سه‌شنبه, ۰۶ اسفند ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۰۰
شهید «سعید رحمانی‌مورودی» از شهدای دوران دفاع مقدس است. از او خاطره خودنوشتی در دست داریم که حال و روز رزمندگان عملیات خیبر را تشریح کرده است. آن را در ادامه بخوانید.


 سربازان خدا

به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید «سعید رحماني‎مورودي»، چهارم فروردين 1345 در شهرستان كرج به دنيا آمد. پدرش صفر، راننده بود و مادرش بتول نام داشت. تا پايان دوره راهنمايي درس‌خواند. از سوي سپاه پاسداران در جبهه حضور يافت. یکم اسفند 1364 در فاو عراق بر اثر اصابت گلوله به پهلو، شهيد شد. پیکر وي را در امامزاده عبدالله زادگاهش به خاك سپردند.

سربازان خدا

آنچه در ادامه می‌خوانید خاطره خودنگار شهید «سعید رحمانی‌مورودی» از عملیات خیبر در جزیره مجنون است.

به نام خدائي كه خالق جهان است و در همه جا به او احتياج داريم و روزي ما در دست خداوند متعال است و سلام و درود بر رهبر كبير انقلاب اسلامي و شهيدان جهان.

بله، اين خاطره يك خاطره‌اي است كه هرگز آن را فراموش نمي‌كنم. نزديكي‌هاي عمليات خيبر در جزيره مجنون بود تمام نيروهائي كه قرار بود در اين عمليات شركت كنند يك ماه و نيم آموزش‌هاي مختلف دادند. نزديكي‌هاي عمليات بود كه قرار شد نيروي ما را با هلي كوپتر به جزيره ببرند.

ما هر روز به فرودگاه مي‌‌رفتيم. ما را نمي‌بردند، مي‌‌گفتند كه به ما احتياجي ندارند و درست يك هفته به اين منوال گذشت. روز پنجشنبه بود. دوباره به ما آماده باش داده بودند. موقع برگشت از فرودگاه فرمانده گروهان به ما گفت: شما از ياد خدا غافل شده‌ايد و خدا هم چنين سربازاني را نمي‌خواهد. پس از اين حرف به ما گفت: امروز روز پنجشنبه است و شما دعاي كميل را هرچه باشكوه‌تر بخوانيد و ما اين كار را كرديم و فرداي آن روز يك‌دفعه همه ديدند كه يكي از فرماندهي آن منطقه فرستادند و به ما مي‌‌گويند كه هرچه سريع‌تر حاضر شويد تا اعزام شويد و بالاخره ما را با هلي‌كوپتر بردند و ما را در جزيره پياده كردند و در آنجا هم چند روزي در پشت‌خط بوديم كه بعد ما را به خط‌مقدم بردند. موقعي كه عمليات هنوز شروع نشده بود بچه‌ها کم‌کم بالاي سر عراقي‌ها كه در اول كانالی به عرض 50 سانت و ارتفاع يك متر رسيده بودند و يكباره به ما دستور حمله دادند و بچه‌ها «لا اله الا الله» گويان بر سر عراقي‌ها نارنجك ريختند و عراقي‌ها كه وحشت كرده بودند پا به فرار گذاشتند و پس از اين كه آنجا به دست رزمندگان افتاد. فرداي آن روز بود كه ما ديديم كه نيروي دشمن با تمام تجهيزات آماده پارك است و چاره‌اي نداشتيم كه با اسلحه نيمه سبك كه گرينف و كلاش و آر پي جي7 بود، دفاع كنيم و خلاصه پارك آنها به ياري خداوند متعال دفع شد و خلاصه من اين را مي‌‌خواهم بگويم موقعي كه عراقي‌ها خمپاره يا توپ مستقيم مي‌‌زدند ما عوض اين كه در داخل گودالي درلاي گوني هاي شن مخفي شويم در داخل كانال به ارتفاع و عرضی که گفتم می‌رفتیم و پتو را روي خود مي‌ كشيديم تا گل روي سر و روي ما نريزد و خلاصه كمك خدا بود كه تركش خمپاره را به گل تبديل كرده بود تا به سربازانش آسيبي نرسد. خداوند قادر و تواناست دشمن را ذليل مي‌ كند و به سربازانش کمک می‌کند.


منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده