وصیتنامه شهیدی که به آرزویش رسید
زمانی که جنگ شروع شد هنوز دشمن به خاک ما حمله نکرده بود. در کردستان درگیریهای شدیدی در سالهای 58 و59 و60 وحتی61 وجود داشت در همان اوایل بود که تصمیم را گرفتم که به کردستان بروم ولی چون آموزش ندیده بودم بعد از مدتی در اواخر 59 به پادگان امام حسین (ع) برای آموزش انتقال یافتیم و بعد با پشت سر گذاشتن آموزش روانه جبهه های کردستان شدیم که در آن موقع رشته ام پدافند هوایی بود با اینکه رشته مان پدافند بود خیلی دوست داشتم که روی در روی دشمن باشم و به همین خاطر بار دوم هم پدافند را انتخاب کردم چون میدیدم در خط مقدم انسان خیلی چیزها یاد میگیرد و انسان بهتر میتواند خود را آزمایش کند و خیال خود را از شعار دادن راحت کند اما آن چیز که از انسان از این دنیا دل میکند تنها آئین و عقیده است که بخاطر آن تشخیص حق از باطل صورت میگیرد و میبینم که کسی از آئین اسلام یعنی آئین آزادی،آئین عدالت،آئین انسانیت و خلاصه مکتبی که دارای تمامی ارزشهای انسانی و دفاع از چنین مکتبی دفاع از انسانیت است و جنگیدن با دشمنان و نبرد با آنها ارزشهای انسانی است و چون در این نبرد مقدس منافع شخصی،فردی یا گروهی معراج نیست فقط براساس عقیده با دشمنان نبرد میشود که برخلاف نبردهای طاغوتی است زیرا که در آن نبردها همیشه منافع شخصی و گروهی معراج است و برهمین اساس طرف مقابل در این نبردها کسانی هستند که تضاد با منافع شخصی و گروهی شان داشته باشد ولی آئین اسلام به این صورت سنتهای اسلام بخاطر مکتب که اصالت داشته و باید به خاطر آن فدای آن شود چنانچه امام حسین(ع) با یارانش در میدان که بعد تا آخرین خونشان جنگیدند و با وجودیکه میدانستند شهید میشوند ایستادگی کردند.
علی اصغر و علی اکبر خود را در این راه فدای مکتب و آئین اسلام کرد تا اسلام زنده بماند و ما باید استوار و ثابت قدم باشیم و هیچ ضعفی در خود راه ندهیم و در جبهه ها باقی بمانیم و چون حاج همت ها و حاج عباس ها و مژگانها و مسعودها و تمامی شهدا،جبهه های حق را پر کنیم تا استقلالمان و آرمانمان در پناه اسلام حفظ شود و این استقلال تنها با دل کندن از زن و فرزند و دنیا و از همه چیزهای مادی صورت میگیرد برادر بسیجی،پاسدار و امت حزب الله با سه ماه جبهه و با شش ماه ماموریت که بگوییم ما به جبهه آمدیم و دین خود را انجام دادیم. حالا بقیه بروند این که حرف نمیشود مگر جنگ تمام شده که شما دین خود را انجام داده اید بقول پدر دو شهید داود و ابوطالب شفیعی زمانی ما دین خود را انجام داده ایم که دیگر خون در رگهای ما وجود نداشته باشید. به یک سری افراد می گوئیم چرا؟چرا به جبهه نمی آیید؟میگویند اینجا هم خودش سنگر است. ترا به خدا خودتان فکر کنید که سنگر واقعی کجاست آیا شما فکر نمیکنید که جبهه ها را ،سنگرها را فقط یک افراد معدودی هستند که آنها را حفظ کرده اند و روزبروز از تعداد نفراتشان کم میشود و بروید به فرمایش امام امتمان لبیک بگویید و نگذارید که آنها خسته بشوند و فکر تسویه حساب به سرشان بزند.شما خوب میدانید عراق نفسهای آخرش را میزند بروید و نفسهای آخرش را قطع کنید تا ریشه فساد در کشور عراق کنده شود و مکتب توحید بر آنها حکومت کند.(انشاالله)
