فرزندی از گلستان ایمان
به گزارش نوید شاهد البرز، شهید «محمّدعلی جعفری»، هشتم آبان 1333، در شهرســتان يزد به دنيا آمد. پدرش حســن (فوت1354) و مادرش رقيه نام داشــت. تا پايان دوره كارشناسی درس خواند. به عنوان افســر ارتش در جبهه حضور يافت. بيستم دی 1359، در محور آبادان - ماهشــهر با اصابت تركش خمپاره به شــهادت رسيد. مزار وی در امامزاده محمد(ع) شهرستان كرج واقع است.
آنچه در ادامه میخوانید روایتی از «رمضانعلی تقوی» از کتاب «ستارگان راه» است.
«یـزد کجـا، کـرج کجـا؟ امّـا وقتـی دسـت تقدیـر بخواهـد سرنوشـتت را بـا قلمـی متفـاوت بنویسد، بیـش از هفتصـد کیلومتـر تـو را در زمیـن خـدا جابه جـا میکنـد تـا سـالها بعـد ابتـدا تـو را بـه مـدال دنیـوی برسـاند و سـپس فرسـنگها سـال نـوری، و بـه عـدد و رنـگِ هـزاران هـزار پروانـه و شـمع و سـتاره، تـو را از فـرش زمیـن بـر کَنـد، بـه عـرش بریـن برسـاند و ایـن بـار مـدال اخروی را بـر گردنـت بیاویـزد. پیـروزی یعنـی ایـن عزیـزِ بـرادر، سـربلندی؛ هـم در دنیـا، هـم در آخـرت.
از همــان سالهایی کــه دورۀ ابتدایــی را در زادگاهــش، روســتای «قوام آبــاد» میگذرانــد، ذهـن تیـز و مغـز جسـتجوگرش او را برتـر از همکلاسیهایش نشـان می داد؛ او آن روزهـا در نبـود معلّـم، «معلّمـی» کـرد تـا سـالها بعـد نیـز بـا تکیـه کـردن بـه سـتون ایمـان بتوانـد نبوغـش را در عرصه نظامیگـری نشـان دهـد و ایـن بـار دوسـتان همرزمـش را کـه در محاصـرۀ هفتـاد تانـک بودنـد، چنـان شـجاعانه و مدبرّانـه «فرماندهـی» کنـد کـه دشـمن بـا شناسـاییاش و بـه شـهادت رسـاندنش، سـرش را از پیکـرش جـدا کنـد و آن را بـه دربـار خلافـت بعثی هـا بفرسـتد تـا شـاید بـه نواله مـدال افتخـار دسـت یابـد!
او وقتـی در جبهـه بـود - از کردسـتان تـا خوزسـتان و حتـّی بـرای سـرد کـردن آتـش فتنـهخانه سـوز و خانــمان برانداز مُشـتی ضدّانقـلاب، در گنبـد - فرماندهـی می کـرد؛ وقتـی پشـت جبهـه بـود، سـربازی؛ در آنجـا همرزمانـش را هــدایت میکـرد و در اینــجا بـه هموطنانـش خدمـت؛ یـا بـا سخنرانی هــای روشـنگرانه اش در نمازهـای جمعـة تهـران و کـرج و یـزد، یـا بــا اعمالــش: فعّالیتهــای فرهنگــی اش در روســتای «امام قلــی» بجنــورد، ســاخت کتابخانــه، پایه گـذاری نهضـت سـوادآموزی در آنجـا، و نیـز همـکاری بـا کمیتـه و سـپاه؛ جوانـی سـراپا ذوق، پـا تـا سـر شـوق:
من از صبح نخستین نقشبند موج و گردابم / چو بحر آسوده میگردد، زطوفان چاره برگیرم
او کــه بــود، چــه بــود، از کجــا بــود و چــه میخواسـت؟ نامــش «محمّدعلــی» بــود و شــهرتش «جعفــری» و درجِه اش ســروان؛ رادمــردی از لشــکر 77 خراســان، روستازادهای آزادپــرورده از خطّه یــزد کویرســتان، فرزنــدی از گلســتان ایمــان، بــا نشــانیهای فراوانــی از دیـن و قـرآن، کـه چیـزی نخواسـت و چیـزی نگفـت جـز عـزّت و سـعادت و سـربلندی مــردم ایــران. و ســرانجام آن نخــل ســتبر بــر زمیــن افتــاد در خــاک خوزستان و پیکــر مروارید گونـش نُـه مـاه بعـد و در روز عیـد قربـان آرام یافـت در صـدف گلـزار شـهیدان؛ امامــزاده محمّــد کــرج، مرکــز اســتان البرزنشــینان.
انتهای پیام/