نذری فراموش شده
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید «نقدعلی الياسي»، یکم فروردين 1332 در شهرستان تويسركان به دنيا آمد. پدرش سليمان (فوت 1363) و مادرش گوهر نام داشت. تا پايان دوره ابتدايي درس خواند. شغلش آزاد بود. سال 1351 ازدواج كرد و صاحب پنج دختر
شد. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. سوم بهمن1365 با سمت آرپ يج يزن در شلمچه بر اثر اصابت تركش به سر و پا، شهيد شد. مزار وي در امامزاده محمد شهرستان كرج قرار دارد. برادرش احمد نيز به شهادت رسيده است.
همسر شهید «نقدعلی الیاسی» در خصوص روایت خاطرات شهید و نحوه اعزام و شهادتش چنین بیان میکند: شغل همسرم بناکار آزاد بود. یک روز که ماشین آمده بود بناکارها را به جبهه ببرد، او هم مخفیانه سوار ماشین میشود و به جبهه میرود.
ما در سال 1351 ازدواج کردیم. سنم کم بود. کودک بودم و با دوچرخه شوهرم میرفتم بازی میکردم.
«نقدعلی» یک روز که از بیرون به خانه آمده بود، گفت: برای اعزام به جبهه اسم نوشتم و میخواهم به جبهه بروم. او به جبهه رفت و من با 5 فرزند دختر تنها ماندم.
قبل از شهادتش خواب دیدم ، یک نفر در خواب اناری به من داد و گفت: این انار را بگیر و بیتابی نکن. از خواب بیدار شدم اذان بود. به من الهام شد که شوهرم شهید شده است.
روزی که خبر شهادتش را آوردند من روزه بودم. بچه هایم آمدند گفتند: بابا شهید شدهاست. به آنها گفتم: شایعه است اما خودم حرفم را باور نداشتم.
دم غروب بود. مادر شهید قنبری را دیدم که سر کوچه نشسته است. گفتم: چه خبر؟ گفتند: خبری نیست. چند ساعت بعد آمدند دم در خانه مان، گفتند: عکسِ علی آقا را میخواهیم. گفتم: برای چی؟ گفت: بنیاد میخواهد باز که پرسیدم که آیا علی شهید شده؟ گفتند: بله و بعد بیهوش شدم و دیگر چیزی نفهمیدم. حال نداشتم برای دفن او بروم حتی نفهمیدم که چه طوری او را به خاک سپردند.
بعد از شهادتش در خواب دیدم که گفت: این روسری مشکی را در بیاور. یک بار هم دیدم که رفته پیش همسایه مان که خیاط بود و به هدیهای داده بود و خواسته بود که برای من لباس بدوزد.
ما همیشه 28 صفر برای امام حسن مجتبی (س) نذری میپختیم. بعد از شهادتش یک مدت، پختن حلیم را فراموش کردیم. همسایهامان در خواب دیده بود که منتظر حلیم نذری است. خواسته بود که ما دوباره حلیم نذری بدهیم.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری