خندههای زیر گلوله باران بهروایت همرزم
نوید شاهد البرز؛ شهید ارتشی «ناصر بذرافشان» در سال 1317، در روستای شهرآباد بزرگ شهریار در یک خانواده مذهبی و زحمتکش و کشاورز چشم به جهان گشود. او همراه با انجام کار کشاورزی تحصیلاتش را در کرج به اتمام رساند و از آنجایی که علاقه به ارتش و خدمت به میهن اسلامی را داشت. در اول تیر ماه سال 1338، به استخدام ارتش درآمد. دوران آموزشی خود را در آموزشگاه درجهداری ارتش پادگان جمشیدیه تهران به اتمام رسانید.
از ویزگیهای اخلاقیاش این بود که علیرغم تحرک و پویاییاش بسیار کم حرف و متواضع بود و دائماً سر به زیر در حال تفکر به نظر میرسید و فردی رازدار بود. تا از او سؤالی نمیشد؛ سخنی نمیگفت و معمولاً خردمندانه و شمرده صحبت می کرد. وی آنچنان ابعاد معنویاش گیرا و جذاب بود که هرکس در برخورد با او مجذوب وی میشد. وی مردی بسیار فروتن بود. ازاینرو، در پشت جبهه هیچگاه مسئولیتهایش را فاش نساخت و چون هدفش خدا بود، در مسیر انقلاب آرام آرام میسوخت. تا اینکه سرانجام به آرزوی دیرینهاش رسید. او در لحظات زندگیاش میگفت: فکر نکنید؛ ما ندانسته شهید شدیم. به خدا قسم شما ندانسته زندهاید. این راهی است که باید همه بروند و ما از مسیر مستقیم و از بهترین مسیر رفتیم.
وی اوقات فراقت خود را همیشه با خواندن کتاب میگذراند و مطالعه را بسیار دوست داشت و میگفت: هنر آن است که بمیری پیش از آنکه مرگت فرا رسد، مبدأ و منشأ حیات آنانند که چنین مردهاند.
با شروع انقلاب ناصر با فعالیت چشمگیری در تمام راهپیماییها و تظاهرات همراه با امت حزب الله شرکت میجست. وی علاقه عجیبی به امام امت داشت و ضمن توجه به اطلاعیههای امام عاشقانه فرامین او را دنبال میکرد.
با پیروزی انقلاب در شمار اولین کسانی بود که در کلانتریهای 16، 20، 19، 8، 17، و دژبان مرکز مشغول به پاسداری از انقلاب شد و در همه امور توکل بر خدا داشت و تمام سعی و کوشش وی بر این بود تا دوستان دیگرش را هم به اهمیت این امر متوجه نماید. یکی از مأموریتهای مهم شهید در اوایل انقلاب به این صورت بود که او از کلانتری 8 به شهر قم منتقل شد و در این شهر به مدت شش ماه محافظ رهبر کبیر و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی(ره) بود.
سرانجام در اول تیرماه 1365، در منطقه عملیاتی پیرانشهر به شهادت رسید. تربت پاکش در گلزار شهدای امامزاده حمزه صفادشت نمادی از ایثار و استقامت در راه وطن است.
بهنقل از خانواده شهید؛
ناصر برای خدا کار میکرد. در راه نصرت دینش گام برمیداشت و چیزی غیر آن نمیخواست. دائماً از اسلام و التزام به آن سخن میگفت. این چنین در طول حیاتش در خدمت اسلام و دین خدا بود. عزمش جزم بود که در خط مقاومت اسلامی تا نیل به شهادت باقی بماند و بعد از 29 سال خدمت و دفاع از ارزشهای والای اسلام چنین هم شد و خداوند بر او منت گذاشت و شهد شهادت را نصیبش کرد و ما الگویمان حضرت زینب (س) است و به این شهادت افتخار میکنیم. از خدا میخواهم در بهشت در جوار حضرت محمد(ص) و اهل بینش(ع) باشد و روز قیامت شفیع ما شد.
بهنقل از همرزمان شهید؛
یکی از همرزمانش میگفت: ناصر برایم باعث آرامش بود. هرگاه در نهایت احساس غربت و تنهایی زیر گلولههای آتشین دشمن او را می دیدم که میخندید، همه چیز یادم می رفت و دلشاد میشدم. حضورش در بین ما روحیه، کلامش آرامش و کارش مشکلگشا بود.
منبع: پرونده فرهنگي شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنري