ساعت 8 شب بود که برادر عزيزم آقاي «پردل» پس از اتمام کار روزانه ( تعمير خط تلفن ) به سنگر آمد و برادران براي رفع خستگي شروع به مزاح کردند از جمله از «غلام پردل» سؤال کردند. چرا بعد از 32 سال ازدواج نمي کني؟...
ديري نپاييد كه احساس كرد كه خود به جبهه و جبهه به او نياز دارد ، به اين منظور در بهمن ماه سال 1362 با گردان فاطمه الزهرا (س) به جبهه طلائيه اعزام شد و در همانجا بود كه صميمي ترين دوستش را از دست داد ...
سيامك را كه مدت ها آرزو می كردم او را در خواب ببينم ، در خواب ديدم در حالی كه خيلی شگفت زده شده بودم و هر دويمان اشك از چشمهايمان جاري بود او را در بغل گرفتم از او پرسيدم...
دوستان عزيز شما نمي دانيد که در اين جا چه لاله هايي از جوانان به وسيله اين بمب هاي شرق و غرب به ياري اين ايادي و نوکر صفتان واژگون مي شود شما نيستيد که ببينيد چه خواب هاي شيريني بوسيله خمپاره هاي اين بعثيون نامردان پرپر مي شود و یا ديگر از خواب بيدار نخواهند شد...
در سن شش سالگي پا به عرصه علم و دانش گذاشت تحصیلات ابتدایی ، راهنمایی و دبیرستان را در کازرون گذراند و موفق شد تا ديپلم خود را در رشته مکانيک از هنرستان دکتر شريعتی اخذ کند.
بياييد مسايل شيعه و سنى را كنار بگذاريم و با اين توطئه كه ساخته دست همين ضد انقلابيون است مبارزه كنيم و همه دشمنان اسلام را نابود كرده و زمينه را براى حكومت عدل گستر حضرت مهدى (عج) آماده سازيم
نشست انجمن هنرمندان شاهد و ایثارگر فارس با حضور محمدی معاونت فرهنگی وامور آموزشی ، بکتر رئیس اداره هنری اسناد و انتشارات ، اساتید هنرمند شاهد و ایثارگر در بنیاد شهید و امور ایثارگران فارس برگزار شد.
فعالیت اين نوجوان 15 ساله در مدت 11 ماه حضور همه جانبه در ميادين جنگ ، اعجاب آور و فراموش ناشدني است . در نامه هايي که براي خانواده مي نوشت عاجزانه تقاضا مي کرد که از برگزاري دعاي کميل و توسل و نيايش هاي مکرر به درگاه خداوند تبارک و تعالي ، جهت پيروزي رزمندگان اسلام ، دوري نجسته و مضايقه نکنند .
شهيد سید ابراهيم افسريان در وصیت خود می نویسد: «برادرها ترا به خدا وقت به اين منافقين ندهيد كه بتوانند مغزهايى مانند صدوقى، مدنى، بهشتى و دستغيب را از بين ببرند و...» متن کامل وصیت این شهید بزرگوار را در نوید شاهد بخوانید.
خدايا من از روشني روز فرار مي کنم و به سياهي شب پناه آورده ام با اين اميد که در پناه تو باشم و با تو درد و دل کنم ، مرا از تاريکي شب چه باک و ترس که سياهي را در درون سينه ام دارم و در تاريکي مي نشينم که در تاريکي قلبم را روشنائي و نور دهي .
داستان این کتاب به زندگی و شهادت جوانی روستایی به نام علی شیر شفیعی اختصاص دارد که در سحرگاه ۱۳۶۶ بعد از دو شبانه روز جنگیدن با کماندوهای لشکر گارد ریاست جمهوری عراق، با شلیک تانک عراقی، در تپه «ریشن» به شهادت می رسد.
عمليات كربلاي پنج؛ انهدام قويترين دژ دشمن؛ 19 / دی ماه /1365
در عمليات کربلاي 5 امام خميني(ره) گفتند: «حسيني بجنگيد»؛ اين جمله چنان نيرويي به رزمندگان و مجروحان اين عمليات داد که دوباره به صحنه مبارزه برگشتند و حماسهاي ماندگار از خود بر جاي گذاشتند.
« محمد » در جبهه حتي از تانک های در خط، جلوتر بود از لابلای تانک ها و نفربرها، زخمی ها و کشته ها را جمع آوری می کرد . زماني که براي چند لحظه آتش قطع مي شد در سنگر می نشست و اشعار حماسه ی به سبک وصیت براي فرزندان و همسر و سايرين مي سرود .
من خيلي دلم مي خواست يک جوري بشود که همه بچه هاي کوچه با هم دوست باشند و آن سه چهار تا بچه هم ديگر متلک و فحش نخورند اما نمي دانستم که با چه زباني به بچه هاي کوچه مان حالي کنم که اين کارشان درست نيست و مسخره کردن ديگران کار زشتي است. و ضمنا خيلي هم دلم مي خواست.که بچه هاي ديگر هم به مسجد بيايند و کتاب بگيرند و بخوانند و مثل من لذت ببرند و يک چيزي ياد بگيرند.
کتاب «دامنه های آبی بهشت » به گرد آوری «معاونت فرهنگی آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران فارس» و به تدوین «حمید اکبرپور » در سال 1383 به چاپ رسیده است.