همرزم شهید - صفحه 2

آخرین اخبار:
همرزم شهید

بی تاب شهادت بود

همرزم شهید «عبدالعلی یداله پور نخی» می‌گوید: برای شهادت آنقدر بی تاب بود که زمان زیادی را در جبهه سپری ننموده بود و خیلی زود به خیل شهدا پیوست.
خاطره‌‌ای از شهید «سید عبدالحسین عمرانی»

قبل از عملیات وصیت‌نامه می‌نوشت و منتظر شهادت بود

همرزم شهید تعریف می‌کند: هر جا می‌بریدیم و کم می‌آوردیم می‌رفتیم پیش سید. با بیانی شیرین و خواندن حدیث و روایت به بچه‌ها روحیّه می‌داد. نماز شبش ترک نمی‌شد. قبل از هر عملیاتی وصیّت‌نامه می‌نوشت، منتظر شهادت بود.
خاطره‌‌ای از شهید «کیوان اویس»

شهید «اویس» همیشه آماده رزم و شهادت بود

همرزم شهید تعریف می‌کند: شهید اخلاق بسیار خوبی داشت. او و سایر همرزمان هیچگاه از دشمن نمی‌ترسیدند. همیشه لباس رزم را پوشیده و آماده جنگ و شهادت بودند...
خاطره‌‌ای از شهید «خلیل تختی‌نژاد»

شهیدی که همیشه با توانایی خود همه را تحت تأثیر قرار می‌داد

همرزم شهید تعریف می‌کند: «شجاعتش خیلی بالا بود و ابتکار عملش واقعا عالی بود. هوش خیلی بالایی داشت. آنقدر که بعد از چند جلسه کلاس درس را خوب یاد می‌گرفت و استاد به عنوان کمک مربی و استاد از او استفاده می‌کرد.»
خاطره‌‌ای از شهید «خورشید خادمی ماشاری»

لباس شهادت برازنده‌ی او بود

همرزم شهید تعریف می‌کند: «همه‌ی کسانی که با او مراوده و حشر و نشر داشتند از اخلاقش راضی بودند. آزارش به کسی نمی‌رسید و موجبات ناراحتی کسی را فراهم نمی‌کرد. لباس شهادت واقعاً برازنده‌ی او بود...»
خاطره‌‌ای از شهید «عبدالله مسیحی ایسینی»

آخرین قله

همرزم شهید تعریف می‌کند: «عبدالله مسیحی پسری قد بلند، لاغر اندام و خوش سیما بود؛ همیشه لبخند روی لب‌هایش داشت. او در ارتفاعات پور سلطان در حالی که همراه با شهید محمود حمزه‌ای بود...»
خاطره‌‌ای از شهید «مرتضی خادمی ماشاری»

شهیدی که به شجاعت در راه خدا افتخار می‌کرد

همرزم شهید تعریف می‌کند: «بارها تا مرز شهادت رفتند و جام شهادت را ننوشیدند. شاید تنها چیزی که از آن نمی‌هراسید شجاعت در راه حق بود و به شجاعت در راه خدا افتخار می‌کرد...»
خاطره‌‌ای از شهید «علی حاجبی»

مدیریت جهادی

همرزم شهید تعریف می‌کند: «همه‌ی این کارها باید با مدیریت علی حاجبی و نیروهایی که در اختیار داشت انجام می‌شد، هیچ تجربه‌ای هم نداشتند، ولی...»
خاطره‌‌ای از شهید «عباس بازماندگان قشمی»

نماز جماعت دو نفره

برادر و هم‌رزم شهید تعریف می‌کند: «از بس شوق دیدار خانواده را داشتیم، تصمیم گرفتیم تا خود روستای گورزانگ پیاده برویم. چند دقیقه‌ای در میدان فعلی فرودگاه استراحت کردیم. سپس راه را ادامه دادیم. چند متری که رفتیم ناگهان عباس ایستاد و به اطراف نگاه کرد...»
خاطره‌‌ای از شهید «عباس بازماندگان قشمی»

شب وداع

برادر و هم‌رزم شهید تعریف می‌کند: «در شب عملیات کربلای 4 داشتیم با هم وداع می‌کردیم، عباس را بغل کردم. دستی بر سرش کشیدم سفارش کردم مواظب خودش باشد و...»
خاطره‌‌ای از شهید «عبدالله مسیحی ایسینی»

بسیجی بی‌ادعا

همرزم شهید تعریف می‌کند: «او با شرکت در تمرینات ورزشی به صورت عملی نشان می‌داد که انسان باید وظیفه‌ای را که بر عهده‌اش گذاشته‌اند را به خوبی انجام دهد. هیچ‌گاه ندیدیم این شهید بزرگوار از سختی کار گله کند یا ناراحتی به دل داشته باشد...»
خاطره‌‌ای از شهید «عباس بازماندگان قشمی»

برای حفظ حجاب به زندگی حضرت زهرا (س) نگاه کن

دوست و هم‌رزم شهید تعریف می‌کند: یکی از خواهران جهت پرسش‌هایی به عباس مراجعه کرد. عباس در جوابش گفت: «اونایی که خواهران با حجاب را مسخره می‌کنن، شیطانن. در نهایت به زندگی حضرت زهرا (س) نگاه کن...»
خاطره‌‌ای از شهید «عباس بازماندگان قشمی»

سخنران چهارده ساله

دوست و هم‌رزم شهید تعریف می‌کند: «تازه با لباس روحانیت به روستا آمده بود. بعضی از بچه‌ها او را مسخره می‌کردند. ولی عباس مصمم بود که آن شب در مسجد سخنرانی کند. آن شب بعد از نماز جماعت صندلی‌ای گذاشتیم و...»
خاطره‌‌ای از شهید «اسحاق اسطحی»

رزمنده‌ی شجاع

همرزم شهید تعریف می‌کند: «فرمانده گردان برای خاموش کردن تیربار داوطلب خواست؛ چون وضعیت آشفته بود اسحق اولین نیرویی بود که اعلام آمادگی کرد، در حالی که تقریباً همه ....»
خاطره‌‌ای از شهید «حسن سقایی‌‌پور سکل»

شهیدی که با ذکر ائمه به شهادت رسید

دوست و همرزم شهید تعریف می‌کند: یکی از همرزم‌ها با سرعت به سمت من آمد و گفت سقایی تیر خورده. پیش شهید رفتم و سرش را بلند کردم، شهید به من گفت: «اجازه ندهید عراقی‌ها پیشروی کنند و با ذکر ائمه به شهادت رسید.»
خاطره‌‌ای درباره شهید «احمد دیداری»

فقط پلاکش بود که گواهی می‌داد او احمد است

همرزم شهید تعریف می‌کند: «آری، احمد تنها در آن کانال ماند و نزدیک به 18 سال در زیر نور ماه، شب‌ها تنهای تنها به ستاره‌ها نگاه می‌کرد. فقط پلاک احمد گواهی می‌داد که او احمد دیداری است، وگرنه چند تکه استخوان نمی‌تواند احمد ما را شرح دهد.»

انصراف از رفتن به مرخصی

همرزم شهید «ابراهیم نارویی» نقل می کند: ابراهیم درحالیکه ساک لباس‌هایش را در یک دست و برگه ی مرخصی اش را در دست دیگرش داشت و منتظر حرکت خودرو جیپی بود که از پاسگاه به سمت اهواز حرکت می کرد تا راهی زاهدان و دیدار خانواده اش شود، متوجه شد که دشمن بعثی در قسمتی از مرز با نیروهای مرزبان درگیر و بخش‌هایی از خاک کشورمان را تصرف کرده اند، ساک خود را به گوشه ای از پاسگاه پرتاب کرد و پس از گرفتن اسلحه به همراه نیروهای پشتیبانی عازم منطقه شد.
خاطره‌‌ای از شهید «خلیل تختی‌نژاد»

روایت همرزم شهید «خلیل تختی‌نژاد» از خدمتشان در سوریه

دوست و همرزم شهید تعریف می‌کند: «هر ساعتی از شبانه روز بیدار می‌شدم خلیل مشغول کار و چک کردن نیروهایش بود. به دلیل حضور نیروهای داعش در منطقه، کار چک و خنثی کردن تله‌های جاده‌ای دشمن باید به صورت مرتب انجام می‌شد...»

سومین سالگرد شهادت سردار سلیمانی در سنندج برگزار شد

سومین سالگرد شهادت سردار سلیمانی با حضور مسئولان، خانواده‌های معظم شاهد و ایثارگر و اقشار مختلف مردم استان کردستان امروز، ۱۳ دی‌ماه در سالن آزادی سنندج برگزار شد.
دلنوشته؛

قلاویزان جاودانه ترین گواه شهادت

«حسن تراویده» از جمله شهدای جنگ تحمیلی است که تیرماه 1367 در قلاویزان مهران جاودانه شد، در ادامه دلنوشته ای در مورد رشادت های این رزمنده دلاور را با هم می خوانیم.
طراحی و تولید: ایران سامانه