همرزم شهید

آخرین اخبار:
همرزم شهید
خاطره‌‌ای از شهید «عبدالله مسیحی ایسینی»

عبدالله یک انقلابی به تمام معنا بود

همرزم شهید تعریف می‌کند: به خوبی می‌دیدیم که عبدالله حرکاتش مشکوک است. یک روز با اصرار زیاد پرسیدم؛ عبدالله شب‌ها کجا می‌روی؟ عبدالله چیزی نمی‌خواست بگوید، اما وقتی اصرار زیادم را دید، گفت؛ کلاس قرآن و... از آن روز به بعد فهمیدم که عبدالله یک انقلابی به تمام معناست.

خدا کند آب زودتر برسد

پس از عملیات نصر۴ و تصرف ارتفاعات دوقلو، شهید علی غیوری‌زاده با تعدادی کم در برابر پاتک سنگین تیپ ۶۵ نیروی مخصوص عراق ایستادگی کرد و دشمن را عقب راند. او در اوج نبرد، وضوی شب گذشته‌اش را حفظ کرده بود و تنها دغدغه‌اش رسیدن آب برای تجدید وضو و اقامه نماز بود. این خاطره جلوه‌ای از ایمان، شجاعت و مصداق آیه «کم من فئة قلیلة غلبت» در زندگی شهید غیوری‌زاده است. خاطره‌ای از سردار الله نور نوراللهی در وصف شهید غیوری زاده برگرفته از کتاب یادمان غیرت منتشر می‌شود.
خاطراتی از شهید «محمود مرادی» منتشر شد

شهادت را می‌خواست، نه برای نام که برای سرافرازی در برابر امام حسین (ع)

امیر نونهال همرزم شهید «محمود مرادی» نقل می‌کند: تنها آرزویش این بود که در هنگام شهادت بدنش تکه تکه شود و بدین شکل ارزش شهادت را داشته باشد و شرمنده امام حسین (ع) و یارانش نشود.
به مناسبت ۸ آبان سالروز شهادت شهید حسین فهمیده منتشر می‌شود

قهرمان ۱۳ ساله‌ای که جهان را به حیرت واداشت/گفتگو با همرزم شهید حسین فهمیده

۸ آبان، سالروز شهادت شهید حسین فهمیده است؛ نوجوان ۱۳ ساله‌ای که با دلی پر از ایمان و شجاعتی بی‌نظیر، در میدان جنگ تحمیلی مقابل تانک‌های دشمن ایستاد و با فداکاری خود، تاریخ را متحیر کرد. در گفت‌وگوی اختصاصی نوید شاهد خراسان رضوی با همرزم شهید ، «مجتبی مستوفی دربانی» از شجاعت و روح بزرگ این نوجوان سخن می‌گوید و تصویری زنده از قهرمانی که سن برای او هیچ مانعی نبود ارائه می‌دهد.
خاطره‌‌ای از شهید «علی حاجبی»

شهید حاجبی و نسلی که برای جهاد ساخته شدند

همرزم شهید تعریف می‌کند: حاج علی مجموعه‌ای را تربیت کرده بود که از بعد اخلاص، کامل بودند، او روحیه جهادی را در بچه‌ها تقویت کرد و تنها او می‌توانست بی‌سیم‌چی فنی تربیت کند. شهید حاجبی به نیروهای جوان بها می‌داد، از چهره‌ی افراد می‌توانست تشخیص دهد به درد چکاری می‌خورند.

زیارت عاشورا تا شهادت؛ روایت همرزم شهید «آلویی» از آخرین لحظات

همرزم شهید «عباس آلویی» لحظات شهادت دوستش را در حمله رژیم صهیونیستی روایت کرد: «در حال خواندن زیارت عاشورا بود... سلام داد و سلام گرفت. وقتی به "اصحاب الحسین" رسید، دیگر نفس نکشید.»
خاطراتی از شهید «سید عباس حسینی اوزینه»

او را شهید زنده صدا می‌کردیم

غلامرضا نوملی همرزم شهید «سیدعباس حسینی اوزینه» نقل می‌کند: سید عباس شب‌ها از سنگر بیرون می‌رفت، نماز شب می‌خواند و خیلی با دعا و مناجات مأنوس بود، برای همین ما او را شهید زنده صدا می‌کردیم، و او در جواب ما می‌گفت: بادمجان بم آفت ندارد، من کجا و شهادت کجا!
خاطره‌‌ای از شهید «عیدی محمودشاهی»

آرپی‌جی‌زن مُسن گردان، که همه او را پدر صدا می‌زدند

همرزم شهید تعریف می‌کند: شهید یکی از مسن‌ترین افراد گردان ۴۲۲ بود که همه‌ی بچه‌های گردان او را پدر صدا می‌زدند و به او احترام می‌گذاشتند. تمام رزمندگانی که آنجا بودند همیشه از شجاعت وی می‌گفتند. ایشان با اینکه سن بالایی داشت ولی آرپی‌جی‌زن گردان بود.
خاطره‌‌ای از شهید «موسی احمدی خورگو»

شهیدی که برای سلامتی امام خمینی (ره) روزه می‌گرفت

همرزم شهید تعریف می‌کند: بارها پیش آمده بود که شهید را می‌دیدم که برای سلامتی امام خمینی (ره) روزه گرفته است و از این موضوع هیچ کس به جز من اطلاع نداشت، وقتی رابطه من با شهید عمیق‌تر شد فهمیدم این شهید بزرگوار چه نعمتی است و سعی می کردم از وجودش استفاده بیشتری کنم.
سردار محمدقاسم ناظر در گفتگو با نوید شاهد:

مراقبت سردار شهید احمد کاظمی از بیت المال/ ایشان به معنای واقعی یک «فرمانده» بود

همرزم سردار شهید احمد کاظمی با بیان اینکه ایشان به معنای واقعی یک «فرمانده» بود، گفت: سردار کاظمی در تصمیم گیری ها بسیار قاطع و هوشمند بود و از امکانات پشتیبانی و منابع مالی به نحو مطلوبی بهره می برد تا جایی که در آن زمان ایشان بسیار زبانزد بود که بر حفظ بیت المال دقت دارد.
خاطره‌‌ای از شهید «سید عبدالحسین عمرانی»

روایتی از شهید عمرانی؛ از نماز شب تا ایثار در سرما

همرزم شهید تعریف می‌کند: در هوای سرد و استخوان سوز دب حردان که آب وضو سریع روی دست و صورت یخ می‌زد، وضو می‌گرفت و با همین پلیور نه چندان ضخیم برمی‌گشت و نماز شب می‌خواند. با این که خسته بود گاهی جای نفر بعدی هم پاس بخش می‌شد تا او استراحت کند.
خاطره‌‌ای از شهید «غلام رنجبر خیرآباد»

روایت همرزم شهید رنجبر از خاطرات جبهه/ ماجرای کلاه دشمن

همرزم شهید تعریف می‌کند: وقتی می‌خواستم بروم و تیربار را خاموش کنم، یک کلاه عراقی برای محافظت بر روی سرم گذاشته بودم و یادم رفته بود آن را بردارم، بچه‌ها هم به همین خاطر من را با عراقی‌ها اشتباه گرفته بودند و من هم غافل از این قضیه با فریاد زدن و صدا زدن غلام به طرف او رفتم.
خاطره‌‌ای از شهید «یوسف دقت»

شهیدی که سد راه منافقین بود

همرزم شهید تعریف می‌کند: یوسف جوانی بود که مورد غضب گروهک روسیاه منافقین و گروه تروریست اشرف دهقان قرار داشت. همیشه با آن‌ها جنگ فرهنگی و لفظی داشت. این گروهک‌ها افراد پاک و ناب را برای ترور انتخاب می‌کردند و...
خاطره‌‌ای از شهید «سید عبدالحسین عمرانی»

ما بچه‌های ثارالله هستیم

همرزم شهید تعریف می‌کند: لای منگنه گیر کرده بودیم و راه پس و پیش نداشتیم. خدا خیرش بدهد یکی از بچه‌ها شهامت به خرج داد و با پرچم لشکر ثارالله روی خاکریز رفت و داد زد؛ تیراندازی نکنید ما خودی هستیم، ما بچه‌های ثارالله هستیم.
خاطره‌‌ای از شهید «اسماعیل فرخی‌نژاد»

دعا کن شهید شوم

همرزم شهید تعریف می‌کند: شهید به من گفت؛ به دلم برات شده در این عملیات پیش رو (کربلای پنج، شلمچه) شهید می‌شوم. دعا کن شهید بشوم. تو دعایت مستجاب می‌شود.
خاطره‌‌ای از شهید «منصور ارجمندی»

شهیدی که پست نگهبانی را عبادت می‌دانست

همرزم شهید تعریف می‌کند: خیلی کنجکاو شدم دلیل کارهایش را از او پرسیدم به من گفت؛ این یک عبادت است اگر شب‌ها پست نگهبانی بدهید، چشم‌ها در آتش دوزخ نمی‌سوزد.
خاطره‌‌ای از شهید «اسماعیل فرخی‌نژاد»

شهید فرخی‌نژاد، فرمانده‌ای لایق و توانمند

همرزم شهید تعریف می‌کند: او از خط و حد و مرزی که لشکر برای پیشروی تعیین کرده بود؛ جلوتر رفت و با کمک گردان‌های دیگر، بعثی‌ها را توی باتلاق گیر انداخت و آن‌ها را اسیر کرد و به عقب آورد. این کارش بیانگر این بود که او فرمانده‌ای لایق، توانمند و از خود گذشته است.
خاطره‌‌ای از شهید «سالم زارعی»

ایثار شهید زارعی در لحظات بحرانی

همرزم شهید تعریف می‌کند: به یاد دارم یک روز که به مرخصی شهری رفته بودیم، هنگام بازگشت به پایگاه، یک ماشین سپاه دیدیم که در دره‌ای سقوط کرده بود. کسی جرات پایین رفتن نداشت. زیرا مسیر صعب العبور بود و اگر کسی به پایین دره می‌رفت بالا آمدن برایش خیلی مشکل بود.
خاطره‌‌ای از شهید «حسن ذاکری»

لحظه‌ای از مهربانی و احترام به ارزش‌ها

همرزم شهید تعریف می‌کند: وقتی وارد رستوران شدیم، صدای ترانه به گوشمان خورد و چون ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) بود شهید از این بابت ناراحت شده بود ولی چون شهید اخلاق نیکویی داشت وقتی به صاحب رستوران اطلاع داد که ایام شهادت است...
خاطره‌‌ای از شهید «سید عبدالحسین عمرانی»

شهید با عزم راسخ، راهی جبهه شد تا به ندای امام لبیک بگوید

همرزم شهید تعریف می‌کند: سپاه برای اعزام به جبهه درخواست نیاز کرده بود. امام فرموده بودند؛ هر کس توانش را دارد و می‌تواند، به جبهه برود. سید عزمش را جزم کرده بود برود، اما ما اصرار داشتیم بماند، اگر او می‌رفت، تکلیف پایگاه‌مان چی می‌شد.
طراحی و تولید: ایران سامانه