کار من نگهداری و پاسداری از این مرز وبوم است
نوید شاهد البرز:
چقدر بوي اقاقي گرفته پيکر تو ، خبر رسيد که چشمان باغ غمگين است
که تکه تکه شده قامت تناور تو ، از آن زمان که دلت را به آسمان دادي
گرفته عطر بهشت خدا سراسر تو ، تو آن قناري سرخي که در تمام زمين
به گوش مي رسد آوازهاي آخر تو ، به آسمان که رسيدي فرشته ها خواندند
سرود گرم رهايي، شب مقدر تو ، ميان کوچه ي هم نامت، آسماني محض
هنوز چشم به راهت نشسته مادر تو ، دوباره ياد تو در قلب دفترم پيچيد
دوباره بوي اقاقي گرفته سنگر تو
"شهيد سعيد حيدرزاده" درسال 1336 دريكي از مناطق فقير نشين تهران ديده به جهان گشود. پدرش استوار ارتش بود. وي دوران كودكي رابا همان شور و نشاط كودكانه سپري كرد و وارد مدرسه گرديد. اوبا موفقيت كامل دوران تحصيلي راتا ديپلم به پايان رسانيد و بعد وارد دانشكده افسري شد. دانشجوي بسيار فعال ومنظم بود و در انجمن اسلامي دانشكده با فرماندة تيمسارش نامجو فعاليتهائي انجام داد. با انجمن اسلامي دانشگاه تهران نيز همكاري كرد. درسال 1358 جزء اولين دوره افسران ارتش جمهوري اسلامي ايران موفق به دريافت ستوان دومي (دوره سپهبد قرباني) شد ازهمان اوائل پابه عرصه مبارزه خونين جبهه گذاشت گرما گرم روزهاي اشغال لانه جاسوسي آمريكا بدست تواناي دانشجويان مسلمان پيرو خط امام بطور داوطلب وبا اصرار وارد تيپ ويژه هوابرد گرديد باين تيپ پرافتخار در كليه مراحل جنگ تحميلي عليه انقلاب اسلامي خونبار ملت مسلمان ومبارز ايران نقش حساس وتعيين كننده داشت. وی دوماه در منطقه كرمانشاه، سردشت وبانه به فرماندهي سرهنگ صياد شيرازي با اشرار مسلح جنگيد و شجاعت بي نظيري ازخود نشان داد. درفتح تپه ميمك كليد پيروزيهاي غرب بود كه بيشترين مراحل آن به فرماندهي اين جوان شجاع بود (14 ماه درتيپ 22 هوابرد درجبهه اهواز وسوسنگرد، ايلام دزفول) وسرانجام پس از 16 ماه مبارزه دليرانه و جانفشانیهای زیاد دركليه جبهه ها از جمله درجبهه خونين آبادان، شهر حماسه ها و رشادتها با انفجار خمپارة مزدوران عراقي در تاريخ بیست وسوم آذرماه 1360 بادلي شاد وچشمان باز به فرياد هل من ناصرأ ينصرني لبيك گفت و در اربعين حسيني درميان مردم هميشه درصحنه تهران وكرج باشكوه خاص وكم نظير تشيع و در گلزار گلگون كفنان امامزاده محمد حصارك بخاك سپرده شد.
فرازی ازوصیت نامه شهید :
برادران ارتش و پاسدار شبانه روز در زیر باران گلوله مشغول نبرد با سپاه کفار هستند و البته که پیروزی با ماست. برادران شما موفق از این نبرد برمی گردند از جان گذشتگی برادران واقعا قابل تحسین است و قابل ستایش و کار من هم در کنار این عزیزان نگهبانی و پاسداری از این مرز و بوم است برادران پاسدار در منطقه غوغا برپا کردند. در اخر از همه عزیزان و خانواده ام طلب حلالیت می طلبم و ادامه دهنده راه شهدا باشید و نگذارید خونهای ریخته شده انها پایمال شود.
التماس دعا دارم
روایت است از والدین شهید:
سعید همیشه وقتی می امد خانه این شعر را زمزمه میکرد :
مرگ اگر مرد است گوی نزد من ای تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
