بوی بهشت
به گزارش نوید شاهد البرز، شهید «ملک احمد چگینی»، یکم تير 1343، در شهرستان نهاوند به دنيا آمد. پدرش درويش محمد و مادرش شهربانو نام داشت. تا پايان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و ديپلم گرفت. سال 1361، ازدواج كرد و صاحب یک دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. دوم دی 1366، با سمت جانشين فرمانده مخابرات در كامياران دچار سانحه رانندگی شد و به شهادت رسيد. مزار وی در گلزار شهدای روستای جوادآباد تابعه شهرستان كرج قرار دارد.
آنچه در ادامه میخوانید متن روایتی از این شهید در کتاب «ستارگان راه» است.
«الله اکبـر ... الله اکبـر ... اشـهد ان لّا الـه الّاّ الله ... اشـهد انّ محمّـدا رسـول الله ... صـدای مـؤذّنِ آشـنای کوچههای روسـتا بـود و حـالّا همـان آواز نـرم کـه در بامـدادان و شـامگاهان همـگان را بـه بیـداری و هوشـیاری میخواند، نجواکنـان در گـوش احمـد خوانـد: حـیّ علـی خیـر العمـل ...
پـدری کـه مؤمـن بـه الله باشـد و اذان گـوی دیـن رسـول الله و مـادر خـادم آل الله و علـی ولـی الله، پسـر هـم میشـود شـهید حـزب الله. از آن روسـتای نهاونـد تـا تظاهـرات خیابانـی علیــه رژیــم ستمشــاهی و تحصّــن در دانشــگاه تهــران و پیــروزی انقــلاب و حاضــر شــدن در شــهر قــم بــرای پاســداری از جــان امــام خمینــی (ره) کــه بــا حملــه چماقــداران «خلــق مســلمان» روبــه رو شــد، و فعّالیتهــای انقلابــی و دینــی در هنرســتان محــلِّ تحصیــل و پی ریــزی انجمــن اســلامی فجــر در منطقـه ۲ اســلام آباد کــرج و برپایــی نمایشــگاههای مختلــف عکــس و ... بــرای افشــای منافقــان و گروه هــای الحــادی ضدّانقــلاب کــه در آن روزهـا سـخت در خرابـکاری پـرکار بودنـد، تـا تشـویق بـرادران ایمانـی بـرای حضـور در نمازهـای جمعـه و جماعـت و دُعاهـای دسـته جمعیِ توسّـل و کمیـل و تـلاوت جمع خوانـی قـرآن و رفتـن بـه جبهـه و بالاخـره عضویـت در سـپاه و ... دههـا کار ریـز و درشـت دیگـر، صدهــا مطلــب میتــوان پرداخــت، فیلمها میتــوان ســاخت و کتابهــا میتــوان نگاشــت، تـا بگوییـم احمـد فرزنـد انقـلاب سـال ۵۷ بـود؛ انقلابـی کـه او، آن را «اسـلامی» دیـده بـود و احمـد تمـام تـوان و تلاشـش را خـرج کـرد تـا بـر گفتـار و در رفتـارش پرتوهایـی از باورهـای اسـلامی بتابـد و بمانـد؛ از آرایـش ایمـان درونـی کـه در قلبـش تنیـده بـود، تـا آرامـش و خوشرویی برونـی کـه بـه دیگـران بخــشیده بـود؛ و اهمّیتّـی کـه بـه نمـاز جــماعت مـیداد، حتـّـی وقتــی مهمــان داشــت؛ و عملگرایــی اش در حفــظ صلـه رَحِــم، و آمادگــی و اشــتیاق فراوانـش بـرای حضـور دِر خـطِّ مقـدّم بـه جـای رزمندگانـی کـه آمادگـی انجـام مأموریـت نداشـتند، و حفـظ اسـرار شـغلی اش کـه جانشـین فرمانـده مخابـرات بـود و ... و خلاصـه، آن تلاشهـا و ایـن باورهـا تنهـا بخـش کوچکـی از بزرگـی همـه کارهایـی بـود کـه یـک مــرد پرُشــور انقلابــی میتوانســت بــه دســت و پــا و نفَْــس و نفََــسِ گــرم و بــا حرارتــش انجـام دهـد، کـه داد؛ از پـا ننشـیند، کـه ننشسـت؛ بجوشـد و بخروشـد و بپایـد، کـه جوشـید، خروشـید و کوشـید، تـا بـود، تـا مانـد و تـا رفـت، مردانـه و دلّاوران با نواختـه شـدن شـیپور جنـگ، در صـف اوّلیـن کسـانی ایسـتاد کـه در همـان سـال ۵۹ خــود را بــه ســتاد جنگهــای نامِنظّــم دکتــر چمــران رســانده بودنــد و از آن پــس پابنــد و پاسـوز جبهههـا شـد؛ و از شـمار مـردان مـردی کـه چـون مولّایشـان علـی (ع) جهـاد در راه خـدا را دری از درهـای بهشـت میدانسـت کـه خـدا آن را بـه روی دوسـتان مخصـوص خـود گشـوده اسـت؛ تـا آنجـا کـه حتـی ازدواج و بچـهدار شـدنش نیـز نتوانسـت دسـت اندازی در راهـش ایجـاد کنـد؛ او در جبهّـه بـود؛ از همه وقـت تـا همه جـا؛ از سوسـنگرد تـا حصـر آبـادان، سـرپلُ ذهـاب و تـا آن بیسـت و چهـار سـاعتی کـه او و تعـدادی از همرزمانـش در جبهـه کرخه نــور در محاصــره افتادنــد و احمــد نترســید، نــه پایــش لرزیــد و نــه در شــک افتــاد و تردیــد، و تــا شــلمچه و ســومار و والفجــر 8 و کربــلای 5 و ... ســرانجام تــا چنــد مـاه پـس از پایـان جنـگ و آن محـور کامیـاران؛ و الله اکبـر از آن حادثـه ناگهـان، کـه در حـال مأموریـت بـود و واژگونـی خـودرو و وعـده گاه جدایـی اش از یـاران، و آن کلام خدایـیاش قبــل از وصــال بــه خداونــد بــاران و بهــاران:
هــا! بــوی بهشــت میآیــد!»؛ و آخریــن جملـه ...یا علی...
«یا علی گفتیم و عشـق آغاز شـد / بغض چندین سالة ما باز شد...
از سکوت و گریه سرشارم علی / تا همیشـه دوستت دارم علی»
انتهای پیام/