فرمانده گروهان عملیات بیت المقدس؛ جبهه دانشگاهیست که درس انسانیت و راه خدا می آموزد
نویدشاهد البرز:
"شهيد اصغردهقان نیری" در سال 1336 در يكي از روستاهاي شهرستان يزد چشم به دنيا گشود. وي در سال هاي طفوليت خود در آغوش يك خانواده كشاورز رشد كرد. شهيد اصغر دهقان به علت نداشتن در آمد كافي در سنين پنج سالگي همراه پدر و مادر به قزوين عزيمت كرد. پس از يك سال به شهرستان ورامين كوچ كرد و در وارمين پس از گذراندن يك دوره كلاس آمادگي ايشان خود را با تحصيلات دوره ابتدايي آماده كردند. پس ازطي يك سال در وارمين به شهرستان كرج آمد. دريكي از مدرسه هاي كمال آباد به تحصيل ابتدايي پرداخت. شهيد دهقان پس از گذارندن تحصيلات ابتدايي خورا براي ادامه دبيرستان به حصارك رفت. وی پس ازگذرانيدن دوره دبيرستان اعزام دانشگاه صنعتي گرديد و در رشته شيمي فعاليت كرد. درفعاليت فرهنگي و سياسي و اجتماعي ادامه داد. در سال 56 ازدستورات رژيم پهلوي سرپيچي مي كرد و بارها مورد تهديدقرارگرفت، شهيد دهقان در سال 57 دوشادوش برادران و خواهران دانشگاه دست به اعتصاب و تظاهرات مي زد ودر پيش برد انقلاب گامي مثبت داشت.
شهيد دهقان در تظاهرات و اعتصاب برعليه رژيم شركت مي كرد و مردم رابه دعوت تظاهرات و اعتصابات مي كرد و در22بهمن سال 57 كه اعتصابات و تظاهرات مردم شهيد پرور به خونهاي خود رسيده پشت طاغوت به رهبري امام عظيم الشان به خاك ماليده شد.
ایشان بعد از انقلاب 22 بهمن سال 57 به علت تعطيل بودن دانشگاه به امور فرهنگي و ارشاد اسلامي پرداخت و در يكي از دبيرستان هاي حصارك كرج مشغول تدريس شد.
شهيد دهقان پس از گذرانيدن يك سالي فعاليت درآموزش و پرورش به اداره تربيتي كرج درآمد و پس ازفعاليت مدت يكسال درامورتربيتي كرج با شركت در جهاد سازندگي و بسيج سپاه پاسداران انقلاب اسلامي فعاليت خود را ادامه داد تا اينكه درگيري شديد بين رزمندگان اسلام دركفار بعثي درگرفت و در اجراي دستور امام فرمان امام خميني ايشان شور علاقه اي زيادي نيست به اينكه به جبهه روند پيدا كرد . سرپرستي اردوهاي دانش آموزي امور تربيتي را به عهده گرفت وپس از يك دوره آموزش رزم انفرادي و تاكتيك همراه با دانش آموزان آن اداره به صفوف رزمندگان كفر ستيز اسلام پيوست. در تاریخ بیستم اردیبهشت 1361 بدست جانیان و سربازان خوب آشام رژيم شكست خورده بعثي عراق به درجه شهادت نائل آمد.
نامه شهید به خانواده اش:
خدمت پدرومادر ارجمندم سلام
بعد از سلام اميد است كه حال شريفتان در كمال عين عافيت بوده باشد انشاءالله كه كسالتي نداشته باشيد و برادرانم رمضان و حسن و فاطمه در كمال عين عافيت باشند باري چنانچه از احوالات اين جانب حقير فرزند خود خواسته باشيد، بحمدالله و صدشكر در كمال عين عافيت هستم .
پدرجان اينجا با اينكه در شهر شوش هستيم و داخل شهر هستيم و قرار بوده ما را ببرند، عينخوش كه نبردند ولي باور كنيد اينجا دانشگاه است و اگر چنانچه كه ميدانستم، اين فضا را زودتر مي آمديم جبهه ولي اشتباه نشود دانشگاه براي كسي است كه بخواهد در آن درس انسانيت وراه خدا را بياموزد. انشاءالله كه سردرختي ها امسال سرما نزده باور كنيد هميشه دعاي خير مي كنم برايتان وانشاءالله كه شما هم من را دعا خير فراموش نكنيد. بالاخره ما غير از خدا و حضرت صاحب كسي را نداريم غير از شما پدرومادر كه انشاءالله اگر چنانچه ازطرف ما بدي رسيده كه كم هم نرسيده ببخشيد واز دعاي خير مارا فراموش نكنيد .
