- گفتگوی اختصاصی

navideshahed.com

دو نشان در یک سینه: هم فتح خرمشهر، هم شهادت رمضان

دو نشان در یک سینه: هم فتح خرمشهر، هم شهادت رمضان

«کریم غلام‌کاظمی» پدر شهید «یونس غلام‌کاظمی» می‌گوید: «در عملیات بیت‌المقدس، وقتی پرچم ایران بر فراز خرمشهر به اهتزاز درآمد، یونس روایی هفده‌سازه در میان فاتحان این شهر بود. اما تقدیر چنان بود که یک سال بعد، در عملیات رمضان، در خاک دشمن مفقود شود و به جمع شهدا بپیوندد. حالا پس از ۴۰ سال، پدرش از خاطرات این نوجوان رشید می‌گوید؛ از روزهای حضور در فتح خرمشهر تا لحظه‌ای که برای همیشه در راه وطن گم شد. این روایت، داستان پسری است که نماز شب‌هایش در امامزاده محله را با روزهای سخت جبهه درآمیخت و سرانجام، به آرزوی دیرینه‌اش - شهادت - رسید.»
خسرو رفت تا خرمشهر بماند؛ من مادرش هستم و این را با افتخار می‌گویم

خسرو رفت تا خرمشهر بماند؛ من مادرش هستم و این را با افتخار می‌گویم

سوم خرداد ۱۳۶۱، روز فتح بود. روزی که خرمشهر آزاد شد، اما خانهٔ ما برای همیشه خالی. خسرو، پسرم، تکنسین رادیوگرافی بیمارستان نفت آبادان بود. همانجا که هر روز زخمی‌های جنگ را مداوا می‌کرد، یک روز خودش رفت و دیگر برنگشت. حالا بعد از سال‌ها، من مادرش هنوز همان روزها را نفس می‌کشم؛ روزهایی که پسرم انتخاب کرد بین بیمارستان و جبهه، جبهه را برگزیند. این روایت من است؛ روایت مادری که فرزندش را به خرمشهر داد و خرمشهر را به تاریخ.
من نسخه‌ زنده آرزوهای پدرم هستم

من نسخه‌ زنده آرزوهای پدرم هستم

کاپیتان خلبان دکتر مریم نقدی فرزند شهید خلبان صمد نقدی در گفت‌گو با خبرنگار نوید شاهد البرز می‌گوید: «هر نسخه دارو که می‌سازم، هر باری که پرواز می‌کنم و هر کلمه‌ای که می‌نویسم، ادامه همان رویایی است که پدرم شهید برایم ترسیم کرد. امروز من نسخه زنده آرزوهای او هستم.»
معلم شدم تا چراغ راه پدرم را روشن نگه دارم

معلم شدم تا چراغ راه پدرم را روشن نگه دارم

وقتی کلاس درس می‌روم، احساس می‌کنم پدرم کنارم ایستاده است. همان‌طور که او با عشق به شاگردانش قرآن یاد می‌داد، من هم سعی می‌کنم نه فقط درس، بلکه امید به زندگی را به دانش‌آموزانم بیاموزم. شهادت پدرم برای من پایان نبود، آغاز مسیری بود که باید با افتخار ادامه می‌دادم.
خانواده معلمی که آخرین درسشان را در سنگر پس دادند

خانواده معلمی که آخرین درسشان را در سنگر پس دادند

پدر و مادر معلم بودند، پسرشان هم معلم شد اما تقدیر نوشته بود که بهنام بختیاری معلم جوان کرجی، آخرین درس زندگی‌اش را نه در کلاس درس که در سنگر اسلحه‌خانه دهلران بدهد. مادرش با چشمانی پر از اشک و دلی پر از غرور می‌گوید: "رفتنش برای دفاع از وطن، بزرگترین درس وظیفه‌شناسی بود که به همه شاگردانش داد". حالا در حوالی روز معلم، یاد این شهید معلم، زنده‌تر از همیشه است.
شهادت پایان نبود، شروع عشقی جاودانه بود

شهادت پایان نبود، شروع عشقی جاودانه بود

مهندس «مریم زارعی» دختر شهید کارگر به مناسبت بزرگداشت مقام کارگر و گرامیداشت روز دختر به خبرنگار نوید شاهد می‌گوید: «شهادت پایان عشق نیست، آغاز یک راه نورانی است. پدرم این را با جانش ثابت کرد. امروز، من به عنوان دختر یک شهید، نه تنها غم فراق ندارم، بلکه افتخار می‌کنم که وارث میراثی هستم که او با خونش به یادگار گذاشت: عشق به خدا، میهن و مردم.»