نوید شاهد - مادر شهید "برات الله آبرودی" نقل می کند: « وقتی عقاب فرزند چهار ماه من را به چنگال گرفته بود و در آسمان اوج می گرفت. برای نجات فرزندم دستم به آسمان نمی‌رسید. دست دلم را دراز کردم و به حضرت ابوالفضل «ع» توسل جستم...» در ادامه متن کامل این خاطره جذاب را بخوانید.

به گزارش نوید شاهد گلستان؛ شهید برات الله آبرودی، بیستم اردیبهشت ۱۳۴۰در شهرستان گرگان به دنیا آمد. پدرش «محمد»، فروشنده دوره گرد بود و مادرش «سکینه»، نام داشت. خواندن و نوشتن نمی‌دانست. کارگر شیشه بری و نقاش بود. نوزدهم بهمن ۱۳۵۷ در گرگان توسط عوامل رژیم شاهنشاهی بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای امامزاده عبدالله همان شهرستان واقع است.

طعمه‌ عشق

خاطره ای به نقل از مادر شهید آبرودی

ما به دلیل این که وضع معیشتی خوبی نداشتیم به همین دلیل مجبور بودم بر سر زمین‌های پنبه زار بروم. یکی از آن روز‌ها برات و دو برادر دیگرش را به همراه خود بردم. برات چهار ماهه بود. او را به دو برادرش سپردم و خود در فاصله‌ای نسبتا دور مشغول به کار شدم.

بعد از مدتی برای رفع خستگی، ایستادم و چشم به آسمان دوختم که ناگهان عقابی که چیزی به منقار داشت توجهم را جلب کرد. به یکباره به یاد فرزند چهار ماهه ام افتادم. قلبم شروع به تپیدن کرد، دهانم خشک شده بود، اضطرابی عجیب تمام وجودم را فرا گرفته بود. نمی‌دانم چگونه خود را به پسرانم رساندم، همه جا را گشتم. قنداقه پسرم نبود یا من نمی‌دیدم؟

از دو برادرش پرسیدم، آن‌ها گریه می‌کردند، فهمیدم که حدسم درست بوده است. برای نجات فرزندم دستم به آسمان نمی‌رسید. دست دلم را دراز کردم.

طعمه‌ عشق

توسل به حضرت ابوالفضل جستم؛ آقا، فرزندم را از تو می‌خواهم. لحظاتی گذشت و عقاب بازگشت به فاصله‌ای کمی از ما قنداق را رها کرد و رفت. انگار مطیع فرمانی بود!

به طرف فرزندم دویدم و او را در آغوش گرفتم فقط چند خراش سطحی به صورت و پایش وارد شده بود. خدا را شکر مردم و به خاطر سپردم که او امانتی است. اکنون نیز خدا را شاکرم. به یقینی خداوند قادر است، هر وقت بخواهد می‌بخشد و هر وقت بخواهد می‌ستاند.

منبع: نویدشاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده