در سی و دومین سالروز شهادت شهید«حمزه بهبودی» منتشر می شود؛
يکشنبه, ۰۷ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۴۷
من و تو مثل اين كوه بلنديم * بيا تا بار هجرت را ببنديم
دو برگ از خاطرات شهید «حمزه بهبودی»  تیتر و لید ندارد

نوید شاهد البرز؛ شهید «حمزه بهبودی»
در یکم خرداد 1347 ، در شهرستان زنجان ديده به جهان گشود. پدرش ختم علي،كارمند بود و مادرش فويزه نام داشت. وی تا دوم راهنمايي درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. سرانجام او ششم بهمن 1365، در شلمچه با اصابت تركش به سر و سينه، شهيد شد. پیکر او را در امامزاده محمد(ع) شهرستان كرج به خاك سپردند.

دو برگ از خاطرات شهید «حمزه بهبودی» را در ادامه مطلب می خوانیم:

تاريخ اعزام بیست و ششم شهریور ماه 1365؛

ما از پادگان «شرع پسند» حركت كرديم و به سمت پادگان ولیعصر در تهران رفتیم. يك شب را در پادگان وليعصر به سر بردیم. روز بعد به سوی پادگان دو کوهه راه افتادیم. بعد از یک روز ماندن در دوکوهه به باختران رفتیم. دوازده روز در منطقه گذاران در باختران ماندیم و و بعد از آن به اردوگاه صباغیان آموزش تخصصی و زرهی رفتیم. ده روز به ما مرخصی دادندند و بعد از ده روز که از مرخصی بازگشتیم به دوکوهه رفتیم. از دوکوهه به ترابری سنگین منتقل شدیم و بعد از آن هم به کارون رفتیم.

********

من و تو مثل اين كوه بلنديم * بيا تا بار هجرت راببنديم

بيا پيمان ببنديم اي دل من * اگر طوفان مرگ آمد بخنديم

دلم حزن دعا رامي شناسد * صداي آشنا رامي شناسد

دلم خود رابراي اوشكسته * دل تنگم خدارا مي شناسد

اگراي عشق پايان تودور است *دلم مستغرق شور عبوراست

براي قد كشيدن درهدايت *دلم مثل صنوبرها صبوراست

غم عشقي كه درخود مي نهفتم *شبي آن رابه چشم خسته گفتم

دل من مثل ابري گريه سرداد *سحرشد مثل خورشيد شكفتم

روزوصل دوستداران ياد باد *ياد باد آن روزگاران ياد باد

دريغ ودرد كه تااين زمان ندانستم كه *كيمياي سعادت رفيقي بود رفيقي

اي نگهدار من و سرور من* اي خداوند من مادرمن

اي ترا بهره زمن غمخواري*  اي پرستار شب بيماري

اي كه ازعشق شد آب وگل تو * اي كه جان باد فداي دل تو

نامه ات آمد وگريانم كرد* گله هاي تو پريشانم كرد

اندكي نامه من دير رسيد* وزتو صدناله دلگير رسيد

ناله كم كن كه ندارد اسفي* گربميرد پسر ناخلفي

چونكه ازمن خبري نشنيدي* راستي ازپسرت رنجيدي

بگمانت كه چورفتم بسفر * كردم ازمادر خود صرفنظر

آتش الفت ديرين شد سرد*  پسرت رفت و فراموشت كرد

شكوه ازعاطفه من داري جان* فدا توچه مي پنداري

بي تونزدم همه دنيا هيچ است* بازي ورقص وتماشا هيچ است

نامه گردير رسيد حوصله كن* زمن ازبهرخدا كم گله كن

كه بجان ازغم تو سوخته ام * وزتوناز گري آموخته ام



منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده