دو انتخاب زیبا؛ «معلمی و شهادت»
به گزارش نوید شاهد البرز؛ معلم شهیدحمیدرضا اوجانی، بیســت و نهم مهر 1335، در شهرستان كرج به دنیا آمد. پدرش محمدولی (فوت1350) و مادرش میخانم نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. مدیر مدرسه بود. سال 1360 ازدواج كرد و صاحب یك دختر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. یكم تیر 1365، در فكه توسط نیروهای عراقی با اصابت تركش خمپاره به شهادت رســید. مزار وی در امامزاده محمد(ع) زادگاهش واقع است.
آنچه در ادامه میخوانید روایتی از معلم شهید اوجانی است.
«نخواستم از زندگی و ولادت حمیدرضا بگویم در کرج و محرومیتش در کودکی از مهر پدری و مخالفتهایش با رژیم پهلوی قبل از انقلاب اسلامی، تا معلمیاش و عشقی که به تعلیم و تربیت دانش آموزان داشت، ازدواجش، بچهدار شدنش، دوران دانشجوییاش و همزمانی آن با اداره یک مدرسه که مدیرش بود، عضویتش در بسیج، و به ویژه اخلاقش، که نگو نپرس احترامی که برای همگان قائل بود و صله رحمی که ترک نمیکرد و جبهه رفتنش در چند نوبت و جراحتهایش، حتی آن مرتبهای که مجروح شیمیایی شد و این آخری که چیزی بیش از ۵۰ روز بیهوش ضربت ترکشهای بود که در بدنش نشست، و بالاخره روز و چگونگی شهادتش در منطقه پر خطر فکه پس از حمله دشمن، که اینها را همه کم و بیش دارند؛ خواستم تا عزیز خواننده را به تأمل در وصیتنامهاش سفارش کنم. این بود که قلم برداشتم و اینطور برایت نوشتم:
در واژه های "توفیق"، "شوق شهادت"، "عشق"، "امید" و خصوصاً "اختیار"، "با پای خود"، "انتخاب" و "داوطلبانه" که در وصیت نامه اش به تکرار رسیده است، به چنگ خوانندگان میافتد که به خوبی و با هنر غواصی تفکر و به عمق دریای وجود افکار معلم شهید منطقه شهید صدوقی (ساسانی) شهرستان کرج سر فرو کرده باشند، تا هم شور و شعف درونی این پاکباخته فهیم و حمیم را بتوانند دید و هم پاسخ به جای او را به یاوهدراییهای حنجرههایی در چرکین در آن روزگار سخت که انکرانگی صوتشان فضای پاک آن روزها را میآلود: ... شما را به زور به جبهه میبرند... شستشوی مغزیتان دادهاند ... می فهمید...
و این معرفت نوشته که گل سرسبد پختگی ذهن قرآن نمای اوست، جوابی است به همان دست پراکنده گوییها: به نام او که به من جان داد و این توفیق را به من عنایت فرمود تا بتوانم در جبهه نبرد حق علیه باطل حضور یابم و حمد و سپاس او را که "شوق شهادت" را در من به وجود آورد و با این "عشق" و با "امید" تا به اینجا راهنمایی و "شوق" داد.
عزیزانم! این مسئله را برای شما بازگو میکنم که من زندگی دائمی را اختیار نمودهام و از بین مرگ و زندگی، "شهادت" را پذیرفتهام.
چه زیباست که انسان "با پای خود" به سوی دیار ابدی با "انتخابی زیبا" کوچک نماید و من هم به شکر خدا، "انتخاب" خود را بر این مبنا قرار دادم و "با پای خود" و با "اختیار کامل" به منظور یاری اسلامی این راه را انتخاب کردهام.
همسرم! به فرزندم بگو که پدرت "داوطلبانه" به این مسیر گام نهاده و در اینجا این مطلب را هم بگویم که من "داوطلبانه" آماده رفتن به میدان های نبرد شدم.
در میان آتش اما خوشم زیرا که عشق / بی گزند از آذر و آزار می دارد مرا»
انتهای پیام/