمدند آمار بگیرند وقتی محمد شهسواری را می‌دیدند، می‌گفتند حالت چطوره؟ خوبی؟ و اینگونه بود که شهید شهسواری تا آخرین روز اسارتش ناشناخته باقی ماند.»

«شهیدان این گونه بودند» در نویدشاهد شنیدنی شد

مجموعه 3 جلدی «شهيدان اين‌گونه بودند» نوشته رضا آبيار كه توسط نشر شاهد، وارد بازار نشر شده، خاطرات و ويژگی‌های برخی شهدای دفاع‌مقدس و انقلاب اسلامی را از زبان والدين، همسران و فرزندان آن‌ها دربر دارد.

راز گریه‌های عارفانه شهید «حیاتی»

همرزم شهید در ذکر خاطره‌ای از شهید می‌گوید: شب آخر، در مقر دعای توسل برگزار نمودیم. آن شب شهید حیاتی زمزمه عارفانه‌ای داشت و بعد از شهادت به راز آن گریه‌های عارفانه پی بردم. در ادامه این خاطره را در نوید شاهد ایلام بخوانید.
فاتحان خرمشهر/ قسمت ششم

ماجرای فرماندهی که همیشه کنار نیروهایش بود

در قسمت ششم خاطرات ی زیبا و شنیدنی از رزمندگان سلحشور استان زنجان در عملیات غرورآفرین بیت المقدس ( آزادی خرمشهر ) می خوانیم: حمید باکری از جمله فرماندهانی بود که نیروهایش را از اول تا آخر عملیات گم نکرد. از اول تا آخر در صحنه جنگ بود ، هم زنده ماند و هم خوب فرماندهی کرد. نقش بسیار موثری در پیشروی رزمندگان اسلام داشت. در مرحله سوم چندتا از فرماندهان را دیدیم که نیروهایشان را گم کرده بودند، می‌گفتند نیروهایشان راه را اشتباهی رفته‌اند ولی حمید باکری این گونه نبود همیشه کنار نیروهایش بود.

عهد برادرانه

برادر شهیدان مومنی نقل می‌کند: «علی آقا گفت: خاطرتون جمع باشه. اگر پیمانی بین ما هم نبود باز من همین کار را می‌کردم. یکی از عللی که جنازه مطهر دو برادرم نُه سال در صحنه باقی ماند، همین عهد برادرانه بود.»

ویژه‌نامه شهید «رحیم صباغیان» منتشر شد

به مناسبت هفته معلم، ویژه‌نامه معلم شهید «رحیم صباغیان» شامل زندگی، وصیت‌نامه، خاطرات ، اسناد و دست‌نوشته، خاطرات شفاهی و مصاحبه با مادر شهید برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود.
قسمت دوم خاطرات شهید «مجید آتش‌فراز»

شهیدی که پرچم امام حسین(ع) را به اهتزار درآورد

نامادری شهید «مجید آتش‌فراز» نقل می‌کند: «پرچم سبزی توی دستم بود. بالای کوه که رسیدم، حرم امام حسین پیدا بود. خودم رو به حرم رسوندم. میله پرچم سبز رو توی حرم در زمین فرو کردم.»
قسمت دوم خاطرات شهید «شاهرخ قندالی»

آخرین سفر را با سفر آخرت به پایان برد

پدر شهید «شاهرخ قندالی» نقل می‌کند: «گفت: فقط بیست روز مونده که خدمتم تموم بشه. اون وقت می‌خواین نرم؟ گفتم: خب برو! مرد که گریه نمی‌کنه. به مادرش گفت: حنا داریم؟ مادرش گفت: آره! و برایش حنا درست کرد و سر و دستش را حنا گذاشت. مرخصی‌اش تمام شد و رفت. آخرین سفر را با سفر آخرت به پایان برد، آن هم با شهادت.»
اندر خاطرات دوران اسارت؛

مونس و همدم ما آمد

بارها و بارها از فرماندهان و مسئولین اردوگاه درخواست قرآن داشتیم و هر بار به یک روشی طفره می‌رفتند و حتی گاهی می‌گفتند که شما چه میانه‌ای با قرآن دارید! اما بالاخره این تلاش‌ها بعد از یک سال نتیجه داد و مونس و همدم ما آمد، به هر آسایشگاهی که حدود ۱۲۰ نفر بودیم یک جلد قرآن دادند. ادامه این خاطره آزاده ایلامی محمد سلطانی در ادامه منتشر می شود.
روایتی زیبا و دلنشین از همکلاسی شهید "حبیب بهنام"

می‌آیم تا همه شما را به زیارت حضرت سیدالشهداء(ع) ببرم

«آخرین روز مدرسه در صف صبحگاهی گفت: انشاءا... به فرمایشات امام راحل لبیک گفتم و به جبهه حق علیه باطل عازم شدم و انشاءا... به امید خداوند متعال و با دعای مستجاب شده شما، راه کربلا آزاد می شود و می آیم تا همه شما را به زیارت حضرت سیدالشهداء(ع) ببرم.» متنی که خواندید خاطره ای از  آقای عباس مریخی همکلاسی شهید بود که تقدیم شما مخاطبان عزیز می گردد.
روایت اسرای مفقودالاثر؛

غلبه بر یکنواختی و ملال

طلبه «محمد سلطانی» از آزادگان سرافراز استان ایلام در بیان خاطره‌ای از دوران اسارت می‌گوید: دو سال، چهار سال، ده سال کار‌های تکراری و همه چیز تکراری از سخت‌ترین چیز‌هایی بود که اسرای ایرانی با آن دست و پنجه نرم می‌کردند. البته یکنواختی و همه چیز تکراری بودن برای ما که در اردوگاه مفقودالاثر بودیم. تا اینکه پیشنهاد با تجربه‌ها این بود که حتی‌الامکان این یکنواختیِ کشنده را بشکنند و در همان محیط بسته و بدون امکانات، مشغولیت‌هایی را برای بچه‌ها ایجاد کنند که روال ملال‌آور تکراری روز‌مره به محیطی شاداب و سرزنده تبدیل شود... این خاطره دوران اسارت را در ادامه بخوانید.

داستان زندگی یک «اعدامی» در نویدشاهد شنیدنی شد

کتاب «اعدامی» جلد دهم مجموعه کتاب «یادگاران انقلاب» از تولیدات نشرشاهد، به کوشش پایگاه کتاب گویای ایران‌صدا شنیدنی شد

ویژه‌نامه شهید «سید محمود زرگر» منتشر شد

به مناسبت سالگرد شهادت شهید «سید محمود زرگر»، ویژه‌نامه این شهید گران‌قدر شامل زندگی، وصیت‌نامه، خاطرات ، پوستر، اسناد و دست‌نوشته برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود.

هفت سین عید در اسارت

حجت الاسلام «محمد سلطانی» از آزادگان سرافراز ایلامی است که در عملیات کربلای ۵ سال ۱۳۶۵ در منطقه مرزی شلمچه به اسارت دشمن درآمد و تا مدت‌ها جز اسرای مفقودالاثر بود وی در بیان خاطرات ی از عید نوروز در اسارت چنین می‌گوید: هفت‌سین ما در اولین عید نوروز در اسارت سیم‌خاردار بود و سنگریز‌های جارو شده، سنگدلی بعث‌ها بود و سرزمین نفرین شده تکریت و سردی هوا و سینه‌های پر از غصه و سر‌های پائینِ ما.
طراحی و تولید: ایران سامانه