در سالروز شهادت شهید « داوود جعفری نژاد نعیمی»
ازوقتي كه به ياد دارم شهيد داود جعفري را مي شناختم من وداود ايام كودكي رادر يك محل زندگي مي كرديم...درحالي كه اشكهاي داود پهناي صورتش راخيس كرده بود نزد يكي از بچه ها بنام عبدالله محمدي آمد وگفت: من راديگر نمي بيني ساكم را تحويل خانواده ام بدهيد...
 
خاطره ای از کربلای پنج و دو یار قدیمی؛ یکی شهید و دیگری جانباز
نوید شاهد البرز:

شهيد« داود جعفري نژادنعيمی» در سومین روز از بهار سال 1342 ، در تهران در يك خانواده مؤمن و معتقد به دين اسلام ديده به جهان گشود. وي پس از گذراندن دوران طفوليت خود در كنار خانواده کودکی خود را به نیمکتهای چوبی دبستان داد و جهت کسب دانش وارد مدرسه ابتدایی شد . دوران ابتدايي و راهنمايي و دبيرستان را يكي پس از ديگري در همان محل سكونت خود با موفقيت كامل پشت سر نهاد و اين كه موفق به اخذ مدرك ديپلم در رشته فني گرديد.

دوران تامین معاش برای خانواده فرا رسید و باید داوود هم مانند مردان دیگر برای معاش خانواده تلاش می کرد به همین علت به شغل و حرفه ای روی آورد. او حرفه تراشکاری را آموخت و دراین فن استادی تمام شد.

بعد از چند سال كار و تلاش جدي سرانجام به اصرار خانواده تصميم به ازدواج گرفت و در یازدهم مرداد ماه 1363، ازدواج نمود كه ثمره ازدواجش يك فرزند دختر مي باشد.

از پیروزی انقلاب چیزی نگذشته بود که جنگ افروزان بعثی جنگی را بر ملت و کشور ایران تحمیل کردند و شهید »داودجعفری نژاد نعیمی» با شروع جنگ تحميلی سپس داوطلبانه از طريق بسيج سپاه پاسداران به جبهه هاي حق عليه باطل اعزام گرديد و سرانجام در تاريخ سوم دیماه 1365،در حين عمليات «كربلاي پنج » در منطقه «شلمچه» به درجه رفيع شهادت نائل گرديد و پیکر شهید در منطقه ماند و مرازش نمادی از یاد و خاطره این شهید گرامی در بهشت زهرا تهران در جوار دوستان همرزم است.

روایت خاطره ازدوست و همرزم شهید، جانباز « ذوالفقار ملکان»:

ازوقتي كه به ياد دارم شهيد داود جعفري را مي شناختم؛ من وداود ايام كودكي رادر يك محل زندگي مي كرديم (ميدان بريانك) باهم دريك مدرسه درس مي خوانديم اما به دليل مستاجر بودن ما از آن منطقه كوچ كرديم و ديگر همديگر را نديديم. تا اينكه درسال 1363 و درعمليات بدر درمنطقه جفير دست روزگار مارا به هم رساند و از بازگوئي خاطرات دوران كودكي همديگر را شناختيم. ازآن پس ما هميشه باهم بوديم باهم غذا مي خورديم باهم يك جا مي خوابيديم.

خلاصه همه چيزمان باهم بود حتي باهم به مرخصي مي رفتيم و برمي گشتيم درمرخصي هم يامن به تهران مي رفتم و يك روز نزد داود مي ماندم و يا داود همين كار رامي كرد. اين باهم بودن ما طوري بود كه همه بچه ها به ما لقب انجمن اسلامي دو نفره را داده بودند واگر كسي يكي ازما دونفر را مي ديد مي گفت: جفتت كجاست؟ روزگار درگذر بود و ايام جنگ يكي پس از ديگري سپري مي شد.

وقتي كه درعمليات والفجر هشت(فاو) دست راستم قطع شد و چشم راستم تخليه گرديد. دربيمارستان بودم كه براي عمل آماده مي شدم. ناگهان درب اتاق باز شد و داود راديدم كه براي ملاقات من آمده بود. آنروز داود پس ازدلداري به من گفت: نبايد درسنگر شجاعان جاي ذوالفقار خالي باشد و بچه ها بگويند: يادش بخير... تو بايد درجبهه حضور داشته باشي چرا كه مي تواني حتي بايك دست دكمه موشك را فشار بدهي، گذشته از اينها من تنهائي چكار كنم؟ من بدون تو درهيچ يك از گردانها نمي توانم بمانم ازبيمارستان كه مرخص شدم به ديدنم آمد ورهسپار جبهه شد. مهرماه سال 65 بود كه داود به منزل ما آمد وگفت بايد باهم به منطقه برويم آنقدرگفت و سماجت كرد كه راضي شدم وقتي به منطقه رسيديم همان شب اول بامن درد دل كرد وگفت: تاامروز هيچ وقت دلم نمي خواست به شهادت بــرسم دوست داشتم بيشتر زنده باشم تابيشتر خدمت كنم ولي ديگر خسته شده ام مي خواهم هرچه زودتر بروم وراحت بشوم گفتم: تو بروي من چه كنم؟

درحالي كه سرش پائين بود گفت: توهم اگر واقعأ دوست داري مي تواني بيائي به شوخي گفتم: داود مثل اينكه سيمت وصل شده و او همانطور ادامه داد بايد اين سيم زودتر ازاينها وصل مي شد روزها گذشتند تا نزديك عمليات كربلاي 5 شد و بوي عمليات به مشام مي رسيد.

يك روز كه ازعقبه(كوثر) آماده شده بوديم به جلو برويم و تا بعد ازعمليات هم به عقب نمي آمديم به بچه ها گفتم: هركس هرچيز اضافه دارد به تعاون گردان تحويل دهد و اگر كسي وصيت نامه ننوشته اين آخرين فرصت است.

درحالي كه اشكهاي داود پهناي صورتش راخيس كرده بود نزد يكي از بچه ها به نام عبدالله محمدي آمد وگفت: من راديگر نمي بيني ساكم را تحويل خانواده ام بدهيد. همه بچه ها خداحافظي کردند. توسن (106) را آماده كرد و غروب به طرف منطقه شلمچه حركت كرديم . وقتي به پل هفت و هشت رسيديم پيش من آمد وگفت: ملكان من دارم مي روم كاري نداري؟ گفتم: حالا زياد وقت داريد چرابه اين زودي مي روي؟ گفت: هرچه زودتر بروم بهتراست جاي سنگرهاي (106) را به بچه ها بگويم وكمي با آنها صحبت كنم.

ازيگديگر خداحافظي كرديم همديگر را در آغوش گرفتيم وگريه كرديم بابچه ها پاي بي سيم بوديم تا رمز عمليات كربلاي 5 توسط «حاج علي فضلي» فرمانده لشگر 10 سيدالشهدا گفته شود.

لحظه ها به كندي مي گذشت نفس در سينه ها حبس شده بود پاهايم را روي هم فشار مي دادم براي اينكه حرفي زده باشم و از شدت سكوت كم كنم بدون اينكه روي سخنم فرد خاصي باشد. گفتم: سنگر داود اينها كدام است؟ هيچ كس جواب نداد پس ازچند لحظه يكي از بچه ها با ناله وصداي ضعيفي گفت: سنگر چهارم ديگر توان نشستن پاي بي سيم را نداشتم ازسنگر بيرون آمدم و باچشم سنگرها را شمردم يكم، دوم، سوم چهارم ناگهان زمين لرزيد آسمان غريد و7 قبظه توپ 106 به غرش در آمدند.

شب هنگام آتش سلاح 106 خيلي زيبا و درعيـن حال وحشتناك و رعب انگيـز است نيـروهاي دشمـن لحظه هاي اول عمليات غافلگير شدند و نمي دانستند چه كنند هرچند لحظه يك بار منوري آسمان وزمين را روشن مي كرد. ناگهان صداي سوت خمپاره شنيده شد وگلوله خمپاره درست روي توپ 106 خورد. اولين گلوله جنگي عراق زده شد و دونفر از برادران به شهادت رسيدند، شهيد داود جعفري تركش بزرگي سر و صورتش را شكافت و با يك ياحسين از روي جيپ 106 به زمين افتاد و ديگر هيچ نگفت.

همان طور كه خود خواسته بود به شهادت رسيد و تا صبح در اطرافش خمپاره و توپ خورد و تركشهاي فراواني بدنش را سوراخ، سوراخ كردند به همراه داود ، اسماعيل روزبهاني ازسپاه كرج نيز به شهادت رسيد او نيز پس از اصابت تركش به جلو بدنش به شدت زخمي شد. يك بار از روي زمين بلند شد و يك «ياحسين» گفت و آرام سر بر خاك نهاد.


منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری

برچسب ها
غیر قابل انتشار : ۰
در انتظار بررسی : ۱
انتشار یافته: ۱
امیر مقدم خاطره خیلی صادقانه و جذاب است ولی حیف که خلاصه شده.چون راوی وشهید روزگار زیادی را با هم بوده اند وحتما لحظه وداع حرفه‌ای زیادی با هم ردو بدل کرده اند.من نام راوی را زیاد شنیده ام او از فرماندهان نامی وشجاع در دوران دفاع مقدس بود و به شکار چی تا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۰۷:۴۷ - ۱۴۰۱/۱۰/۱۰
0
0
راوی را خیلی اسمش را شنیده آه ایشان از فرماندهان دلاور دوران دفاع مقدس بوده و معروف به شکار چی تانک مسباشند.خاطراتی از او شنیده آه که وحشت تمام وجود آدمی را در بر می‌گیرد. با سپاس از همه مدافعان این آب و خاک .سپاس.
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده