فرازی از زندگی و کلام شهید« نورمحمد جوانمردی»
شهید «نور محمد جوانمردی» در سال 1349، در روستای «همه جا» از توابع کرج جاده چالوس پا به عرصه حیات گذاشت. پدر و مادر شهید او را تحت حمایت و محبت خود پرورش دادند.
شهید
دوران ابتدایی را در روستای «همه جا» با موفقیت سپری کردند به علت نبودن امکانات
تحصیلی به شهر کرج نزد دایی خود رفت و سال اول و دوم راهنمایی را با موفقیت سپری
کرد ولی به دلیل مشکلاتی که داشت برای ادامه تحصیل نزد پدر و مادر خود به روستای «همه
جا» رفت و ادامه تحصیل را در روستای «سیرای» گذراند.
شهید شوق زیادی برای رفتن به جبهه حق علیه باطل و دفاع از وطن داشت ولی به دلیل کمی سن بسیج با این خواسته او موافقت نمی شد و او را به جبهه اعزام نمی کردند. تا اینکه به سنی رسید که اجازه رفتن به جبهه را به او دادند با گرفتن رضایت نامه از پدر و مادرش عاشقانه به جبهه های حق علیه باطل شتافت.
در حالیکه محصل بود و در سال دوم دبیرستان در رشته علوم تجربی ثبت نام کرده بود در تاریخ دهم مهرماه 1366، از طرف سپاه کرج عازم جبهه های جنوب گردید و در طول این مدت یک بار به مرخصی امد.
وی در جبهه هم مشغول درس خواندن بود و هم مشغول مبارزه با کفر تا در نهایت در تاریخ نهم فروردین ماه 1367، بر اثر اصابت تیر به سر در منطقه عملیاتی «جزیره مجنون» به درجه رفیع شهادت نائل گردید و به سوی یگانه معبود شتافت و به ارزوی دیرینه خود رسید و تربت پاکش در جاده چالوس روستای « همه جا» نمادی از ایثار و شهامت می باشد.
شهیدعالیقدر « نورمحمدجوانمردی» در وصیت خود آورده است:
مادر جان سلام !
اميدوارم سلام گرم و خالصانه فرزندت را كه از كربلاي جنوب ايران نثارت مي كنم بپذيري و همواره در پناه خدا و در جهت خدا، بنده خوب خدا باشي.
مادر جان! تو برايم همواره مادري نمونه بودي. آنچنان كه هميشه آرزو ميكردم كه توفيقي بيابم و شرح حالت را به عنوان زني از زنان قهرمان بنويسم تا سرمشق براي ديگران نيز باشد.
مادر جان! ... تربيت فرزندانت را به عنوان عبادتي بزرگ و تكليفي الهي ميدانستي و در قبال آن خود را در برابر خدا سخت مسؤول ميديدي. تو گویی با تمام وجودت باور داشتي كه شغل مادري همان شغل پيامبران است و اگر يك بچه خوب به جامعه تحويل دهي آنقدر ارزش دارد كه نميتوان آن را وصف كرد.
مادر شما در پناه حق تعالي خيلي قرب و منزلت داريد. شما آنقدر در پيشگاه الهي مقامتان زياد است كه خداوند تبارك و تعالي اجازه نمي دهد حتي فرزندي با صداي بلند نسبت به والدين سخن بگويد. مادر هميشه خود را شرمنده مي دانم از اينكه نتوانستم لااقل ذرهاي از اين همه زحمات و سختيهاي شما را جبران كنم. اما قول ميدهم كه با دعاي خير شما و یاري خداوند هميشه در صراط مستقيم قدم بردارم و سير بندگي خداوند بپیمایم و مسلماً بزرگترين آرزوي شما درباره فرزندانت نيز همين ميباشد.
مادرم هميشه در مواقع مختلف عظمتها و ويژگيهاي شما به گونههاي مختلف برايم روشن شده است اما اين بار با گونهاي عميقتر و پرمعناتر بعد از عمليات پيروزمندانه طريق القدس اين حقير تصميم گرفته بودم انشاءالله تا پايان جنگ توفيق ماندن در جبهههاي نبرد را بيابد زيرا حسرت رفتن بنده عاصي و گداي درگاه خداوندي به ...داراي شماره شناسنامه ...تاريخ تولد ساكن قريه از توابع كرج بوده و نصايح و وصيتم را شروع ميكنم.
خدايا! تو خود بهتر ميداني كه هدف و مقصودم از نگارش چه ميباشد. شما ميخواهم سوري و اصلي باشد براي فرزندان آينده انقلاب كه الان و هم اكنون در پشت ميزهاي درس مشغول ياد گرفتن درس فارسي ميباشد. براي پدر و مادرم كلاً خانوادهام ميخواستم صحبتي داشته باشم. مادر جان! تو را دوست داشته و ميدارم و هميشه در قلبم جاي داري. مادر عزيزمن به وجود مادري همچون تو افتخار ميكنم كه هميشه دوست داشتي مرا دررسيدن به هدفم راهنمايي و تشويقم كني. مادر من که در اينجا ميجنگم زخمي و يا شهيد شوم اجر و ثوابش از براي من نبوده و نيست.
مادر بگذار ترا بعد از خداي بزرگ پروردگار خويش بنامم و چنان در پيشگاهت افتم كه چشمانم خاك پاي تو گردد. مادر اگر فردا روزگاري ترا از من بگيرند به خاطر از دست دادن همچو تويي تا زندهام اشك ميريزم و لباس سياه ميپوشم و ديگر ابداً لبانم را خنده نميگشايد و اگر وجود من بخودم متعلق است پس از تو زندگي نمي خواهم و به آساني از خويشتن ميگذشتم و بي دريغ كه اجتماع و اصول اخلاقي به من چنين اجازهاي را نميدهد كه ميبايد زنده باشم تا وظيفهاي كه در قبال جامعه خويش دارم ادا نمايم.
مادر اگر من پيش از تو بميرم چنان شادمان خواهم بود كه سر از پاي نميشناسم زيرا در آن جهان در آرامش ابديت، در صفا و طراوت بهشت در ميان جلوه انوار ايزدي ترا خواهم ديد و براي هميشه در آسمانها هم سبز خواهيم بود. مي دانم كه در مرگ من خواهي گريست ولي بدان كه با مرگ انسان به كمال ميرسد و تو در زندگيت مرا چنان پرورش دادي كه به آساني به هدف اصلي بشریت جمال و كمال شهادت رسيده ام مادر تو آنقدر فداكار و مهربان كه براي آسايش و موفقيت فرزندت از بذل جان هم دريغ نداري. بگو چگونه ميتوان از اين لطف خوبي تو سپاسگزاري كنم؟
مادر تو در آسماني و من در زمين، خورشيد مهر و محبت خويش را در گلستان دل و جانم بتاب تا همه وقت بتابد و خندان بماند و گرنه از خوان بيمهری افسرده شده و از زمستان بيمحبتي ميميريم.
يا
رب چه چشمه ايست محبت كه من از آن يك
قطره آب خوردم و دريا گريستم.
منبع: پرونده فرهنگي شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنري