باغبان گلبرگ نظام اسلامی
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید «امیرهوشنگ فرخندهبخت»، يكم دی 1330، در شهرستان تهران به دنيا آمد. پدرش علی، كفاشی میكرد و مادرش صغرا نام داشــت. تا پايان دوره راهنمایی درس خواند. راننده آمبولانس بود. ســال 1350 ازدواج كرد و صاحب دو پســر و دو دختر شد. از سوی بسيج در جبهه حضــور يافت. بيســت و نهم دی 1365، با ســمت راننده آمبولانس در شلمچه با اصابت تركش به شهادت رسيد. مزار وی در امامزاده محمد(ع) شهرستان كرج قرار دارد.
آنچه در ادامه میخوانید متن روایتی از این شهید در کتاب «ستارگان راه» است.
«هــوی و هــوس، فتنــه، نفــاق؛ ســه ضرب آهنــگ اخطــار شهداســت بــرای آگاهــی مــا؛ از مهــدی رجب بیگــی تــا امیرهوشــنگ فرخنده بخــت، کــه یکــی بــه دســت منافقــان و در خیابانهــای تهــران قربانــی شــد و دیگــری در جبهه هــای خوزســتان و بــه ســر پنجـه ســپاه کافـران؛ و تـو گویـی مراقبـت از گلبـرگ تازه پـای نظـام اسـلامی کـه فدِیـه اش جـان پـاک دههـا شـهید اسـت، دغدغه خاطـر همه شهداسـت؛ چـرا کـه اگـر او هشـدارمان داده بـود بـه اینکــه: «شــیطان ... دام فریــب می گســتراند، تخــمِ نفــاق می پراکنــد و بــذر طمــع می افشــاند ... و خناّســان در صــدوِر نــاس وسوســه برمیانگیزنــد تــا آتــش فتنــه بیفروزنــد،» ایــن نیــز هوشـیارمان کـرده اسـت بـه آنکـه: «آنچـه امـروز ممکـن اسـت، خـدای نکـرده، بـه انقـلاب اســلامی مــا ضربــه بزنــد، فقــط هوی پرســتیها و خودخواهیهــا و بیعدالتیهــا خواهــد بــود؛ بکوشــید همــه تابــع حــق باشــید و از تفرقه اندازیهــا دوری کنیــد.».
از آن سـه ضرب آهنـگ و از ایـن دو اخطـار بـه چـه نتیجـهای می تـوان رسـید؟ بـه یـک دشـمن مشـترک. نامـش؟ مکانـش؟ کارش؟ نفَْـس، درون انسـان، تخریـب؛ آن کـه آبروریـزی می کنــد نــه آبــروداری؛ آن کــه از پــا می انــدازد و از پــا نمی افتــد؛ و تــا نمیرانــد، نمیمیــرد؛ و هیـچ گاه خُفتـه و مُـرده نیسـت:
نفَْس اژدرهاست، او کی مُ رده است / از غمِ بی آلتی افسـرده است
امّـا امیـر، ایــن بسیــجی برُنـا و جلــیل، راه بــرون رفت از ایـن هــوی و هــوس ها و رســیدن بـه چشـم اندازهای سـحری و بهـاری را نیـز در وصیتّنامـهاش نشـانمان داده بـا ایـن اندرزهـا:
بایــد ســعی نماییــم تــا تمامــی خواســتههایمان را بــر خواســتههای خداونــد تبــارک و تعالـی منطبـق گردانیـم و همیشـه تـوکّل بـه خداونـد و توسّـل بـه ائمّـه (ع) کـه امکانپذیـر میباشـد داشـته باشـیم. خوشـا بـه سـعادت آن کسـی کـه نظـر او عبـرت اسـت برایـش؛ و در سـکوتش فکـر کـردن باشـد؛ و حـرف زدنـش ذکـر خـدا باشـد؛ گریـه کنـد بـر خطایـش و مـردم از او در امـان باشـند.
امّــا مهمتــر از همه آن یادآوریهـا، ایــن نکتــه، طلایــی اســت و خواندنــی، کــه هــم هدفـش را ترسـیم کـرده و هـم راهـش را مشـخّص: «هـدف مـا مشـخّص و راهمـان، همـان راه حسـین (ع) اسـت.». و نیـز توصیه آخـرش کـه خطـاب بـه همرزم هـای دریادلـش اسـت: در خاتمـه بـه همه بـرادران بسـیجیام سـفارش می کنـم اگـر بخواهیـم اسـتقلال و آزادی خـود را حفـظ کنیـم، پـس بکوشـید بـا تزکیـه و تعلّـم بـه سـرحد کمـال برسـید کـه جامعه اسـلامی مـا احتیـاج زیـادی بـه جوانـان متدیـّن و متخصّـص دارد.
و او ایـن نوشـته را فقـط بـا حـرف ثابـت نکـرد؛ روزی کـه لبـاس رزمـش را بـه تـن کـرد، روزی کـه بنـد پوتینهایـش را محکـم گـره زد، روزی کـه کوله بـار سـفرش را بـه پشـت گرفـت و دل کنـد از همراهـی بـا زندگـی، همکلامـی بـا همسـر و همسـخنی بـا فرزنـدان کـه نـه یکـی و دو تـا، کـه چهـار تـا بودنـدِ و یکـی از یکـی برایـش شـیرینتر، و رفـت در شـلمچه و در عملیـات پرُهـول و خطـردار کربـلای 5، تـا بـا نشسـتن بـر پشـت فرمـان آمبولِانـس، رزمنـدگان مجـروح را بـه بیمارسـتان های صحرایـی منتقـل کنـد، ثابـت کـرد کـه مـرد میـدان عمـل اسـت، نـه لمبـارۀ آبادانـیِ حـرف.»
انتهای پیام/