« حمید نگران و دلواپس بالای سر من ایستاده بود. دل این را نداشت که مرا در آن وضعیت ببیند با مهربانی از در و دیوار صحبت میکرد که حواسم پرت بشود میگفت تا سه بشماری تمامه ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید مدافع حرم «حمید سیاهکالیمرادی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۲۶۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۲
«به رفعتالله گفتم تو چرا با اون ریخت و قیافه اومده بودی خواستگاری؟ پیش خودت فکر نکردی من ردت میکنم و پیش خودم میگم این آقا چقدر آدم بینظمییه؟ ...» ادامه این خاطره از شهید «رفعتالله علیمردانیپرچینی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۲۶۴۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۲
«شهید ابوترابی متوجه عکسالعمل اسرا نسبت به مأموران صلیب سرخ شده بود، گفتند اصلاً نباید به مأموران صلیبسرخ بدی کرد چرا که وجود آنهاست که ما زندهایم، اگر آنها نیایند و اطلاعات مربوط به زنده بودن ما را انتقال ندهند ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان، شهید «حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۲۶۲۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۲
کتاب «هیروشیما» نمایشنامه دفاع مقدس است که توسط «انتشارات مرصاد» وابسته به اداره کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان کرمانشاه منتشر شده است.
کد خبر: ۵۷۲۶۱۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۱
شهید هستهای در آیینه فرهنگ
شهید «داریوش رضایی نژاد» آن مجاهد متخصص، یکی از نخبگان و صاحب نظران در حوزه تحقیقات و فناوری هستهای و از دانش آموختگان دانشگاههای صنعتی مالک اشتر و خواجه نصیرالدین طوسی تهران و از جمله محققان برجسته کشور بود که با تکیه بر هوش بالا و ذکاوت سرشار خود در کوتاهترین زمان ممکن مراحل رشد و تعالی روحی و پژوهشی را طی کرد.
کد خبر: ۵۷۲۵۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۱
برگی از خاطرات دفاع مقدس؛
«رودرروی ما دشمن حدود چهل، پنجاه دقیقه اول را مقاومت کرد تا خط نشکند، اما خط را شکستیم. دیگر هیچکس نبود ما هم سرمان را انداختیم پایین و رفتیم تا روبهروی پاسگاه زید و مرز خودمان ایستادیم ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۲۵۳۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۳۱
در قسمتی از کتاب «آخرین وداع» که روایتی از خاطرات آخرین وداع ۷۲ مادر شهید با فرزندانشان است، میخوانید: «ولی پسرم این بار خیلی زود برگشت؛ به او گفتم، ولی چرا زود آمدی به خنده گفت، چه شده نمیخواهید، همین حالا برگردم؛ چند روز مانده بود که آمد و گفت مادر من میخواهم به جبهه بروم ...»
کد خبر: ۵۷۲۵۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۳۱
از سوی انتشارات سوره مهر
کتاب «والعصر بخوان» تازهترین جلد از مجموعه «قصه فرماندهان» به قلم الهام طاوسی در انتشارات سورهمهر به چاپ رسید.
کد خبر: ۵۷۲۵۱۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۶
کتاب «فرج کُرد» داستانهای کوتاه الهام گرفته شده از خاطرات شهید «فرج الله عاقبتی» به نویسندگی «مائده گوهری» و تصویرگری «مرتضی شادمهر» توسط نشر معبر در سال 1402 چاپ شده است.
کد خبر: ۵۷۲۳۹۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۳۰
«اولی صورتش رو کمی عقب کشید و ضربه دست دومی محکم به صورت گروهبان عراقی خورد و نقش بر زمین شد عراقیها که از دیدن این منظره حسابی عصبانی شده بودند. بچهها را داخل سلول ریختند و شروع به ضربوشتم آنها کردند ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۲۳۷۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۸
«همین که دعا شروع میشد بیقرار میشد و تا آخر دعا گریه میکرد. گریههای او من را هم منقلب میکرد گاهی دعا را قطع میکردم تا قدری آرام شود ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان شهید «حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۲۳۳۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۷
برگی از خاطرات شهید «میوهچین»؛
«علی هر جایی که نیاز بود حضور داشت و علاوه بر کمکهای مالی در صحنههای مختلف انقلاب نیز برای تبلیغ انقلاب و اسلام حضور پیدا میکرد و همیشه جلودار انقلاب بود ...» ادامه این خاطره از شهید «علی میوهچین» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۲۳۲۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۷
«به خانه مادرم رفتم. داداش قاسم آنجا بود گفت: میگن شهر صنعتی شلوغ شده. طاغوتیا شورش کردن. اکرم از حاجی خبر داری خوبه؟! دلم ریخت رو پام؛ اما ظاهرم را حفظ کردم و گفتم خبر که ندارم، اما اون حواسش جمعه. توکل بر خدا ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات شهید «احمدعلی طاهرخانی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۲۳۱۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۷
سربازهای بعثی آب پاکی روی دست اسرای ایرانی ریخته بودند که اگر برای امام حسینتان عزاداری کنید، هر چه دیدید از چشم خودتان دیدید. اسرا هم قانع شده بودند که بیخیال عزاداری شوند؛ تا اینکه شب عاشورا صدایی از اتاق خواهران اسیر به گوش رسید.
کد خبر: ۵۷۲۲۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۷
مسابقه کتابخوانی «سوت آخر» به همت معاونت فرهنگی و آمورشی بنیاد شهد و امور ایثارگران استان آذربایجان غربی برگزار میشود.
کد خبر: ۵۷۲۲۰۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۵
«کادو را با خوشحالی از او گرفتم و باز کردم. اولین بار بود که برایم کادو میگرفت و به اندازه دنیا برایم ارزشمند بود. با ذوق و شوق گردنبند را برداشتم و گفتم دستت درد نکنه نیاز نبود به زحمت بیفتی، خیلی خوشگله. سرش را بلند کرد و گفت: خوشحالم که تونستم خنده رو به لبات بیارم ...» ادامه این خاطره از زبان همسر شهید «حسنرضا فیروزی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۲۱۶۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۴
برگرفته از نامههای دانشآموزان به شهدا؛
«عموی خوبم! جای تو اینجا خیلی خالی است، هنوز وقتی که عکسهای تو را میبینم اشک در چشمانم سرازیر میشود و برایت دعا میکنم ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۲۱۵۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۴
«در سال ۶۷ وقتی در یکی از آسایشگاهها مراسم سینهزنی اجرا شد سرهنگ عراقی این صحنهها را از پنجره دیده به آنها اخطار داده بود که سینهزنی نکنید، ولی اسرا توجهی نکرده بودند لذا به دستور او با کابل مورد ضربوشتم قرار گرفتند ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۲۱۳۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۴
برگرفته از نامههای دفاع مقدس؛
«من از این خوف دارم که مبادا شما هم سعادت شهادت را داشته باشید و همانند شهید حسن رسولی از من ناراحت باشید و در آن دنیا شفیع این بنده حقیر نباشید ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۲۰۸۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۳
«محمدتقی غیور انزله» نوجوان ۱۶ سالهای بود که در جبهه او را «عارف کوچولو» صدا میزدند؛ همان کسی که آنقدر روضه حضرت علیاصغر (ع) را زمزمه کرد که خود نیز همانگونه به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۷۲۰۴۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۴/۲۳