«رضایت به رنگ شهادت»
به گزارش نوید شاهد البرز؛ «شهیدصمد حمیدی پور» نوزدهم اسفند 1337، در شهرستان تهران به دنيا آمد. پدرش حميد و مادرش ستاره نام داشت. تا پايان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و ديپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. بيست و كيم بهمن 1361 ، در فكه توسط نيروهاي عراقي بر اثر اصابت تركش خمپاره به شهادت رسيد. مزار وي در امامزاده محمد شهرستان كرج واقع است. او را حميد شريفي نيز ميناميدند.
آنچه در ادامه می خوانید روایتی از شهید حمیدی پور برگرفته از کتاب ستارگان راه به قلم محمدحسن مقیسه است.
وقتی ترکش خمپاره سینهاش را شکافت، دیگر رمقی برایش باقی نمانده بود. با صدایی لرزان از ما خواست از زمین بلندش کنیم، روی دوشمان بگذارید و ببریمش بالای خاکریز؟ با این تن آبکشی شده از ترکش، با آن سر و صورت خونین خاک آلود، بدنی نحیف و دست و پای ضعیف و... که گفت:
حالا که به کربلا نرسیدم، از همینجا می خواهم رو کنم به گلدسته های حرم حسینی و بگویم السلام و علیک یا اباعبدالله!
به بالای خاکریز که رسیدیم، رو کرد به سمت کربلا، عرض ارادتی، یاحسینی و.... افتاد؛ دلاورانه، دلیرانه، ... و چقدر دلبرانه!
صمد جوانی بود از قبیله قیام و قنوت و قرائت قرآن و نماز شب و ذکر سحرگاهی:
صبحخیزی و سلامت طلبی چون حافظ/ هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم
و همین رهتوشه ها اخلاقش را نرم کرده بود و اخلاصش را زبانزد. تقوا مرامنامه پندار و آییننامه گفتار و شهادت نامه رفتارش شده بود و از رهگذر تفکر و تأمل در آیههای رحمانی و احادیث نبوی و علوی یاد گرفته بود که ثمره دعا را در اخلاص ببیند و آن دو را با مقام رضا در آمیزد و این سه را بدون توحید ربانی نخواهد؛ همانگونه که از وصیت نامه اش می خوانیم که بارها کمک کن تا همیشه و در همه حال به ذکر و یاد تو باشیم و تمام کارهایمان را فقط برای رضایت او انجام دهیم که توحید همین است و بس.
دو دیگر آنکه یاد گرفته بود که فرزند زمانه خودش باشد؛ هوشیار گوش به زنگ و سیاست فهم؛ و اینکه دیانت را با سیاست درهم آمیزد، که اثرش هم را اکنون میبینیم و وصیتنامه اش و میخوانیم که: یک بار دیگر به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین(ع) که در کربلا و عاشورا گفت، باید لبیک گفت. حالا بیشتر از گذشته احساس میکنیم که در کربلا چه گذشت. کربلاهایی مکرر می کرد در انقلاب اسلامی خود شاهد بودیم و هستیم و خواهیم بود، ولی باید این را به صدای بلند گفت که فقط حسین ها تنها نمانند و حالا بار دیگر در کربلای دیگری حسین زمان، امام خمینی را نباید تنها گذاشت و من به صدای حسین (ع)که آیا کسی هست که مرا یاری کند، لبیک می گویم و پاسداری که از سنگر گیلانغرب تا حضور در حماسه های فتح المبین و بیت المقدس نه یک بار و دوبار، که چهار بار و به مدت یکسال دفتر جهاد و جبهه را امضا کرده بود؛ و در زمانه جوانی اش نیز به نهضت امام خمینی(ره) کمک کرده بود؛ با تمام وجودش و با شرکت در راهپیمایی های روزهای آتش و خون مهر تایید کارهایش را در صحرای فکه و در عملیات والفجر مقدماتی پای برگه کارکردش زدند؛ با رضایت و به رنگ شهادت؛ سرخ، خونین، گرم.
انتهای پیام/