شهدای فارس - صفحه 5

آخرین اخبار:
شهدای فارس
نامه شهید داود آذریان «۵»

سلامی از جبهه به خانواده

شهيد «داود آذريان» در نامه‌ای می‌نویسد: «امیدوارم حالتان خوب و کسالتی نداشته باشید اگر از احوال اینجانب فرزندت برآمده باشید الحمدالله بد نیستم و به دعاگویی شما مشغول می‌باشم. باری لازم به...» بخش پنجم نامه این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
نامه شهید داود آذریان «۴»

از بستان برایتان می‌نویسم، شایعه‌ها را باور نکنید

شهيد «داود آذريان» در نامه‌ای خطاب به خانواده خود می‌نویسد: «امروز بعد از ظهر ۲۴ بهمن ماه می‌باشد که در بستان هستم و این نامه را برایتان می‌نویسم و در ضمن مثل اینک شایعه انداخته که بستان را عراقی‌ها گرفته‌اند ولی شما هر چه از این پلید‌های می‌شنوید باور نکنید و بدانید که این منافق‌ها دروغ می‌گویند...» بخش چهارم نامه این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
نامه شهید داود آذریان «۳»

مطالعه‌ی رساله امام، مقدمه‌ی خودسازی است

شهيد «داود آذريان» در نامه‌ای خطاب به خانواده خود می‌نویسد: «خواهران و برادران شما نمازتان را ترک نکنید و سر وقت نمازتان را بخوانید بعد از نماز قرآن بخوانید مفاتیح و دعا‌ها را فراموش نکنید و...» بخش سوم نامه این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
نامه شهید داود آذریان «۲»

نگذار صدای دروغ، دلت را فریب دهد

شهيد «داود آذريان» در نامه‌ای خطاب به خانواده خود می‌نویسد: «وقتی پیچ رادیو را باز کنی خدا را در نظر بگیر و قضاوت را طوری قرار ده که خدا هم راضی باشد، شاید منظورم را نفهمیده باشید از این جهت واضح‌تر می‌گویم بله منظورم این است که وقتی پیچ رادیو را به طرف لندن و عراق پر می‌دهید و...» بخش دوم نامه این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
نامه شهید داود آذریان «۱»

به پای اشک‌هایت، خدا اجرت دهد مادر

شهيد «داود آذريان» در نامه‌ای خطاب به خانواده خود می‌نویسد: «از این جهت نمی‌خواهد دلگیر بشوید شاید به مقام مهربانت که همان رنج و درد بزرگ کردن من داشته‌اید جسارت شده باشد امیدوارم که مرا ببخشید و خدا به شما اجری عظیم عنایت بفرماید ان‌شاءالله و...» بخش اول نامه این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
وصیت شهید داود آذریان «۳»

سختی، پله‌ی صعود انسان است

شهيد «داود آذريان» در وصیت خود می‌نویسد: «اولين علمی که هنر انسان را در رابطه با زندگی يقين می‌کند اين است که در زندگی سختی‌ها را بپذيرد و بايد اين سختی‌ها را انسان برای رشد خود پله قرار دهد. وجود سختی‌ها در زندگی انسان کلا يک امر طبيعی است و اگر شما زندگی ائمه اطهار و ديگر پيامبران را بررسی کنيد می‌بينيد که تمام توام با مصائب و سختی‌ها بوده است و...» بخش سوم وصیت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
وصیت شهید داود آذریان «۲»

چنگ زدن به ریسمان الهی، یعنی تمسّک به ولایت اهل‌بیت علیهم‌السلام

شهيد «داود آذريان» در وصیت خود می‌نویسد: «برای رسيدن به خدا به ریسمان الهی چنگ بزنيد و ولايت اهل بيت عليه السلام و آنها را دوست بداريد و ولای امامت بيان کننده اين است که پيامبر صل الله و امامان معصوم عليه السلام به عنوان بهترين الگو و بهترين نمونه و بهترين سرمشق برای امت هستند که...» بخش دوم وصیت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

شهید «داود آذریان» در قاب تصاویر

شهید «داود آذریان» دی سال ۱۳۳۸ به دنیا آمد و آبان سال ۱۳۶۱ به شهادت رسید. تصاویری از این شهید بزرگوار را در نوید شاهد ببینید.
وصیت شهید داود آذریان «۱»

با اختیار خویش، سجده‌گاه عشق را برگزیده‌ام

شهيد «داود آذريان» در وصیت خود می‌نویسد: «من در اين راه برای انتخاب هدفم آزاد بوده‌ام و انسان بايد با اختيار خود و دلخواه خود معبود خویش را انتخاب کند. در رابطه با شعور و اختيار که اين بشر با استفاده از شعور و اختيار خودش بنده مطلق خدا باشد و کسی که در راه عبوديت و بندگی و آگاهی و ساجدی هميشه در راه الله به پيش می‌رود و...» بخش اول وصیت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

فرمانده‌ای از نی‌ریز که در کوشک پر کشيد

شهيد آذريان دی سال 1338 در شهرستان نی‌ریز به دنیا آمد. «پس از گذراندن دوران تحصیلی به سپاه پاسداران پیوست و...» متن کامل زندگی این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
وصیت شهید محمودی

لطف بی‌دریغ معبود، خدا مرا از هیچ به نور رساند

شهید «خسرو محمودی» در وصیت خود می نویسد: «خدا ما را جزء سربازانى قرار داد كه بتوانيم دست استعمار كه متجاوزين زمان می‌باشد را از بن قطع كنيم و به درستى خدا چقدر مهربان می‌باشد و چقدر بنده‌اش را دوست می‌دارد كه خود من كجا بودم و...» متن کامل وصیت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.

