نوید شاهد سمنان - صفحه 29

نوید شاهد سمنان

به عشق امام حسین(ع) به جبهه‌ها شتافتم

به مناسبت روز دانشجو دست‌نوشته شهید «رمضانعلی قدس‌الهی» برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود. در گزیده‌ای از دست‌نوشته‌هایش در وصیت‌نامه‌اش می‌خوانیم: «از رزمندگان پر توان اسلام می‌خواهم که وقتی ان‌شاءاالله به یاری خدا راه کربلا را باز کردند، هنگام زیارت به یاد این حقیر بوده و مرا هم دعا کنند که به عشق آن بزرگوار بود که من به جبهه شتافتم.»

شهادت را که بلندترین مراتب انسانی است برگزیدم

شهید «علی طاهریان» در وصیت‌نامه‌اش می‌نویسد: «هرکس که از مادر متولد شده باید امر پروردگارش را لبیک گوید. پس چه بهتر مرگ اختیاری را که بلندترین مراتب انسانی است برگزیند تا نزد پروردگار روسفید و پیش خلق نامش به یادگار بماند.»
قسمت دوم خاطرات شهید «علی طاهریان»

هدایت جوانی که عاقبتش شهادت شد

دوست شهید «علی طاهریان» نقل می‌کند: «پسر جوانی شروع کرد به توهین به انقلاب. بعد از نماز جماعت، حاج علی و آن پسر ساعت‌ها بحث کردند. بالاخره او کارش را کرد و آن جوان را ارشاد که نه عاشق امام و انقلاب کرد، طوری‌که پس از مدتی به جبهه رفت و شهید شد.»

گزارش تصویری/ یادواره شهدای دامغان در دبیرستان الغدیر برگزار شد + فیلم و عکس

یادوار شهدای شهرستان دامغان با اهتمام مدیریت و دانش‌آموزان دبیرستان الغدیر این شهرستان برگزار گردید.

نماهنگ «می‌ریم کربلا»

نماهنگ «می‌ریم کربلا» که توسط گروه سرو نسل ظهور سمنان هم‌زمان با شهادت بی‌بی دوعالم، حضرت فاطمه‌زهرا(س) تهیه شده است، برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود.

نام «غلامحسین» را از ارادت خانواده به سیدالشهدا برایش گذاشتند

شهید «غلامحسین طاهری» اول بهمن‌ماه ۱۳۲۶ در شهرستان گرمسار به دنیا آمد. با شروع جنگ، ابتدا به عنوان بسیجی به جبهه رفت و بعد از آن به استخدام جهاد درآمد. وی سرانجام بیست و ششم آذرماه ۱۳۶۶ در منطقه سردشت به خیل عاشقان پیوست.

«محمود» پاسدار نظام و انقلاب بود

شهید «محمود شاهین‌فر» اول آذرماه ۱۳۴۱ در شهرستان سمنان به دنیا آمد. عضو حزب جمهوری بود و علاقه شدیدی به دکتر بهشتی داشت. از بنی‌صدر و طرفدارنش متنفر بود و در بین جوانان روشنگری می‌کرد. با تشکیل بسیج، عضو بسیج پایگاه مسجد محمدیه محل شد و در پاسداری از نظام و انقلاب فعال بود.
شهید دانشجو «علی‌اکبر براتی» به روایت پدر

دانشجویی که تنها یک جفت پوتین از او باقی ماند

«حسن براتی» گفت: «پسرم سه سال مفقودالاثر بود. ابتدا به ما گفتند که اسیر شده و بعد گفتند شهید شده تا اینکه در سال ۱۳۶۸ پس از تفحص تنها یک جفت پوتین از عی‌اکبرم آوردند. خیلی به امام و انقلاب علاقه داشت و به‌خاطر همین درسش را رها کرد و به جبهه رفت.»

ویژه‌نامه حضرت زهرا(س) در کلام شهدای استان سمنان منتشر شد

ویژه‌نامه الکترونیکی حضرت زهرا(س) در کلام شهدای استان سمنان برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود.

شهید «محمدمهدی امین» به روایت تصویر

به مناسبت روز دانشجو، تصاویری از شهید «محمدمهدی امین» برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود.

