نماز را رها کردم و روی خاک شیرجه رفتم، گلوله کاتیوشا نزدیکی ما به زمین نشست و فضا و زمین را به لرزه درآورد و من هم از ترس و بیایمانیم میخواستم گریه کنم... ادامه این خاطره از جانباز سرافراز «عمران ثقفی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۷۰۶۲۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۲
دلم هُری ریخت، پاهایم سست شد و نشستم زمین. برگشت و خندهکنان گفت: «با این همه سفارش، هنوز نرفته، دلت لرزید؟ پاشو شیرزن!»... آنچه میخوانید بخشی از خاطرات همسر شهید «حجتالاسلام سید هاشم هاشمی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۷۰۵۷۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۱
سنگری در مراسم رونمایی از کتاب «چلچراغ فروزان»:
نویسنده و پژوهشگر عاشورا در مراسم رونمایی از خاطرات ۴۰ شهید پاسدار دماوند گفت: کتاب «چلچراغ فروزان» ۱۲ ویژگی برجسته دارد و نویسنده توانسته است به قلمروی وجودی شهیدان راه پیدا کند.
کد خبر: ۴۷۰۵۱۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۱
کد خبر: ۴۷۰۴۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۴
دختر داییاش را پسندیده بود، اما باز هم اصرار کرد که اول به جبهه برود و وظیفهاش را ادا کند، بعد عروسی... آنچه میخوانید بخشی از خاطرات مادر شهید «محمود رضایی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۷۰۴۸۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۰
روحانی شهید "طهماسب اسدی" از دیگر لاله های به خون خفته عملیات کربلای 5 است که به گفته مادرش، خانواده بعد از بارها زاری و التماس با رفتن فرزندشان به جبهه موافقت کردند. با این شهید در نوید شاهد اردبیل بیشتر آشنا شوید.
کد خبر: ۴۷۰۴۷۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۱۰
شهید «بهرام لشکری» هیچوقت لباس بسیجی را از تن خود در نمیآورد و همیشه میگفت من را باید با همین لباس به خاک بسپارند.
کد خبر: ۴۷۰۴۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۹
حاجآقا ابوترابی در کنار بستر فرد محتضر، دو رکعت نماز خواند و برای شفای او دعا کرد، ناگهان حال آن محتضر رو به بهبودی رفت... ادامه این خاطره از سید آزادگان، شهید «حجتالاسلاموالمسلمین سیدعلیاکبر ابوترابیفرد» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۷۰۴۰۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۹
آن لحظه من این طرف خط گریه میکردم و حسن آن طرف خط. بعد از آن روز دیگر آرامش قبل را نداشتم، روزهایم با دلشوره و استرس سپری میشد... آنچه میخوانید بخشی از خاطرات همسر شهید «حسن حسینپور» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۴۷۰۳۲۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۸
مادر شهید احمد بیگداشتی در روایتی کوتاه از فرزندش می گوید: 20 روز قبل از اعزام گفت من شهید می شوم چون خواب دیدم که می روم و دیگر برنمی گردم.
کد خبر: ۴۷۰۳۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۸
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
نامه را باز کردم. نوشته بود: بسمه تعالی. شهردار محترم نهاوند. این جانب محمد طالبیان برای تعمیر و آسفالت سقف منزلم احتیاج به دو بشکه قیر و یک طاقه گونی دارم. خواهشمند است اقدامات لازم را مبذول فرمایید.
کد خبر: ۴۷۰۲۷۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۲
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
زن پیرمرد تا قضیه را می شنود، می گوید: ما از حضرت علی (ع) خیلی چیزها شنیده ایم. حاج آقا کارهایش مثل کارهای حضرت علی می ماند. او پیرو واقعی حضرت علی است. پیرمرد سر تکان میدهد و حرف هایش را تصدیق می کند و می گوید: این روزها مثل حاج آقا طالبیان کم پیدا می شود.
کد خبر: ۴۷۰۲۷۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۱/۰۱
آقا! من یک مهندس ارمنی هستم و با شهرداری و ادارات دولتی هم هیچ کاری ندارم. من نرخم را می گویم؛ یک کلام! می خواهید قبول کنید، می خواهید قبول نکنید؛ هیچ تخفیفی هم در کار نیست. ما سه نو دستگاه داریم، اتوماتیک، نیمه اتوماتیک و دستی.
کد خبر: ۴۷۰۲۷۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۳۰
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
وضعیت پرونده اش خوشایند نبود. بالاخره حاجی را آوردند. دو نفر زیر بغلش را گرفته بودند و روی زمین می کشیدند. پاهایش از روی زمین بریده بود. رنگ و روی پریده و چهره استخوانیش را که دیدم، بغض راه گلویم را بست و فقط نگاهش می کردم.
کد خبر: ۴۷۰۲۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۹
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
بعد از پیروزی انقلاب، هر از گاهی زخم تازه میشد و چرک و خونابه پس میداد. با زخم مدارا می کرد و می گفت: الهی رضاً بِرضاک و تسلیماً لِامرک.
کد خبر: ۴۷۰۲۶۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۸
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
ساعت چهار صبح چهار نفر را صدا زدند. این در حالی بود که صدای فریاد دو نفر باقی مانده به گوش می رسید که: پس ما چی؟! ما را هم ببرید. حکم ما اعدام است. ما می خواهیم همه با هم پرواز کنیم.
کد خبر: ۴۷۰۲۶۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۶
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
بهمن هم گفت: بله، حاجی! ولی حیف که یک جان بیشتر در بدن ندارم. کاش صد جان داشتم و در راه رضای خدا فدا می کردم. فردا روز عید ما است. حاجی حلال مان کن.
کد خبر: ۴۷۰۲۶۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۵
گفتوگویی که در پی می آید در سالیان میانی دهه 70 و در دورانی که مرحوم استاد اکبر پرورش هنوز در تهران میزیست با ایشان انجام شده است که طی آن به بیان پاره ای از خاطرات خویش از وقایع سیاسی دهه اول انقلاب پرداختهاند.
کد خبر: ۴۷۰۲۵۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۸
با ناراحتی به شهید سرلشکر خلبان عباس بابایی گفتم: بابا دست از سر ما بردار مگر زن گرفتن كت و شلوار خريدن است هفته پيش گفتی زن بگير و توقع داری اين هفته گرفته باشم... ادامه این خاطره جذاب را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۴۷۰۲۵۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۰۷
شهید "محمد طالبیان" به روایت دوستان و همرزمان
"پهلوان"، وکیل گروه ابوذر توی دادگاه بود. در دفاع از افراد گروه، همه گناهان را به گردن حاج آقا طالبیان که معلم و مربی گروه بود، می اندازد و به شکل جالبی از بچه ها دفاع می کند. می گوید: به عقیده من، همه افراد را باید تبرئه کرد و فقط طالبیان را به اشد مجازات رساند.
کد خبر: ۴۷۰۱۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۸/۱۰/۲۴