شهید «خسرو محمودی» به روایت تصویر

شهید «خسرو محمودی» آذر سال ۱۳۴۴ به دنیا آمد و آبان سال ۱۳۶۱ به شهادت رسید. تصاویری از این شهید بزرگوار را در نوید شاهد ببینید.

از روستای دژکرد تا عین‌خوش، روایت نوجوان مؤمنِ انقلابی

شهید «خسرو محمودی» آذر سال ۱۳۴۴ در روستای دژکرد به دنیا آمد. «دانش آموز بود که راهی جبهه شد و...» متن کامل زندگی این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
گفتگو با آزاده و جانباز « اکبر پیر‌احمدیان»

شهید منصور زرنقاش، مردی که سایه‌اش بر دل اسیران پدری می‌کرد

شهید منصور زرنقاش یکم دی‌ماه ۱۳۱۷ در شیراز چشم به جهان گشود و دوران تحصیل خود را در شیراز سپری کرد. با آغاز جنگ تحمیلی، بی‌درنگ لباس رزم بر تن کرد و برای دفاع از وطن، آرامش و آسایش خویش را در راه آرمان‌های میهن فدا کرد و در جریان نبردها به اسارت نیروهای بعثی درآمد. در این گفتگو، جانباز و آزاده اکبر پیر‌احمدیان با نوید شاهد فارس، از روزهایی سخن می‌گوید که در اردوگاه، در کنار این انسان وارسته و مؤمن سپری کرده است. با ما همراه باشید.
خاطره خودنوشت شهید فتح اله میرغفاری «۸»

خبری که دنیایم را بهم ریخت

شهید فتح‌الله میرغفاری در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۶۱ از کرمان با قطار حرکت کردیم. پس از ۳۲ ساعت، شب هنگام به هفت‌تپه، قرارگاه لشکر ۷۷، رسیدیم. در مسیر، از میان ۱۲۸ تونل گذشتیم و همه را شماره کردیم...» قسمت هشتم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید فتح اله میرغفاری «۷»

اعزام به هفت‌تپه و رفتن به خط مقدم

شهید فتح‌الله میرغفاری در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۶۱ از کرمان با قطار حرکت کردیم. پس از ۳۲ ساعت، شب هنگام به هفت‌تپه، قرارگاه لشکر ۷۷، رسیدیم. در مسیر، از میان ۱۲۸ تونل گذشتیم و همه را شماره کردیم...» قسمت هفتم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید فتح اله میرغفاری «۶»

بازگشت به پادگان کرمان و آغاز عملیات

شهید فتح‌الله میرغفاری در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «صبح پنجم فروردین خداحافظی کردم و نیمه‌شب ششم فروردین ۱۳۶۱ به پادگان کرمان رسیدم. پادگان در حالت آماده‌باش بود و عملیات فتح‌المبین آغاز شده بود. روز دهم فروردین جشن سردوشی برگزار شد...» قسمت پنجم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید فتح اله میرغفاری «۵»

بازگشت شبانه به تنگ ابوالحیات

شهید فتح‌الله میرغفاری در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «ساعت پنج ربع کم بود که من در تنگ ابوالحیات پیاده شدم. هوا بسیار تاریک بود و باران می‌بارید. شروع به دویدن و راه رفتن کردم و در ساعت شش و نیم به خانه رسیدم. از روی دیوار به داخل حیاط پریدم. مادرم مرا دید و پدرم هم بیدار بود...» قسمت پنجم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید فتح اله میرغفاری «۴»

فرمانده‌ای دلسوز همچون پدر

شهید فتح‌الله میرغفاری در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «پس از ۱۳ روز، هنوز فرمانده گروهان در بیمارستان بستری بود. صبح روز چهاردهم، هنگام نرمش، ما را به حالت خبردار قرار دادند و ستوان یکم را معرفی کردند او گفت  ایشان سروان امان الله اکبری و فرمانده گروهان می‌باشد (ما او را مثل یک  پدر دوست داشتيم...» قسمت چهارم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خاطره خودنوشت شهید فتح اله میرغفاری «۳»

اولین روز‌های آموزش و آشنایی با همشهری‌ها

شهید فتح‌الله میرغفاری در دفتر خاطرات خود می‌نویسد: «در آن ساعت، هوای کرمان بسیار سرد بود و بچه‌ها همه از سرما به لرزه افتاده بودند. پس از بررسی و تحقیق، دژبان ما را به آسایشگاه برد و خوابیدیم...» قسمت سوم خاطره خودنوشت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
طراحی و تولید: ایران سامانه