خداوندا از تو خواستارم که اگر شهادت را نصیبم کردی فقط بخاطر رضایت ذات مقدست باشد . بار خدایا شهادت در راه خودت و دینت را برایم نصیب کن و مرا در صف شهدای اسلام قرار بده ،
شهید غلامرضا آخرین باری که عازم جبهه در ایستگاه راه آهن بود گفته بود دیگر از زخمی شدن و آمد و رفت به جبهه خسته شده ام و امیدوارم خداوند انشاء الله این دفعه لطفی کند تا شهید شوم
پدر در یک سفر کربلا، از خداوند می خواهد که فرزندی به او عطا کند تا غلام اربابش باشد پس از گذشت یک سال در روز مولود کعبه خداوند پسري به او عطا کرد که نامش را غلامِ حسين گذاشتند و پس از گذشت سالها سرانجام مولا غلام خویش را پذيرفت و در روز شهادت مولایمان علی(ع) به دیدار معبود شتافت.
تحصيلاتش را تا دوم راهنمايي ادامه داد . و پس از آن بخاطر تجاوز ارتش عراق به خاک جمهوري اسلامي ، مجبور شدند باتفاق خانواده آبادان را ترک و به شيراز مهاجرت نمايند .
در ماه رمضان محمد به مرخصی آمد. پاهایش تاول زده بود و امانش را بریده بود. به او گفتیم با این وضعیت تو می توانی با گواهی پزشک مرخصی بگیری و چند روزی استراحت کنی . ولی محمد گفت: نه باید به منطقه برگردم...
در سال 57 زمان شعله ور شدن جرقه انقلاب به جنب و جوش و تکاپو افتاد و در راهپيمائي ها و تظاهرات شرکت کرد. چند بار توسط رژیم پهلوی دستگیر و مورد ضرب و شتم قرار گرفت .