خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهیدان موسوی در خاطراتی از فرزندان شهیدش گفت: «من برای این دو پسر، هم پدر و هم مادر بودم و آنها را بدون سایه پدر بزرگ کردم.»
کد خبر: ۵۴۹۲۹۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۳۰
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
پدر شهید «غلامحسن رمضانی» در خاطرات فرزند شهیدش گفت: «وقتی موعد سربازیش رسید به بندرعباس اعزام شد و در آنجا مشغول به خدمت شد.» ایشان در ادامه از خاطرات سختی دوران گذشته و نبود امکانات گفتند.
کد خبر: ۵۴۹۲۹۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۲۶
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهیدان خاک پور در خاطراتی از فرزندان شهیدش یاد کرد و گفت: «اگر از سر بگیرن چون تن ما، اگر با خون بشورن پیکر ما؛ اگر تشنه لب دریا بمیرم، به غیر از خط رهبر خط نگیرم.»
کد خبر: ۵۴۹۲۹۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۲۷
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «محمود کاظمی» در خاطرات فرزند شهیدش گفت: «پدرش راضی نبود او به جبهه برود وقتی رضایت پدر را گرفت مدرسه را رها کرد و راهی جبهه شد که در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید. محمود اخلاق و رفتار بسیار خوب و پسندیده ای داشت.»
کد خبر: ۵۴۹۲۹۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۳۰
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «مهدی نظرفخاری» میگوید: «پسرم نیمه شعبان به دنیا آمد، برای همین اسمش را مهدی گذاشتیم. او در روستای نوبران دیده بود که رودخانه پل مناسب برای عبور دانش آموزان نیست. او خودش شروع به ساخت پل برای آن روستا اقدام میکند.»
کد خبر: ۵۴۹۲۹۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۲۹
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
جانباز ابراهیم علی بهرامی در خاطرات فرزند شهیدش گفت:«من هرچه به او گفتم نرو گوش نکرد ، او رفت و من هم به دنبالش رفتم. در کردستان 6 ماه با هم بودیم و بعد از هم جدا شدیم. فرمانده ام می گفت؛ برگرد تو فرزندت شهید شده، تو دیگر برگرد اما من برای دفاع از وطن رفته بودم»
کد خبر: ۵۴۹۲۹۱ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۲۸
همسر شهید گرانقدر «تقی نقی زاده» اینگونه سخن می گوید: من نگرانش بودم و می گفتم اگر امکان داشته باشد نرو اما به من می گفت: اگر من نروم فکر می کنند من عقب کشیده ام و نمیتوانم صبر کنم باید بروم.
کد خبر: ۵۴۸۷۶۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۹
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «حسن ذاکریقشمی» میگوید: «پدرش گفت باید درس بخوانی، شهید گفت جبهه از درس و مشق مهمتر است. حسن همیشه تو بسیج و منبر بود، ماه رمضان که میشد برای خواندن قرآن به مسجد میرفت و همه را با خودش به مسجد میبرد.»
کد خبر: ۵۴۸۵۳۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۶
آسمان، آبیتر؛
"آسمان، آبی تر" مجموعه کلیپ های مصاحبه با والدین شهدا و آزادگان و جانبازان دفاع مقدس استان یزد می باشد. این برنامه در استودیو بنیاد شهید و امور ایثارگران با همکاری صدا و سیمای مرکز استان ضبط و پس از تدوین از شبکه استانی یزد پخش می شود. این قسمت از "آسمان، آبیتر" با پدر و برادر شهید «سیدجلیل ترابی بشکانی» به مصاحبه پرداخته است. نوید شاهد شما را به دیدن این مصاحبه دعوت می کند.
کد خبر: ۵۴۸۲۴۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۲
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «عبدالرضا مینکی» میگوید: «گفت مادر من به جبهه میروم، گفتم تو کوچیکی نمیتوانی بروی، گفت نه من میتوانم تفنگ بردارم، از وقتی که رفت، چند ماه گذشت ولی عبدالرضای من نیامد، رفتم سپاه گفتن مادر ما نمیدانیم کجا ترکش خورده یا شهید شده، الان نزدیک به 35 ساله که رفته است.»
کد خبر: ۵۴۸۱۲۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۱
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
پدر شهید «عبدالعزیز نوروز پور» میگوید: «شهید داوطلبانه عضو نیروی انتظامی شد و بعد از استخدام به شهرستان میناب رفت، بعد از اینکه به میناب رفت با قاچاقچیها درگیر شدند، تیراندازی از ساعت سه نیمه شب شروع شد و تا ساعت چهار صبح ادامه داشت.»
کد خبر: ۵۴۸۰۱۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۰
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «علیداد خدازاده» میگوید: «دیدم داره توی باغ راه میره و خوشحالی میکنه، گفتم چی شده، گفت عازم جبهه شدم، گفت میروم با امام حسین (ع) پیمان ببندم، دیدار ما به قیامت.»
کد خبر: ۵۴۷۹۴۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۹
خاطرات شفاهی روحانی جانباز 70 درصد؛
جانباز «محمود عنایتی» در خاطرات خود از نحوه مجروحیت خود در جبهههای هشت سال دفاع مقدس گفت: «من در اعزامم به جبهه ابتدا به لشکر قدس رفتم اما چون عملیاتی در پیش رو نداشتند، من به لشکر 17 علی ابن ابیطالب رفتم؛ عملیات کربلای 5 پیش رو بود و من هم به عنوان روحانی گردان فعالیت داشتم.»
کد خبر: ۵۴۷۸۰۰ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۸
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
«غلامرضا اسلامی» پدر شهید «علیاصغر اسلامی» در خاطرات خود از نحوه اعزام پسرش به جبهه گفت: «علیاصغر 14 سالش نشده بود که میگفت؛ میخواهم به جبهه بروم و این راه و عقیده من است. علی اصغر جبهه رفتن را از درس خواندن مهمتر میدانست.»
کد خبر: ۵۴۷۷۹۹ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۰۹
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
اقدس خانم مادر شهید "کرمعلی سیفی" در خاطرات فرزند شهیدش گفت:«پسر خوبی بود، قدرش را وقتی که رفت فهمیدیم. در نامه آخرش نوشته بود من دیگر بر نمی گردم. مادر تو نمی دانی اینجا چه خبر است و من باید بمانم و مانند بقیه رزمندگان بجنگم.»
کد خبر: ۵۴۷۷۹۸ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۲
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
جهان نام مادر شهید در توصیف اخلاق و رفتار فرزند شهیدش "محمد طاهر اسلامی" گفت: «بسیار بخشنده و رعوف بود . با کارگرهای خود بسیار خوب برخورد می کرد از حقوق خود به آنها می داد. یک روز با خود فکر میکردم چرا روستای حشمتیه شهید ندارد، همان روز خبر شهادت محمدطاهر را برایم آوردند. ولی هیچ وقت خبری از جنازه اش نشد.»
کد خبر: ۵۴۷۷۹۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۴
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
رقیه سلطان شهید "حجت الله افسری" در خاطرات فرزند شهیدش گفت: «من حجت الله را از روز تولدش بسیار مواظبت می کردم با این تصور که این هدیه ای الهی است برایم و باید خوب او را تربیت کنم در نمازش ، اعمالش بسیار دقت می کردم که چه حلال است و چه چیزی حرام است. خدا رو شکر که فرد خوبی تحویل جامعه دادم.»
کد خبر: ۵۴۷۷۹۶ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۳
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
حلیمه خاتون مادر شهید "حسین رستمی منش" در خاطرات فرزند شهیدش گفت: «حسین از یازده سالگی کار می کرد و بسیار معتقد به خدا و ائمه اطهار داشت. انقلاب که شد شب ها نگهبانی می داد و وقتی من گفتم نگرانت هستم در جواب به من گفت مادر نگران نباش با خدا باش و پادشاهی کن.»
کد خبر: ۵۴۷۷۹۵ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۳
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
جعفر پدر شهید «سعید افسریان» در خاطرات فرزندش گفت: «من در رفتن او به جبهه نه نیاوردم و او به جبهه رفت. او یک هفته در جبهه بود و بعدش خبر شهادت او را برایم آوردند. سعید و پسر عمویش را یکروز با هم تشییع کردیم.»
کد خبر: ۵۴۷۷۹۴ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۱
خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
محمود در خاطرات فرزند شهیدش "علیرضا رضایی" گفت: «با اینکه سن کمی داشت و برادر بزرگترش جبهه بود، اجازه نداد من به جبهه بروم و خودش به همراه 14 نفر دیگه راهی آموزش و جبهه شدند. بعد از عملیات والفجر مقدماتی یکی از این 15 نفر شهید شد و دیگری اسیر و دیگر خبری از آنها نشد تا بعد از 15 سال جنازه هایشان را آوردند »
کد خبر: ۵۴۷۷۹۳ تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۱۰