چند جمله هم به پدر مادر عزیزم،مادر اول میخواهم که از دست من راضی باشی تا خدا نیز از دستم راضی شود و مرا حلال کن که بسیار شما را آزار و اذیت رسانده ام و دیگر اینکه مادر اگر شهید شدم بدان که شهادت آرزوی دیرینه ام بوده و مدتی هست که منتظر چنین روزی بودم و در شهادتم گریه نکن و اگر خواستی گریه کنی در جایی گریه کن که تنها با خدا و کس دیگری نباشد و بیشتر به خاطر انبیا خدا گریه کنید که اسلام از آها است ، پدرم تو هم ازمن راضی شو چون که یک روز امام رضا از محلی عبور میکردند که دیدند شخصی مرده و عده ای به دور آن حلفه زده اند ،امام بزرگوار آستینها را بالا زد و خود او را غسل داد و سپس او را دفن کرد اطرافیان پرسیدند که این چه کسی بود امام در جواب گفت این شخص یکی از بندگان خدا بود که خدا از دست او راضی بود و ما نیز از دست او راضی هستیم.پس پدر جان از دستم راضی شو تا در پیش خدا و انبیایش خجالت نکشم.ولی خواهران عزیزم شما هم در شهادتم استوار و ثابت قدم باشید و هیچ ضعفی در خود راه ندهید و بدانید که من برای خدا و رضای او در آئین و مکتب و عقیده ای که داشته ام به شهادت رسیده ام و غیر از آن چیز دیگری نیست.
سعی کنید همانطور که تا بحال فرامین اسلامی را انجام داده اید بیشتر به فرائض اسلامی بپردازید و با انجام اعمال نیک دهان شایعه پراکنان و دشمنان اسلام را ببندید.از شما امت حزب الله میخواهم جلوگیری نکنید از فرزندانتان برای رفتن به جهاد که همانا ما برحقیم و حق همیشه پیروز است و پیروزی را میتوان در آیات خداوند بررسی کرد و حق را از باطل تشخیص داد . این آیات نمونه ای از بشارتهایی است که در کتاب آسمانی بیان شده. بعضی از آیات هنگامی نازل شده است که مسلمین در جنگ احساس ضعف میکردند و روحیه خود را باخته بودند.این آیات روحیه آنان را قوی میکرد و برخی از آیات به هنگامی نازل شده است که مثلا مسلمانان بر اثر دنیا طلبی شکست میخوردند این آیات عامل شکستشان را بیان میکند وضعیت فعلی ما در جنگ تا حد زیادی شبیه موقعیت رسول گرامی اسلام است.بسیاری از مشکلاتی که رسول خدا داشتند امروز ملت مسلمان ما با آن مواجه است و در حقیقت تحلیل این آیات تحلیل جنگ و مشکلاتی که در آنیم میباشد.
در جنگ انگیزه شخص برای افرادیکه در نبرد با یکدیگر هستند تعیین میکند ولی مشخص کننده حق و باطل حقیقی را خداوند در کتابش نازل کرده و بشارت به آنهایی که در راه حق قدم برمیدارند داده و معین ساخته است اگر ما بندگان گناهکار خدا شک در وجود خدا نداشته باشیم و خدا را شناخته باشیم(من عرف نفسه فقد عرفه ربه) را با اطمینان و عقل و منطق بدانیم مسئله کشته شدن و کشتن دشمنان خدا که همان دشمنان اسلام و مستضعفین هم میباشد. برای ما حل است ولی چرا حالا که این اطمینان برای ملت ما مشخص شده و رهبری شایسته و آگاه و عارف در تمام ابعاد که او را نائب و شایسته بر حق ولی عصر(عج) برایمان قرار داده و زمینه باطل بودن دشمنان را برایمان مشخص کرده و لزوم ستیز با آنان را برایمان تکلیف نموده چرا به جبهه نیاییم و اگر نیاییم این همان سلب کردن خدا و اطاعت نکردن از رسول خدا نیز میباشد.
یک مسلمان واقعی کسی است که همیشه و در همه حال آرزوی رفتن در راه لقاءالله را داشته باشد. ولی آرزویی که عمل را از او سلب نکند، افرادی هستند فکر میکنند با چند مرتبه جبهه آمدن دین خود را ادا کرده اند و این جمله از زبان حال یک پدر شهید که دو فرزندش را تقدیم نمود برای اسلام میباشد.
غلامرضا ترکیان
گردان مالک اشتر-گروهان سیدالشهدا
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری