شهید ارتشی که روی مردم اسلحه نکشید
به گزارش نوید شاهد البرز، شهید ارتشی «محمد مالکی» هفت سال پیش به دلیل علاقهای که به فنون نظامی داشت وارد ارتش شد و از همان موقع رشته پزشکی را انتخاب کرده و در قسمت بهداری ارتش مشغول انجام وظیفه شد. او پس از مدتی برای ماموریت به کردستان اعزام شد و حدود چهار سالی را در شهر سنندج به انجام وظیفه پرداخت اما از آنجا که تحمل کارهای تحمیلی رژیم پهلوی را نداشت، مجبور به استعفا شد. آنها استعفا را قبول نکردند و چندین بار این عمل تکرار شد و چون نتیجهبخش نبود، فرار را بر قرار ترجیح داد و پس از مدت کوتاهی به سراغش آمدند و پس از دستگیری به کردستان اعزام شد.
او در آنجا زندانی شد و حقوق و مزایایش را قطع کردند. چند ماهی گذشت و پس از آزادی دوباره فرار کرد. این بار پس از دستگیری حدود چهارماه زندانی شد. خانواده در زندان سنندج به ملاقاتش میروند و میگویند: «به ملاقات او رفتیم و علت فرار او را پرسیدیم که چرا فرار میکنی؟! میگفت: ارتش شاهنشاهی خوب نیست و نمیخواهم زور بشنوم.» از آنجایی که خداوند متعال همیشه و در همه حال یار ستمدیدگان و مظلومان است. انقلاب بزرگی به رهبری امام خمینی (ره) روی داد که موجب دلگرمی او و یارانش شد. آن روزی که امام امت به خاک وطن بازگشت دیگر فکر فرار به سر خود راه نداد و علاقه خاصی به ارتش پیدا کرد. خانواده بیان کردهاند که هر وقت نزد ما میآمد مانند سابق نبود و غرق در شادی و سرور بود. سرانجام درگیریهای مسلحانه که بین ضدانقلابیون و ارتشیان شجاع در اردیبهشت ۱۳۵۹ روی داد و با دیگر همرزمانش به درجه رفیع شهادت نائل شد.
خانواده وی درخصوص فعالیتهای عبادی و معنویاش میگویند: «به نماز خیلی اهمیت میداد همه را نیز تشویق به اینکار میکرد و آشنایی زیادی به احکام و مسائل دینی داشت.»
همچنین بیان میکنند: «قبل از انقلاب در تمام راهپیماییها و تظاهراتهای همپای مردم مسلمان و غیور ایران شرکت میکرد و خواستار بر چیده شدن رژیم منفور پهلوی از صحنه روزگار بود.»
خانواده در خصوص فعالیتهای ورزشی او نیز بیان میکنند: «در رشته ورزش و کارهای گوناگون فعالیت داشت و کتابهای آموزنده هم مطالعه میکرد.»
از ویژگیهای بارز اخلاقی وی نیز عنوان شده است: «شهید عزیز بسیار سختکوش، مهربان و باگذشت بود. هیچگاه کسی را از خود ناراحت نمیکرد و خیلی کمک حال خانواده در امرار معاش بود. خلاصه با صداقت، فداکار و از هیچ کوشش در راه رضای خدا دریغ نمیکرد.»
والدین شهید میگویند: «شهید عزیز، چون قبل از انقلاب به خدمت رفته بود، همیشه فرار میکرد و بعد از دستگیری مدتها در زندان به سر میبرد آخرین بار از او پرسیدم: چرا فرار میکنی؟ میگفت: نمیخواهم حرف زور رژیم شاهنشاهی را قبول کنم و به سوی مردم بیگناه اسلحه بکشم.»
انتهای پیام/