نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - کتاب مثل هیچ کس
برگی از خاطرات شهید رئیس‌جمهور «رجایی»؛
«یکی از محافظان سریعتر از ماشین پیاده شد و در ماشین را برای ایشان باز کرد تا عمو پیاده شود. اما ایشان پیاده نشد و در ماشین را بست ...» ادامه این خاطره از شهید رئیس‌جمهور «محمدعلی رجایی» را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۳۹۰۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۰۱

«هیچ‌وقت ندیدم پدرم جلوی من گریه کند. خانه عمه‌ام نزدیک مسجدی بود که پدر می‌رفت آن‌جا برای نماز خواندن. عمه می‌گفت بعضی وقت‌ها نماز که تمام می‌شه و مسجد خلوته، پرده رو کنار می‌زنم می‌بینم داداش سر به سجده گذاشته و های‌های گریه می‌کنه ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی حواء (منیژه) لشگری همسر خلبان سرلشکر شهید «حسین لشگری» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۳۸۸۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۲

از سوی نشر شاهد
کتاب «نخل‌های زینتی» روایتی از خاطرات آزاده سرافراز «حمیدرضا قنبری» است که به قلم خودش از سوی نشر شاهد به چاپ خواهد رسید.
کد خبر: ۵۷۳۸۷۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۶

از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شد
کتاب «آذرخش و رقص فانتوم‌ها» خاطرات آزاده خلبان حسینعلی ذوالفقاری به قلم «صادق وفایی» به چاپ رسید.
کد خبر: ۵۷۳۸۵۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۲

سیری در کلام شهید ««داود محمدی»:
شهید «داود محمدی» از شهدای دوران دفاع مقدس است. «محمدحسن مقیسه» در کتاب «ستارگان راه» روایتی از این شهید گرانقدر دارد که در ادامه می‌خوانید.
کد خبر: ۵۷۳۸۴۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۲

سیری در حیاتِ طیبهِ شهید«حسن دلفان»
شهید «حسن دلفان» از شهدای دوران دفاع مقدس است که «محمدحسن مقیسه» در کتاب «ستارگان راه» روایتی از این شهید گرانقدر را آورده است.
کد خبر: ۵۷۳۸۳۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۲

«می‌خواستیم برویم منزل مادر فرح. آن روز بدترین و سخت‌ترین روز زندگی‌ام بود. مردم همه ساک به دست آواره، سواره و پیاده سرگردان جاده‌ها بودند. دود و خاک و غبار همه جا را برداشته بود تا رسیدیم منزل مادر فرح، زندگی آن بیچاره‌ها هم زیر خاک بود و گریه‌زاری می‌کردند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی حواء (منیژه) لشگری همسر خلبان سرلشکر شهید «حسین لشگری» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۳۷۸۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۱

توسط انتشارات راه یار
کتاب «الی بیت المقدس»؛ کاروان جهانی شکست محاصره غزه از سوی انتشارات راه یار چاپ و راهی بازار نشر شد.
کد خبر: ۵۷۳۷۶۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۳

برگی از خاطرات شهید «بهتویی»؛
«زمانی که ما می‌خواستیم به شناسایی برویم. آقای بهتویی تأکید می‌کرد که حتماً با وضو برای شناسایی بیایید و ما نیز پس از وضو گرفتن با ذکر بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم و با دعای «امَن یُجیب» به شناسایی می‌رفتیم ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات همرزم شهید «رجبعلی بهتویی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۳۷۴۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۳۱

برگی از خاطرات شهید «میوه‌چین»؛
«وقتی وقت نماز و صدای اذان بلند می‌شد. علی اولین نفری بود که آستین‌هایش را بالا می‌زد و به سمت محل برگزاری نماز می‌رفت چه در جبهه‌ها و چه در پادگان آموزشی ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی شهید «علی میوه‌‏چین» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۳۷۲۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۹

«نیروی بعثی می‌زد و می‌گفت بگو چند سال داری و علی با آه و ناله می‌گفت به خدا به قرآن به جان مادرم بیست و یک سال تا اینکه نیروی بعثی علی را همچون پر کاهی به قد بلند کرد و کوبید بر زمین ...» ادامه این خاطره از آزاده سرافراز و جانباز «یوسف ترابی» در آستانه سالروز ورود آزادگان سرافراز به میهن اسلامی، را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۳۷۲۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۵

«در اکثر اردوگاه‌های خارجی اسرا به ‌مرور زمان روانی شده و بسیاری از آن‌ها هم دست به خودکشی می‌زنند چرا که همه خواسته‌هایشان مادی است اما در اردوگاه‌های بعث عراق این‌طور نیست و ما از هر اسیری که سوال می‌کنیم چه می‌خواهید بحث کتاب دعا و قرآن را مطرح می‌کنند ...» ادامه این خاطره از سید آزادگان، شهید «حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدعلی‌اکبر ابوترابی‌فرد»، به مناسبت سالروز ورود آزادگان به میهن اسلامی را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۳۷۱۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۴

همزمان با روز خبرنگار، آیین رونمایی از کتاب «مجید فرزند حبیب»، روایتی از زندگی طلبه شهید «مجید بهنام» در سالن آمفی تئاتر فرهنگسرای کوثر شهرستان دماوند با حضور مسئولین و خانواده‌های معظم شهدا و ایثارگران برگزار شد.
کد خبر: ۵۷۳۷۰۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۰

کتاب مهرنگاران گزیده‌ای از خاطرات جانبازان شهرستان دامغان است که به کوشش «محمدمهدی عبدالله‌زاده» جمع‌آوری و تدوین شده‌است. این کتاب خاطرات بیش از 40 تن از رزمندگان دفاع مقدس را در بر می‌گیرد.
کد خبر: ۵۷۳۶۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۴

«در هول و ولای رفتن بودیم که یک‌دفعه صدا‌هایی بلند شد که در عمرم نشنیده بودم مثل رعدوبرق شدید بود. علی روی زمین خوابیده بود. همه جا شروع کرد به لرزیدن. اول فکر کردم زلزله آمده. محمود، شوهر خواهرم، دوید علی را بغل کرد و داد کشید: همه بیایید بیرون! هواپیما‌های عراقی حمله کرده‌اند ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات خواندنی حواء (منیژه) لشگری همسر خلبان سرلشکر شهید «حسین لشگری» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۳۶۸۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۰

معاونت فرهنگی اداره کل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان بوشهر به مناسبت سالروز بازگشت آزادگان سرافراز به میهن اسلامی، مسابقه کتابخوانی «زمستان میگذرد» را برگزار می‌کند.مهلت شرکت در مسابقه تا 12 شهریور1403 مصادف با 28صفر ادامه دارد.
کد خبر: ۵۷۳۶۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۰

کتاب مجموعه داستان‌های کودک و نوجوان در خصوص زندگی شهید «محمدتقی عظیمی» به قلم ابوالفضل عباس‌زاده توسط بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مازندران به چاپ رسید.
کد خبر: ۵۷۳۶۶۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۰

در قسمتی از کتاب «کاش برگردی» که زندگی‌نامه شهید مدافع حرم «ذکریا شیری» به روایت مادر است، می‌خوانید: «خنده‌ام گرفت گفتم الان چندمین باره که داری کابینتا رو باز و بسته می‌کنی. مشخصه یه حرفی توی گلوت گیر کرده پول می‌خوای؟ ذکریا بشقاب‌ها را جابه‌جا کرد و خودش روی اوپن نشست و گفت نه بابا پول می‌خوام چه کار؟ یه حرفی می‌خوام بزنم، ولی سختمه ...»
کد خبر: ۵۷۳۵۸۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۸

برگی از خاطرات شهید مدافع حرم «سیاه‌کالی‌مرادی»:
«همین که نشستم و گل‌ها را روی سنگ مزار گذاشتم، دختری آمد و با گریه من را بغل کرد هق‌هق گریه‌هایش امان نمی‌داد حرف بزند. کمی که آرام شد. گفت عکس شهیدتون رو توی خیابون دیدم. به شهید گفتم من شنیدم شما‌ها برای پول رفتید. حق نیستید ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید مدافع حرم «حمید سیاه‌کالی‌مرادی» است که تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۳۵۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۸

برگی از خاطرات شهید مدافع حرم«چگینی»؛
«به دل رسول می‌افتد که انگار در آینده خیلی نزدیک قرار است اتفاق بیفتد. آنچه فقط به اندازه یک حس به دل رسول می‌افتد در روز‌هایی که به سرعت دارند سر می‌رسند. کم‌کم خودش را نشان می‌دهد آن حس سرانجام دو ماه بعد با عزم الیاس برای رفتن به سوریه بروز می‌کند. روز‌هایی که الیاس برای رفتن سر از پا نمی‌شناسد و روی پا بند نیست. درحالی که آن روز هیچ حرفی از رفتن الیاس به سوریه در میان نبود ...» آنچه می‌خوانید بخشی از خاطرات شهید مدافع حرم «الیاس چگینی» است که همزمان با روز بزرگداشت شهدای مدافع حرم تقدیم حضورتان می‌شود.
کد خبر: ۵۷۳۵۷۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۸