همایونِ شناسنامه، حسینِ جبهه
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید «همایون (حسین) دلیر»، که نام پدرش محمدتقی بود اول مهرماه 1346، در تهران به دنیا آمد. وی در 22 سالگی از سوی سپاه پاسداران به جبهه اعزام شد و در پنجم اسفند 1366، در سردشت به شهادت رسید.
آنچه در ادامه میخوانید متن روایتی از این شهید در کتاب «ستارگان راه» است.
«زیر شمشیر غمش رقصکنان باید رفت کان که شد کشته، او نیک سرانجام افتاد. ایـن، یگانـه بیتـی اسـت کـه از او باقـی مانـده اسـت؛ بـه دسـتخطِّ خـودش و بـه امانـت داری از حافـظ. اویـی کـه در دوّمیـن روز از دوّمیـن مـاه بهـاری سـال ۴۴ مهمـان خانـهای گـرم و صمیمـی شـد و وقتـی بـال و پـر کشـید، سـه گانهای را مرامنامه رفتـار و گرفتـارش کـرد، کـه اکنـون آینه پیـش روی چشـم ماسـت: صله رَحِـم، رعایـت حجـاب و احتـرام بـه پـدر و مـادر. بـه برقـراری صلـح و صفـا میـان افـراد فامیـل شـناخته شـده بـود و نیـز بـه مهربانیاش بـا بـرادران و خواهرانـش و دلـی کـه برایشـان میسـوزاند؛ و جالـب آنکـه همیـن حُسـن خُلقـش را بـه جبهـه و میـان رزمنـدگان اسـلام نیـز بُـرد و آن محفلهـا را هـم بـه گلسـتانی از صفـا تبدیـل کـرد.
آتــش جنــگ کــه در جبهههــا شـعله کشــید، بــا لبــاس بسیجی چهــار ســال و بــا سِــمَتِ پاسـداری نیـز دو سـال مردانـه و دلیرانـه پـا بـه رکاب و حاضر یـراقِ روزهـا و شبهای عملیـّات بــود و آنقــدر شــجاع کــه لبــاس رزمــی عراقیهــا را میپوشــید و با جملههــا و کلمههای عربـی کـه یـاد گرفتـه بـود، در دل سـیاه شـب بـه درون خطـوط دشـمن نفـوذ میکـرد! مثـل همـان دفعهای کـه در اردیبهشـت سـال 66 به همـراه ده نفر از همرزمانــش توانسـت اطّــلاعات و نقـشههای مهمّی را از دل سنـگرهای دشـمن، قــبل از عملیاّت کربلای 10، به دسـت فرماندهانش برسـاند کـه نشـان دهـد کارش بـا نامـش تفاوتـی نـدارد؛ او «دلیـر» اسـت؛ نـه فقـط در مرکّـب شناسـنامه، کـه حتّـی در صحنههایـی بیرحمانـه و مردانـه چـون جنـگ.
او، همایــونِ خانــه بــود و حســینِ جبهــه! چــون عاشــق امــام حســین(ع) بــود؛ او، دلیــرِصحـرای جنـگ بـود و درسـخوان محلّـه، چـه در خـطِّ مقـدّم و چـه در هنـگام مرخّصیهـا؛
او، «اشَـدّاءُ عَلَـی الکُفّـار» بـود در رزم و «رُحَمـاءُ بیَنهَُـم» در جمـع؛ او، حسـینِ دلیـر اسـت؛ معـاون اطّلاعـات و عملیـات تیـپ 313 حُـر، بـا حـدود شـش سـال حضـور در جبهـه؛ و شـهادت در یـورش کربـّلای 10، در منطقه مـاووت.
یـادآوری پـارهای از آخریـن دغدغههـای آن دلیـر، چـراغ راه افـروز فـردای ماسـت؛ همـان راهـی کـه او، ویژگـیاش را در انتخابـی آگاهانـه و آزادانـه دانسـته اسـت:
امـروز کـه دشـمن جنایتـکار بـه خـاک کشـورم حملـه کـرده، وظیفه تمـام جوانـان ایـن مـرز و بـوم اسـت کـه بـه نـدای رهبرمـان لبیّـک گوینـد و بـه جبهـه بیاینـد و از خـاک وطـن دفـاع کننـد. مـن بـه عشـق شـهادت و بـرای حراسـت از نامـوس و خـاک کشـورم، آگاهانـه، بـا انتخـاب و اختیـار خـود بـه جبهـه آمـدهام تـا دشـمن را از خـاک کشـورم بیـرون کنـم و بـرای ایـن هـدف تـا آخریـن قطـرۀ خـون میجنگم.
اگر زکوی تو بویی به من رسـاند باد به مژده، جام جهان را به باد خواهم داد نه در برابر چشمی و نه غایب از نظری نـه یاد میکنی از من، نه میروی از یاد.»
انتهای پیام/