خاطرات - صفحه 38

آخرین اخبار:
خاطرات
خاطرات مراد حسین زاده دوست شهید مهدی شلانی؛

سفره ی خونین

صدای آژیر قرمز خبر از حمله ی دیگر می داد و فریاد و جیغ بچه ها در یک آن سکوت را شکست.موشکی به اطراف خانه ما اصابت کرد. دیگر چیزی نفهمیدم. وقتی به هوش آمدم چشمم به جنازه هایی افتاد که توی حیاط افتاده بودند. خدایا باورم نمی شد چند لحظه قبل همه در حال صحبت بودند و حالا!...
مولف محمد اطهری

معرفی کتاب «شبیه طلوع»؛ خاطرات خود نوشت جانباز محمد اطهری

لحظات پاياني دوره است، بچه­ها از اين فرصت استفاده كرده و با دوستان هم‌دوره خداحافظی مي­كنند. يكي صورت به صورت دوست هم­دوره­اش گذاشته و در گوشش چيزي نجوا مي­كند. يكي به ديگري نشانی می‌دهد و می‌گوید: «یادت نره؛ حتما نامه بنویس. رسیدی منطقه؛ عکس بفرست...»‌ يكي هم دست در گردن دوستش انداخته و نمي­تواند به سادگي از او جدا شود.
شهید سعید عباسی

اهمیت به نماز در سیره شهید سعید عباسی

اگر می اومدم باید شما رو از خواب بیدار می کردم. همون جا توی مسجد خوابیدم. نماز صبح رو به جماعت خوندم و اومدم
شهید یدالله طحانیان

اهمیت به قران در سیره شهید یدالله طحانیان

قرآن دستش بود و گریه می‌کرد. ترجمه‌اش را می‌خواند.
مصاحبه نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهید امیر طالب

خدایا بچه ام دست کموله ها نیافته. اگر صلاح میدونی شهیدش کن!

من بار آخر بهش گفتم ، دیگه نمیزارم بری . گفت ، باشه مامان تو خودت فردای قیامت جواب حضرت زهرا(س) رو میدی ؟ میدونی حضرت علی اکبر از حضرت زهرا (ُس) حلالیت خواست وایشون حلالش کرد ؟ میتونی جوابش روبدی ؟ گفتم ، نه . گفت ، پس چرا نمیزاری برم .
معرفی کتاب؛

حماسه های بازی دراز

کتاب حماسه های بازی دراز " خاطرات سرتیپ دوم بازنشسته امیر محمود بدری " توسط مهرداد رضایی فر در 289 صفحه نگارش و تدوین شده است.
مصاحبه نوید شاهد سمنان با خانواده معظم شهیداحمد میرحاج

مادرم همیشه منتظر بود می گفت : احمد اومده پشت درو من نبودم ناراحت میشه !

عموم هم شهید شده بود ، برای مادرم تحملش راحت تر بود . خواسته ی برادرم هم این بود که شهید بشه وراه عموش و انتخاب کنه . درنامه وتلفن هاش هم همیشه میگفت . حتی یه بار درغالب نامه به من گفت ، راه عموم وادامه بدین ونگذارید که اسلحه اش روی زمین بمونه .
خاطرات علیرضا نریمانی برادر شهیده سهیلا نریمانی؛

عشق پرواز

سهیلا روی یکی از کتاب هایش نوشته بود ( شهید قطره باران زلالی است در آسمان پاک، شهید گلبرگ لطیفی است در گلستان عشق، مرگ سرخ رمز پیروزی و آزادی است).
شهید مرتضی طحان چوبمسجدی

استجابت دعا در خاطرات شهید مرتضی طحان چوب مسجدی

دعاهای من رو تا جایی مستجاب کن که ظرفیت اون رو داشته باشم!
خاطراتی از شهید رضا عامری

معرفی کتاب «سفر بیست و پنجم »؛ خاطرات ی از شهید رضا عامری

دلم مي‌خواست باز هم بمونيم. هر چه اصرار كردم يكي دو روز ديگه بمونيم، گفت: « تومي‌خواي بموني بمون! من بايد پنجم كهن‌آباد باشم. عروسي خواهرمه! ».
خاطرات شهید محمود طاهریان

ثواب نماز اول وقت در خاطرات شهید محمود طاهریان

تو که میخوای نمازت رو بخونی، بیا همین الان که اول وقته با هم بخونیم تا ثواب نماز اول وقت رو ببریم
خاطره پدر شهید گنجعلی غیاثوند

وصیت‌نامه‌ ای که پدر را راهی جبهه کرد/ دیداری که به قیامت ماند

گنجعلی غیاثوند محمدخانی، دوم مهر ۱۳۴۳، در شهر تهران به دنیا آمد. پدرش شیرعلی، کارگری می‌کرد و مادرش زرین‌تاج نام داشت. دانش‌آموز دوم متوسطه بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. هشتم اردیبهشت ۱۳۶۱، در دارخوین بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهر قزوین واقع است.
خاطرات شهید مرتضی بهمنی

کتاب شیرین تر از عسل برگرفته از خاطرات شهید مرتضی بهمنی به زیور طبع درآمد

ککتاب «شیرین تر از عسل» حاوی خاطرات شهید مرتضی بهمنی از زبان مادر و پدر شهید، وصیتنامه و تصاویر این شهید گرانقدر می باشد. این کتاب به قلم سید حیدر فاطمی و توسط موسسه فرهنگی فتح الفتوح کاشان در 2000 نسخه در انتشارات فرآهنگ اندیشه چاپ و منتشر شده است.
خاطرات محمد حسن ناصری همرزم شهید حیدر سلیمانی؛

شهید سلیمانی تا آخرین نفس ایستادگی کرد و اجساد دشمن را دید

چند گلوله به " حیدر " اصابت کرد و به داخل شیار آب افتاد. بعد از چند لحظه تیر اندازی، دیگر جوابی از طرف آنها نیامد. " حیدر" بدجوری زخمی شده بود. با آخرین رمق گفت: مرا بلند کنید می خواهم جسد آنها را ببینم. او را بلند کردیم نفس راحتی کشید و شهادتین را گفت.
خصوصیات اخلاقی شهید حاج حمدالله دکامی به روایت حسین هاشمی – از مسئولان ستاد آزادگان کشور؛

شهید دکامی حلال مشکلات بود

شهید بسیار خوشرو و خوش برخورد بود و هیچ وقت عصبانی نمی شد چهره ی خندانش مثال زدنی بود عموما" هر کسی مشکلی داشت، با وی در میان می گذاشت معمولا" کسی روی حرفش حرف نمی زد.
خاطرات نصرت فرمند همرزم شهید محسن آقا رضی؛

دیدار دوست

سرم را برگرداندم، محسن پیشانی اش را روی پیشانی محمود گذاشته و محمود آرام تر از همیشه بعد از دیدن خانواده اش به خواب ابدی فرو رفته بود.
خاطرات رزمنده دوران دفاع مقدس کرمانشاه- ایرج امجدیان؛

روزی که عراق زمینه‌ هجوم را برای منافقین فراهم کرد

نزدیک‌های اذان صبح، عراق حمله کرد و تمام خطوط منطقه‌ای تیپ مسلم و لشکر 81 زرهی را شکست و آتش بسیار سنگینی بر سر نیروهای ما ریخت. تا ساعت‌ شش و هفت با فرمانده تیپ ارتباط بی‌سیم داشتیم و وی دستور داد به صورت تاکتیکی عقب‌نشینی کنیم.
شهید فریبرز طاهریان

توصیه به حجاب شهید فریبرز طاهریان به خواهرش

حجاب تو در این جا مثل جهاد منه در جبهه

خاطرات دوران نوجوانی «سیدآزادگان» منتشر شد

«اگر می‌شد به بادبادک‌ها طناب بست» برداشتی آزاد از خاطرات دوران نوجوانی «سیدآزادگان» سید علی‌اکبر ابوترابی است که توسط «زهره علی‌عسگری» به نگارش درآمده است.
وصیت نامه شهید حسین سنماری

میوه صبر، شیرین است

حسین سنماری، بیستم شهریور ۱۳۴۳، در شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش رضا، کتاب‌فروش بود و مادرش فروغ‌السادات نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته برق درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیستم فروردین ۱۳۶۶، در شلمچه به شهادت رسید. پیکرش مدت‌ها در منطقه بر جا ماند و سال ۱۳۷۶، پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.
طراحی و تولید: ایران سامانه