ویژه‌نامه شهید «محمدمهدی امین» منتشر شد

به مناسبت روز دانشجو، ویژه‌نامه شهید «محمدمهدی امین» شامل زندگی، خاطرات، تصاویر، دست‌نوشته، وصیت‌نامه، نامه و موشن گرافیک شهید برای علاقه‌مندان منتشر می‌شود.

به دشمنان اسلام سوژه ندهید!

شهید «رمضانعلی قدس‌الهی» در بخشی از دست‌نوشته‌های خود می‌نویسد: «پیامی که به خانواده شهدا، اسرا و مفقودین دارم این است که بر صبرشان بیفزایند که اجر عظیمی دارد و خدمتی را که در راه اسلام کردند، ضایع نکنند! به دشمنان سوژه ندهند!»
قسمت دوم خاطرات شهید «سید ابراهیم سیادت»

مثل حضرت زینب(س) استقامت کن

هم‌رزم شهید «سیدابراهیم سیادت» نقل می‌کند: «گفتم: هیچ‌وقت از تو ناراحت نیستم. یقین دارم که توی ثواب کارت شریکم. گفت: دلم می‌خواد زنی که به این خوبی می‌فهمه باید دست شوهرش رو برای رفتن به جبهه و دفاع از اسلام و مملکت باز بگذاره، دلم می‌خواد بعد از شهادتم مثل حضرت زینب(س) استقامت کنی و صبور باشی.»

ما پیرو حسین (ع) و رهرو زینب (س) هستیم

شهید «سید ابراهیم سیادت» در نامه‌ای به برادرش می‌نویسد: «از تو می‌خواهم فرزندانم را طوری تربیت کنی تا رسالت خون پدر شهید خود را مردانه به دوش کشند و سلاح به خون نشسته پدر را هرگز زمین نگذارند. نباید فراموش کنی که ما پیرو حسین (ع) و رهرو زینب (س) هستیم.»

دردودلی با شهید؛ من همیشه با شما هستم

همسر شهید «سید ابراهیم سیادت» نقل می‌کند: «یک شب وقتی بچّه‌ها را خواب کردم. ترس بر من غالب شد. لحظه به لحظه بیشتر نگران می‌شدم. ناگهان سیدابراهیم را در کنار خودم دیدم. در بیداری کامل بودم. با او مشغول صحبت شدم مثل گذشته. گفت: هیچ‌وقت نترس. من همیشه با شما هستم.»

«رضا» مهمان شهدا شد

خواهر شید «رضا سماوی» نقل می‌کند: «دوستان شهیدش جمع شدند بالای سرش. بهش گفتند: بیدار شو! برای چی نمیای رضا؟ رضا چشمانش را باز کرد و از خواب بیدار شد. به هم‌سنگرانش گفت: من شهید می‌شم!»

«رضا» دل از دنیا کنده بود

خواهر شهید «رضا سماوی» نقل می‌کند: «بابا به مامان گفت: این بچه چرا این‌طوری شده؟ مامان گفت: برای چی حرص می‌خوری؟ قرآن می‌خونه؟ بابا با ناراحتی گفت: قرآن خوندن که عیبی نداره. بهش پول می‌دم می‌گه: من دل از این دنیا کندم، پول می‌خوام چی کار؟»

با دیدن ضریح شش گوشه، کلی گریه کردم

پدر شهید «عبدالمحمد سعدالدین» نقل می‌کند: «چشم توی چشمم دوخت و گفت: بابا! من دارم می‌رم راه کربلا رو باز کنم. رفت و شهید شد. سال‌ها گذشت و خدا توفیق زیارت امام حسین(ع) را به ما داد. چشمم که افتاد به ضریح شش گوشه، یاد حرف آن روزش افتادم و به یادش کلی گریه کردم.»

«عبدالمحمد» را به امانت‌داری می‌شناختند

برادر شهید «عبدالمحمد سعدالدین» نقل می‌کند: «پدربزرگ امانتش را پیش او گذاشت که نوه‌اش بود و سفارش‌های لازم را کرد. نه تنها پدربزرگ بلکه بقیه هم او را قبول داشتند.»

سنگر، خانه من است

خانواده شهید «رمضانعلی قدس‌الهی» نقل می‌کنند: «در نامه‌ای به خانواده‌اش نوشته بود: مادر! مرا ببخش و حلال کن! خودم را تابع جبهه کرده‌ام. سنگر خانه من است و شما به امید برگشت من نباشید.»
طراحی و تولید: ایران سامانه