مادر جان اگر چه ممكن است شما برايتان نبودن من وحسين يك مقداري مشكل باشد ولي شما توكل كنيد به خدا كه خداوند از هيچ كس وچيز بزرگتر است مادر جان پيش دوستان شادوخندان باش چرا كه طرفدران راه حق وآزادي و دين زياد ميشود وپيش ضدانقلابيون و آنها كه با خدا و امام واسلام مخالفند وخلاصه دشنمها هم شاد باش و خندان كه پشت آنها را مي شكند يادتان است كه وقتي پدري را كه خواسته بودند، پسرچهارمش را در بهشت زهرا خاك كنند، اجازه نداده بود گفتند: چرا رضايت نمي دهيد، پسرت را به خاک بسپاريم؟ گفته بود من را همين حالا جبهه بفرستيد چون من سه پسر داده بودم اين چهارمي در جبهه بوده و حالا كه پسري ندارم، خودم مي روم . اين چه كار مي كند پشت دشمن را مي شكند و دل دوست را شاد مي كند و خدا را خشنود مي كند، اين جا همه چيز فراهم است. خدا مي داند آنچه كه راديو تلويزيون مي گويد: حقيقت است اين راديو وتلويزيون اسلامي است مادر جان ما گروه پشتيبان هستيم يعني اگر چنانچه حمله شود و نيروكم بياورد، مارا مي فرستند. خط سوم چون تا حالا در شهر هستيم اگر هم نيرو كم نياورند كه فعلاْدر شهر هستيم، مادر جان و پدرعزيز التماس دعاي خير راداريم. براي جبهه ها خبرخوشي براي شما اينست كه خدا مي داند، شب جمعه چه خبر بود دعاي كميل آقا صاحب الزمان روحي و ارواحنا العالمين له الفداء آمدند. دعاي كميل البته چشم ما كه كور بوده، ولي چندين نفر ايشان را زيارت كردند. ايشان به يكي از سادات كه ايشان را زيارت كرده فرمودهاند. شما غير از آنها كه شهيد ميشويد، بقيه مي رويد. كربلا آن شب باور كنيد. فضا وهوا بقدري عطر آكين شده بود كه آدم گيج ميشد، اينجا انسان آيات خداوند را به چشم ميبيند و خوشا به حال آنها كه ظرفيت دارند و با آقايشان و صاحبشان صحبت مي كنند. مادر جان جبهه يك همچین جائي است .
رمضان جان انشاءالله كه شما در كمال عين عافيت باشيد خيلي دوست ميداشتم كه پيش شما مي بودم لكن دفاع از اسلام و نواميس الهي واجب است شايد بپرسي چرا قبلاْ نرفتي و جبهه و حالا رفتي اين كارها توفيق ومرحمت الهي ميخواهد. حسنجان در چه حالي امسال هم انشاءالله كه فعاليت كني با بابا و زمينها را بكاريد. انشاءالله وقتي آمدم و ضعتان روبراه باشد. فاطمه جان دوباره سلام مي كنم به شما دلم براي تو و حسن و رمضان تنگ شده و باور كنيد كه ابداْ آدم اينجا فرصت نمي كند كه با خانواده اش نامه بنويسد، چرا كه ما هر روز هزاران نفر در جبهه ها در گير داريم. انشاءالله كه خوشحال باشيد شما و پدر و مادر و عمو و عمه و همسايه ها پدر و مادر ارجمندم عرض زياده نيست بلكه سلام ما را به هر كس احوال ما را پرسيد مخصوصاْ فاميل ها سلام برسانيد و دعاي خير ما را . بگوييد ما را فراموش نكنند ازدعاي خير در شهر شوش تلفن نيست تلفن ها قطع شده اصلاْ شهر خراب شده در دزفول تلفن هست، ولي نميگذارند اصلاْ برويم همين چند روز به ياري خدا حمله است . وانشاءالله ديدارها كربلا . والسلام عليكم .
الاحقير
فرزندتان اصغر پنجم اردیبهشت 1361
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری