اخلاص به امام خمینی (ره)
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید «حسن ميشمست»، دوم مرداد 1347، در شهرستان کرج چشم به جهان گشود. پدرش عباسعلی (فوت 1367) و مادرش گلناز نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. قصاب بود. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و يکم فروردین 1367، در پنجوین عراق به شهادت رسید. پیکر وي مدتها در منطقه برجا ماند و بیست و پنجم مرداد 1372، پس از تفحص در گلزار شهدای روستای حصار تابعه زادگاهش به خاک سپرده شد.
در ادامه روایتی از سیره و حیات طیبه شهیدمیشمست بخوانید.
«هنوز از آب و گل سن و سالش در نیامده بود... هنوز کوچهها و فوتبال گل کوچیک و سرگرمی دوران نوجوانی صدایش میکرد... هنوز دوست داشت بدود، فریاد بزند، و بخندد، ... اما به ۱۲ سالگی که پا گذاشت، نخواست، شاید هم خواست شاید هم خواست و نتوانست که مدرک دوره تحصیلی آموزشی اش بیشتر از پنجم ابتدایی باشد. بنابراین از همان روزها و در همان سالهای آغاز رشد، وردست پدرش شد و در قصابی و کار و کار و کار.
به سن سربازی که رسید، پس از پشت سر گذاشتن مرحله آموزشی در ارتش جمهوری اسلامی، برای گذراندن دوره خدمت، حسن را به مریوان فرستادند و پس از چند ماه در جبهه بود و روزهای پر آسیب و بلا و شبهای خطرناکتر از روزهای پر هول را دید و چشیدن نلرزید و نترسید، مزد معنایی و معنویاش این بود که روزی که روبهروی آینگی آفتاب حقیقت ایستاده بود، بدنش را با تیر و ترکشهایی که به واسطه فیض الهی بودند، میهمان عرشیان کردند... و بدین ترتیب او راهی به آسمان یافت.
نوبهار است و چمن بوی شهادت میدهد / در بن هر گل هزاران زوار از عطر یاس
پنج سال بعد که پیکر از هم پاشیده، متلاشی و خونی حسن را آوردند، در وصیتنامهاش خواندیم: "خون من در راه حق و حقیقت ریخته شده و هیچ وقت پایمال نخواهد شد. چرا؟ چون در همانجا، با اطمینان برای ما نوشته بود: "میدانم راهی را که انتخاب کردم، راه انبیا و اولیا است."و برای من مثل یک صبح روشن بود که چقدر به امام اخلاص داشت و آسودگی روحش را پابوسی رهبرش می دانستیم:
خیلی خیلی دلم میخواهد که به پابوس رهبر عزیزمان بروم. اگر سعادت نصیب من نشد، برادر یا مادر! به جای من حتماً به پابوس امام و رهبر عزیزمان بروید تا روح شما و من راحت و آسوده شود. خوانش تکههای دیگری از وصیتنامه دست نوشت این شهید سعید، که گل خوشبوی آن، توجه به رهبری انقلاب اسلامی و گام زدن در مسیر نورانی ولایت فقیه است، از دغدغههای ذهنی نویسندهاش را روایت میکند که اگر نکته پر نغز زندگی ما نیز قرار گیرد، راه راست هدایت را گم نخواهیم کرد:
امیدوارم که ... در راه پیروزی نهایی انقلاب اسلامی کوشا و فعال باشید ... این وصیت من است، که بعد از اینکه به فیض شهادت نائل گشتم، از شما می خواهم که آن را عمل بنماید: اولا" اینکه نماز های خود را در اول وقت اگر میتوانید با جماعت اگر نمی توانید در منزل حتما بخوانید دومی که امام را همیشه و در هر زمان دعا فرمایید مادر و پدر عزیزم اگر من به فیض شهادت نائل گشتم در پشت سر من گریه و زاری نکنید من راضی نیستم چون که خون من از خون من از خونه دیگری شهیدان صدرسان تاکنون رنگینتر نیست.
از مادر عزیزم که زحمت زیادی برای من کشیده است تا بتوانم در راه دین و مملکت و مردم خود مفید باشم و چشم و گوشم از خوشیها و لذتهای دنیا میپوشیده شود و راه خود را این چنین انتخاب کنم و به قول فرمایشات رهبر کبیر انقلاب مرد از دامن زن به معراج میرود و چنین مادرانی بودند که فرزندانی هم چون ما را تحویل جامعه دادند که در در موقع جنگ مملکت و ناموسمان به دست اجانب و دشمنان نیفتد.
در آخر به خواهرانم توصیه و سفارش میکنم که در حفظ حجاب و نجابت خود کوتاهی نکنند و همیشه زندگانی حضرت زهرا(س) را سرمشق خود و دیگران قرار دهند و فرزندان خود را به طور صحیح و اسلامی تربیت کنند. از شما خانواده عزیزم می خواهم که در تمامی مراحل زندگانی گوده حرف از جانب را نخورند و پیرو ولایت فقیه و رهبری باشید که راه سعادت و سربلندی برای شما و دیگران باشد.»
انتهای پیام/