سیری در حیات طیبه شهید «ایوب ذوقی»:
شهید «ایوب ذوقی» از شهدای دوران دفاع مقدس است که نوید شاهد البرز روایتی از این شهید را به قلم «محمدحسن مقیسه» تقدیم مخاطبان می‌کند.

به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید ایوب ذوقی، پانزدهم بهمن ۱۳۳۲، در روستای دنبلید از توابع شهرستان ساوجبلاغ به دنیا آمد. پدرش یعقوب، کارمند بود و مادرش زهرا نام داشت. دانشجو و معلم بود. سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و دو دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. سیزدهم بهمن ۱۳۶۵، در پاسگاه زید عراق با اصابت گلوله به سر شهید شد. پیکر وی را در امامزاده محمد(ع) شهرستان کرج به خاک سپردند.

دریاچه ای برای زندگی
آنچه در ادامه می‌خوانید متن روایتی از این شهید در کتاب «ستارگان راه» است.

«شـاگرد کلاس او کـه شـوی، سـرِ ذوق می‌آیـی و بـه شـوق، و ماننـد او سـرخوش و خنـدان و بـا نشـاط گـره از پیشـانی خـود و هـر افسـرده دلی بـاز می‌کنـی و پرُامیـد و پرُنشـاط پـر می‌گشـایی بـه سـوی آسـمان آرزوهایـت، آرمان هایـت.
مســافر وادی ایمــنِ ایــن بِــرگ از خاطــرات ســرزمینمان، از اوان کودکــی بــا صبــوری و متانــت در کلاسِ درسِ پــدر آمــوزگار خــود شــاگردی‌ها کــرد و ســخن آموزی‌ها، و نیــز کتــاب پخــش می‌کــرد تــا آگاهی بخــش باشــد بــرای شــاگردان هم‌ســنّ و ســال خــود و سرمشــقی بــرای تــلاش و کار و مجاهــدتِ در راه خــدا:

با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم /  همچو موسی ارنیگوی به میقات بریم

حضــور او در صحنـه دفــاع مقــدّس، آغــاز شــرکت در مدرسه‌ای دیگــری بــود بــرای ابـراز شـجاعت ... نشـان دادن فـداکاری ... شـکوفایی پایـداری، در میـان غوغـای بی‌هیاهـوی گلولـه و خمپـاره و ... بمـب شـیمیایی. و جزیـرۀ مجنـون ناظـرِ آزمونـی سـخت بـرای تحمّـل ســرفه‌های بی‌امــان و چشــم‌های خونبــارش شــد کــه دیگــر تــوان و تــابِ دیــدن نداشــتند امّــا ایمــان او، اســتوارش داشــت تــا قدم‌هــای مؤمنانــه‌اش عقبگــرد را ندانــد، نشناســد و نخواهـد، تـا اینکـه اهریمـنِ نابـه‌کار، غـواصّ دیگـری را در عملیـاتِ کربـلای 5، در شـلمچه ،در پهنـه کانـال ماهـی، بـه رگبـار ببنـدد تـا شـاگردانِ مدرسـه شهید اوجانـیِ محلّـه شـهید صدوقـی کـرج، شـهادت دوّمیـن مدیـر جهادگـر خـود را بـه تماشـا باِیسـتند و بـرای یکدیگـرو رهـروان حـق، برشـمارند گوهرهـای فضیلـت او را.

آخرین کلاسِ درس او در وصیتّش ثبت شد که اوّلین عامل به آن، خود آقای مدیر بود:

امـام و شـهدا را فرامـوش نکنیـد؛ همیشـه و در همه حـال مدافـع اسِـلام و انقـلاب و امـام خمینـی باشـید و در مقابـل مصائـب و مشـکلات صابـر باشـید. بـه پـدر و مـادرم سـفارش می کنم کــه در شــهادت مــن گریــه و زاری ننماینــد؛ خــدا را شُــکر نماینــد کــه چنیــن فرزندانــی را تربیــت نموده‌انــد کــه در راه حــق گام برمی‌دارنــد. بــه همســر و فرزندانــم وصیـت می‌کنـم کـه حجـاب خـود را خـوب حفـظ نماینـد؛ ادامه دهنـدۀ راه شـهیدان باشـند و در مسـیر تعالـی اسـلام و قـرآن و کسـب اخـلاق اسـلامی و الهـی کوشـش نماینـد.

رگبـار مسلسـل، پیکـر بی‌جانـش را بـه آِغـوش آب افکنـد؛ بـه دریاچـه‌ای کـه تـاب دوریِ ایـن ایـّوبِ صبـور را نداشـت و بیسـت روز تمـام، گهـواره‌ی پیکـرش بـود تـا آن را بـه دسـت یـاران بسـیجی‌اش بسـپارد و برایمـان نشـانه‌ای بسـازد از واژه هـای آشـنای نیـل و موسـی و بـر امیدمـان بیفزایـد کـه فرعونیـان تاریـخ، اسـیر قعـر دریـای هلاکـت خواهنـد بـود.

               ناگهان موج برآمد که  رسید اقیانوس  /  تا در آغوش خودش خواب کند دریا را 

انتهای پیام/

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده