نامه محصلی که در دلش آرزوی «پاسدار» شدن بود
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید مرتضی ابراهيمي، شانزدهم مرداد 1349 در شهرستان تهران چشم به جهان گشود. پدرش حرمت، در شركت كارمیکرد و مادرش سيده رعنا نام داشت. دانشآموزسوم راهنمايي بود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. یکم بهمن 1366 در ارتفاعات کله قندی مهران به شهادت رسيد. پیکر وي مدت ها در منطقه برجا ماند و پس از تفحص، در بهشت زهراي زادگاهش به خاك سپرده شد.
نامه به یادگار مانده از شهید «مرتضی ابراهیمی» را ادامه میخوانید.
با نام و ياد خداي مهربان
با
درود و سلام هميشگي بر خون سرخ و جوشان شهداي اسلام، باري خدمت خانواده گرامي خود
سلام عرض مينمايم و اميدوارم كه حال همگيتان خوب بودهباشد. خدمت بابا، عمه، مامان
و رضا سلام عرض مينمايم و همينطور خدمت مصطفي، ثريا، مجتبي، سمانه عرض سلام مينمايم و اميدوارم كه در درسها موفق بوده باشيد و پيروز. همچنين خدمت آقا نصراله و
خديجه خانم عرض سلام مينمايم و اميدوارم كه هرگونه ناراحتي و نگراني بهدور بوده
باشيد.
به دنیا دل نبندید
باري، اگر از احوالات اين حقير «مرتضي ابراهيمي» خواسته باشيد. به شكر خدايتعالي
خوب ميباشم و بهجز دوري از شماها نگراني در بين نيست كه انشاءالله به زودي ديدارها تازه گردد و از
ناراحتي بيرون بياييم. ميگويند كه دنيا دو روز است و نبايد به آن دل بست. البته
اگر روزهايي ديگر آنرا حساب نكنيم. باري، در تمام نامههايتان فقط يك خبر خوش
داشتيد كه آنهم مورخ هیجدهم دیماه بهدست
من رسيد و خيلي خيلي خوشحال شدم و انشاءالله كه خوش و خرم باشيد و انشاءالله كه
خدا نصرت بدهد و هر چه سريعتر عراق اسلامي آزاد شود.
گپ و گفتهای صمیمی
باري، رضاجان، اميدوارم كه حالت خوب باشد، مارو نميبيني راحتي؟! خودمونيم عشق ميكنيها! بيمعرفت سر ما رو دور ديدي. اي والله. اميدوارم كه حرفهاي من بيمورد و بيموقع نبوده باشد. ميدانستم كه حال نوشتن جواب نامه را نداريد چون سرتان خيلي شلوغ است. بابا چطوري هنوز صورتت رو با تيغ ميزني مگه قرار نشد ريش بذاري؟! مامان تو هنوزم توي غذاهات پيازداغ ميريزي و عمه تو هنوز هم آخر شب ظرف ميشوري. مصطفي تو همش بازي مي كني يا درسهات روهم مي خوني؟ لازم نيست براي من نگران باشيد، جاي ما خوب است فقط يه 10، 20 سانتي برف اومده كه به ما كاري ندارد. حال ما هم كه بهتر از قبله امكان داره كه تا يكي دو ماه ديگر به مرخصي بيايم بنابراين جاي نگراني نيست، ما اينجا هر يك يا دو هفته يكبار به مهاباد يا مياندوآب ميرويم و بر ميگرديم.
راستي، پاسدار وظيفه شدن من رو هم از سر بدر كنيد كه هيچ راهي ندارد مثل اينكه ما محصليم، در امتحانات ترم آذر شركت كردم و پنج درس؛ ديني، اجتماعي، ادبيات شيمي و رياضي رو قبول شدم كه انشاءالله دوترم بعد بقيه درسهارو هم قبول ميشم و با علي سال دوم در مورد معرفينامه هم مسئلهاش حله. لازم نيست چون همون معرفينامه قبليرو روبراه كرديم ضمناً آدرس دقيق نجمالله رو برايم بفرستيد و اگر به مرخصي آمد سلام مرا به او برسانيد. ديگر حرف و نوشته مخصوص ندارم. ياعلي الهي به اميد تو. به همه فاميلها و آشنايان سلام برسانيد.
مرتضي ابراهيمي نوزدهم دیماه 1366
ما در ره عشق نقص پيمان نكنيم * گرجان طلبد، دريغ از جان نكنيم
دنيا اگر از يزيد لبريز شود * ما پشت به سالار شهيدان نكنيم
منبع:
پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری