قسمت دوم خاطرات شهید «بزرگ میرانی»
خواهر شهید «بزرگ میرانی» نقل میکند: «طنین خوش کلامش هنوز در گوشم میپیچد: رقیهجان! زینبوار زندگی کنید و مثل حضرت زینب(س) شجاع باشید!»
کد خبر: ۵۷۳۳۵۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۵
مادر شهید «رمضانعلی کاشانیجباری» نقل میکند: «آمد کنارم نشست و گفت: مادر! شما چرا زیارتِ خانه خدا نمیرین؟ بعد از شهادتش بارها به خوابم آمد و گفت: به حج برو. تا اینکه قسمتم شد. شبی که اسم نوشتم، به خوابم آمد و گفت: سلام حاجیهخانم!»
کد خبر: ۵۷۳۳۵۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۵
خاطرهنگاری والدین شهدا
مادر شهید والامقام «محسن تفنگچی» میگوید: محسن در دلسوزی و فداکاری زبانزد بود. فداکاریاش به حدی بود که مقدار حقوق ناچیزش را هم به نیازمندان و مستضعفین میبخشید.
کد خبر: ۵۷۳۳۳۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۵
برگرفته از نامههای دانشآموزان به شهدا؛
«ای اشک ببار برای کسی که از بزرگترین سرمایه زندگی خویش یعنی جان خود گذشت، ما هنوز هم با سربلندی در یک کشور اسلامی زندگی میکنیم و این سربلندی به برکت خون تکتک شماهاست ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۳۳۳۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۰۳
برگرفته از نامههای دانشآموزان به شهدا؛
«رشادتهایی که شما انجام دادهاید، همچون پریدنها بر روی سیم خاردار، پریدن بر روی مین و پریدن به زیر تانک با نارنجکها، به خدا چه رشادتهایی که از شما برای من وصف شده که من حتی نمیتوانم تصور آنها را بکنم ...» ادامه این نامه را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۳۳۲۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۸
خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «اسحاق جمشیدینیا» میگوید: «شهید علاقه زیادی به قرآن و مکتب داشت. همیشه حس میکردم فرزندم شهید میشود، حتی چند بار خواب شهید شدنش را دیدم. من فرزندم را در راه خدا دادم هر چه شود خدا را شکر میکنم...»
کد خبر: ۵۷۳۳۱۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۵
خاطرات شفاهی همسران شهدا؛
علاقه زیادی به حضرت زهرا (س) داشت و دلش میخواست نام دخترمان را زهرا بگذارد.
کد خبر: ۵۷۳۳۱۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۵
«یکی از مژههای حمید روی پیراهنش افتاده بود. مژه را به دستش گرفت به ما نشان داد و گفت: نگاه کن از بس با من حرف نمیزنی و منو حرص میدی مژههام داره میریزه! ...» ادامه این خاطره از همسر شهید مدافع حرم «حمید سیاهکالیمرادی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۳۲۹۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۲۵
قسمت نخست خاطرات شهید «بزرگ میرانی»
خواهر شهید «بزرگ میرانی» نقل میکند: «از جایم بلند شدم. کنارش نشستم و برای چند دقیقهای خیرهخیره نگاهش کردم. گفتم: برادرجان! این وقت شب چرا زیارت عاشورا میخونی؟ نگاهم کرد و با لبخند گفت: الآن دور و بر امام حسین(ع) خلوتتره! ما رو میبینه!»
کد خبر: ۵۷۳۲۵۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۴
خاطرهنگاری جانباز سرافراز
جانباز اسرافراز «رضا شمسیان» میگوید: گاهی در جبهه هوا طوری سرد بود که آب وضو روی بدنمان یخ میزد و سرما حس بویایی را از ما گرفته بود. طوری که تفاوت نفت و آب را متوجه نمیشدیم.
کد خبر: ۵۷۳۲۳۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۴
نخستین یادواره «شهدای غریب در اسارت» در سالن اجتماعات دانشگاه آزاد شهر بجنورد استان خراسان شمالی برگزار شد.
کد خبر: ۵۷۳۲۲۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۴
دوست شهید «محمدعلی بنائیانسفید» نقل میکند: «در آخر نمازهایش وقتی با پروردگارش راز و نیاز میکرد، به پهنای صورت اشک میریخت و از خدا میخواست تا او را نیز به فیض شهادت برساند.»
کد خبر: ۵۷۳۱۸۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۳
قسمت سوم خاطرات شهید «نوروزعلی اکبریچاشمی»
دوست شهید «نوروزعلی اکبریچاشمی» نقل میکند: «وقتی به بیحجابی برمیخورد، خودش را به او نزدیک میکرد و مؤدبانه میگفت: خواهر جان! تو رو به خدا حجابت رو حفظ کن! شما دارین زحمت شهدا رو هدر میدین.»
کد خبر: ۵۷۳۱۷۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۳
«فردای آن روز شهید بابایی به همراه چند نفر دیگر برای پیدا کردن خانه من به اصفهان رفته بودند. پس از تحقیق و بررسی، متوجه میشوند که آنچه به ایشان گزارش شده است واقعیت ندارد. کسانی که با ایشان بودند تعریف کردند که پس از بررسی موضوع، شهید بابایی به شدت ناراحت شد و در حالی که بر پشت دست خود میزد گفت: خوب شد بدون تحقیق تصمیمی نگرفتم خدایا تو را شکر ...» ادامه این خاطره از زبان تیمسار خلبان عباس حزین همرزم شهید سرلشکر خلبان «عباس بابایی» را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۳۱۶۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۳
خاطرات شفاهی والدین شهدا
مادر شهید «ابراهیم مختاریان» میگوید: همیشه هر وقت از کنارم رد میشد سرم را میبوسید و میگفت؛ «مادر من به سربازی میروم و اگر خدا بخواهد شهید میشوم. دعا کن شهید شوم، مگر این دنیا چی دارد که بمانم. مادر به شهادتم افتخار کن...»
کد خبر: ۵۷۳۱۵۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۳
مادر شهید بزرگوار «مهدی ربیعی»
«نصیحتش کردم تا از رفتن به جبهه پشیمانش کنم، اما "مرغش یک پا داشت" و گفت من باید بروم. چندین بار قصد رفتن به سپاه داشت تا تشکیل پرونده دهد، اما هر بار که از در خانه خارج شد، از راه برگرداندم و گفتم نرو صبر کن به سن سربازی برسی، بعد برو. هنوز تو بچه هستی، میروی و زیر دست و پا میمانی، باز هم گفت نه من باید بروم ...» آنچه میخوانید ناگفتههای پدر شهید «مهدی ربیعی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۳۰۵۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۰
از زمان دانشجویی نوع لباس پوشیدن عباس، که همیشه ساده و بیپیرایه بود، برای من شگفتی داشت و همواره در جست و جوی پاسخی مناسب برای آن بودم ...» ادامه این خاطره از زبان تیمسار خلبان عباس حزین همرزم شهید سرلشکر خلبان «عباس بابایی» در آستانه سالروز شهادت این شهید بزرگوار را در پایگاه اطلاعرسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۷۳۰۱۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۰
به مناسبت سالروز بازگشت آزادگان سرافراز به وطن، مسابقه کتابخوانی «رُمادی ۹» برگزار میگردد.
کد خبر: ۵۷۳۰۰۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۱۰
برگی از خاطرات شهید «عباس بابایی»؛
«من با حالت عصبانیت دست دخترانم را گرفتم و خواستم تا نزد مادرشان بفرستم؛ سرهنگ بابایی به من گفتند: آقاجان! اینها نعمتهای خداوند هستند و قلب و روح دارند. ممکن است برخورد تند ما در آینده برای آنان خاطره بدی باشد ...» آنچه میخوانید بخشی از خاطرات سرلشکر خلبان شهید «عباس بابایی» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۲۹۸۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۹
«ابتدا به من گفتند پسرت نامه فرستاده بیا نامه پسرت را ببین. رفتم نامهاش را بخوانم خبر شهادتش را به من دادند تا اینکه بعد از گذشت ۷ روز، پیکر مطهرش آمد ...» آنچه میخوانید ناگفتههای پدر شهید «حسین دارپیچ» است که تقدیم حضورتان میشود.
کد خبر: ۵۷۲۹۷۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۵/۰۹