وصیت نامه بسیجی عاشق و خستگی ناپذیر شهید مهدی کمال زارع
نوید شاهد البرز:
"شهید مهدی کمال زارع" فرزند محمد علی در تاریخ بیستم فروردین 1340 در حصارک کرج متولد گردید. وی دوران کودکی خویش را در نزد خانواده سپری نمود تا اینکه در سن 7 سالگی جهت تحصیل به مدرسه رفت و تا کلاس پنجم ابتدائی تحصیلات خود را ادامه داد.
شهید مهدی کمال زارع در شورای آرد و نان از طرف فرمانداری مشغول بکار گردید و بعد به خدمت سربازی در جریان جنگ چندین بار به جبهه های حق علیه باطل اعزام شده و یکی دوبار نیز شدیدا مجروح شده تا اینکه بالاخره در آخرین بار بعنوان آرپی جی زن در تاریخ بیست و پنج بهمن 66به جبهه ماووت اعزام شد و در تاریخ سی ام خرداد 1367 بر اثر اصابت ترکش مانند برادرش "شهید هادی کمال زارع " به درجه رفیع شهادت نائل گردید و پیکر پاکش در امامزده محمد کرج بخاک سپرده شد.
شهید مهدی کمال زارع در وصیت نامه گرانبار خود چنین می نویسد:
بسم الله الرحمن الرحیم
"و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بلاحیاء عند ربهم یرزقون"
"کسانی را که در راه خدا کشته می شوند چون مردگان ندانید بلکه آنان زندگانی هستند که نزد خدای خودشان رزق و معاش دارند."
"یوم ندعوا کل اناس بامامهم فمن اوتی کتابه بیمینه فاولئک یقرون کتابهم و لا یظلمون فتیلا. "
روزی که هر دسته ای در کنار رهبرانی که در دنیا برگزیده اند، محشور می شوند در آن روز کسانی که در خط رهبری حق قرار گرفته اند نامه اعمالشان به دست راستشان داده می شود و نامه را می خوانند و لذت می برند.
به نام
خداوندی که سپاس و ستایش مخصوص اوست که در فطرت انسانها جاذبه ای از عشق به
لقاءالله نهاد، تا انسانها را بسوی خود بکشاند که او را پرستش کند و این جز او کسی
را شایسته نیست.
خداوندا ! از خود خجالت می کشم که قلم بدست گرفته ام و این جملات
را می نویسم چون می دانم، واقعا لیاقت را ندارم و این فیض بزرگ را هر کسی سزاوار
نیست و میدانی بنده ای روسیاه و گناهکار هستم ولی بر رحمانیتت امیدوارم با این امید
به طرفت میایم که از در رحمتت به من بنگری و با دریایی از عشق که در دلم نهادی به
جبهه آمدم نه برای شهادت بلکه برای رضایت و خدمت در راهت تا آنجائی که مقدور باشد
و اگر طلبم کنی بهشت و نه بخاطر نعمتهای بهشتت بلکه بخاطر محبت و عشقی که نسبت به
خودت در دلم نهادی، عاشقانه بسویت میآیم.
خدایا این توفیق را نصیبم کن که پاک از این دنیا بروم و تا مرا نیآمرزیده ای از این دنیا مبر و آن لحظه آخر زبانی به من بده که آن جمله ای که علی (ع) بر زبان جاری کرد من هم بر زبان جاری کنم که "بخدای کعبه که رستگار شدم" و به خدا قسم جز این چیزی دیگر نیست، خدایا عشق حسین (ع) و مظلومیت او ما را بسویت کشانده که آرزو دارم آنچنان مرا ببری که در راهت بدنم تکه تکه شود که هم تکه های بدنم باعث شود گناهانم پاک شود و هم شاید ذره ائی از سختی هایی که حسین (ع) کشید من هم بکشم و مثل او به شهادت برسم، خدایا ما را از شفاعت پیغمبر (ص) و ائمه (ع) و حسین(ع) محروم نکن که محتاج هستیم.
سخنم با شما مردم و امت حزب الله، نکند خدائی نکرده لحظه ای امام عزیز را تنها بگذارید و از یاری او دست بردارید بخاطر سختی های دنیوی که اگر امام تنها بماند اسلام تنها مانده است پس اسلام را یاری کنید انشاءالله امام زمان (عج) فرجش فرا رسد و دنیا را از عدل و داد پر کند و حق مظلوم را از ظالم و انتقام خون شهیدان را از دشمنان بگیرد.
ای مادر عزیزم که حق بزرگی بر گردن من داری، بدان که بخدا قسم دوستتان داشتم و همیشه دعایتان میکردم و اگر نتوانستم حتی یک لحظه از زحماتی که برایم کشیده اند جبران کنم مرا ببخشید، انشاءالله که در آن دنیا حتما شفاعتتان خواهم کرد و در قیامت هم با حضرت فاطمه الزهرا (س) محشور می شوید.
سخنی دیگر با برادرانم، شماها دنبال روی امام و اسلام و قرآن باشید و پس از شهادتم نگذارید اسلحه ام به زمین افتد و بدانید که هر کس در مسیر اسلام و قرآن حرکت کند ضرر نمی کند.
و اما شما بسیجیان و برادران حزب الله، بسیج را زنده نگهدارید و قدر خودتان را بدانید که لیاقت نمیدانستم خود را بسیجی بدانم چون هنوز ارزش یک بسیجی را نداشتم سعی کنید بسیجی واقعی باشید و ادامه دهنده راه شهیدان باشید.
"خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را
نگهدار"
مهدی کمال زارع 24 /2 /67
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری