از همه شما مى خواهم كه كوچه ها را چراغانى كنيد تا به چشم كسى نخورد كه اين مجلس ختمى است و هر وقت خواستيد قوم و خويشان را صدا كنيد، براى آنها كارت عروسى بفرستيد و همه شما با چادر سفيد در عروسى حاضر شويد
بدان و آگاه باش...

نویدشاهدالبرز:

«شهيد داوود غلام نژاد» در روز دوم شهریور ماه سال1346، در يكي از روستاهاي اراك متولد شد. در چهار ماهگي به تهران همراه خانواده عزيمت كرده و ساكن شدند. شهيد فرزند اول خانواده بود. وي سال هاي اول تحصيل را در تهران بود و بعد از مدتي همراه خانواده به كرج رفته و در آنجا ادامه تحصيل داد و در زمان انقلاب و درگيري هاي قبل از پيروزي در تظاهرات شركت مي كرد و براي مجروحين ملافه و دارو جمع آوري مي كرد.

وي سال هاي زيادي در بسيج فعاليت مي نمود و با وجود سن كم مسئول پرسنلي پايگاه شهيد عاشوري اسلام آباد بود و دوره تحصيل متوسطه را در مدرسه راهنمايي  «شهيد مصطفي خميني» بود كه هنوز عكس شهيد در آن مدرسه مي باشد. به دليل حسن رفتار بسيار خوبي كه داشت اكثر مردم از ايشان به خوبي ياد مي كنند. شهيد با وجود اينكه سن كمي داشت و علاقه به درس خواندن به دليل بيماري پدرش از تحصيل كنارگيري كرد و به پايگاه شهيد دستغيب رفته و مدت 2 سال در آنجا خدمت مي كرد تا بتواند مخارج خانواده و بيماري پدر را تأمين كند و در اين مدت نيز بسيار براي پايگاه مثمر ثمر بود با وجود اينكه  يك روز تصادف شديدي نمود ولي به محل كار خود مي رفت و كار را ترك نمي كرد.

بعد از مدتي خانواده خود را راضي كرد به استخدام سپاه در آمد و با مشكلات زياد به عضویت رسمي سپاه در آمد و منطقه آموزشي ايشان اروميه بود و بعد از آن شهيد به بوكان رفت و جزء لشگر 10حمزه سيدالشهدا در آمد و چون فعال بود معاون فرمانده گردان شد.

سرانجام این فرمانده دلاور بعد از رشادتهای فراوان در حاج عمران در تاریخ بیست و ششم اردیبهشت 1365، به درجه رفیع شهادت نایل آمد و در امامزاده محمد حصارک به خاک سپرده شد.

شهیدگرامی «داوود غلام نژاد» در وصیت خود چنین می نویسد:

بسمه تعالى

با سلام و درود بى كران به روان پاك طيبه شهدا و درود و سلام خدمت آقا امام زمان و نايب بر حقش امام خمينى و اميد امام آيت الله منتظرى و با درود بر اسرا، مفقودين، مجروحين، معلولين .

خوشا آنانكه بر اين عرصه خاك چو خورشيدى درخشيدند و رفتند

خوشا آنانكه با ايمان و اخلاص حريم دوست بوسيدند و رفتند

خوشا آنانكه از پيمانه دوست شراب عشق نوشيدند و رفتند

خدايا! بار الها! تو مرا خواندى و من دعوت تو را اجابت و به سوى بيت المقدس تو روانه شدم تا دراين مكان كربلايى ديگر پيدا كنم ، خدايا! من از تو مى خواهم مرا به درجه رفيع شهادت برسانى و خونم در سنگ فرش و خيابانهاى داغ بيت المقدس روانه سازى و اجازه دهى من در خونم بغلطم . بار الها! من دوست دارم شمع باشم در سياهى و تاريكى شب بسوزم و اطراف تاريك خود را روشن سازم و نورى در راه گمراهان باشم، خدايا! بگذار تا من تا آخر بسوزم.

خدايا! وجودم را به تباهى مكش و از من خاكسترى بجا مگذار . بار الها ! معبودا و اى معشوق من ، من دوست دارم خودم چون مشعلى تابان بسوزم و بر راه گمراهان كه در گمراهى هستند روشنايى بخشم.

بار الها! من گنهكارم من در دريايى از گناه كه خود پديد آورده ام غوطه ورم و دست و پا مى زنم و در حال غرق شدنم .

خدايا! درياى گناه مرا بسوى خود مى كشد. خدايا! تو خود مرا نجات ده كه تنها اميدوارى من به توست. خدايا! من گنهكارم ولى حتى در هنگام گناه باز به ياد تو بودم و به ياد عذاب آخرت و رنج و مشقت عذاب تو بودم و سعى كردم انسانى پاك باشم.

خدايا! بارالها ، معبودا ، معشوقا ، احترام و افتخار شهادت و عظمت آن را نصيب من كن و هر روز كه خواستى من را بسوى خود دعوت كنى متن دعوتنامه را شهادت قرار بده . خدايا ! به پدران و مادران شهدا صبر جزيل‌و اجر عظيم عنايت كن ، بر مردم ما شجاعت ، شهامت ، دليرى و عزت نصيب بفرما . خدايا! به احترام ما حفظ حجاب و عفت و به پسران ما عزت و دليرى عنايت فرما . خدايا! پروردگارا ، معبود من تمام مسلمين را كه در فكر خدمت و يارى مسلمين هستند حفظ فرما و همه را از عذاب آخرت باز دار . خدايا! بار الها من گنهكارم ولى خدايا همانطور كه در قنوت نماز مى گويم «ربنا اتنا فى الدنيا حسنه و فى الاخره حسنه و قنا عذاب النار و عذاب القبر» ، اى پروردگار من به من و ساير مسلمين بزرگوارى در دنيا و آخرت عطا فرما و ما را ا زعذاب آخرت باز دار و دوباره همانطورى كه در نماز مى گويم: « اياك نعبد و اياك نستعين اهدنا لصراط المستقيم » خدايا تنها تو را مى پرستم و از تو يارى مى جويم. خدايا ! ما را به را راست هدايت فرما و خدايا تو را به پنج تن آل عبا تو را به خاتم الانبياء و تو را به حق على سيد اولياء تو را به فاطمه سيد النساء و تو را به حق حسن و تو را به حق حسين، سيد الشهداء قسمت مى دهم مرگ مرا شهادت قرار بده و دوست دارم همانند برادرم كه در هنگام شهادت سه نشانه در بدن داشت، باشم مثل مادر بزرگوارمان فاطمه زهرا سه نشان بر بدن داشته باشم يكى اين كه مانند بازوى تازيانه خورده فاطمه به بازويم زخمى يا قطع شود دوم اين كه مانند پهلوى شكسته فاطمه زهرا پهلويم زخمى شود و سوم اينكه همانند پاهاى زخمى و رنجور فاطمه زهرا پاهايم قطع يا زخمى شود .

 وصيتى به پدر و مادرم دارم كه هر وقت بر سر نعش من آمدند چشمهاى مرا باز بگذارند تا كوردلان ببينند كه ما با چشم باز اين راه را انتخاب كرده ايم و دستهاى مرا باز بگذارند تا مال دوستان ببينند كه مال در جهان آخرت كه به درد انسان نمى خورد و او را از آتش باز نمى دارد و بدانند كه ما با دست خالى رفته ايم و از همه شما مى خواهم كه كوچه ها را چراغانى كنيد تا به چشم كسى نخورد كه اين مجلس ختمى است و هر وقت خواستيد قوم و خويشان را صدا كنيد، براى آنها كارت عروسى بفرستيد و همه شما با چادر سفيد در عروسى حاضر شويد و از شما مى خواهم كه در ختم من گريه نكنيد درست است كه گريه كردن براى شهيد ثواب دارد و به قول امام گريه كردن براى شهيد انقلاب را زنده نگه داشته است و نيز حضرت آدم براى امام حسين گريه كرد .مى خواهيد گريه كنيد كم و در خفا گريه كنيد و از برادرانم مى خواهم دنباله رو راه من باشند و از خواهرانم مى خواهم كه زينب وار راه مرا ادامه دهند و از پدر و مادرم و خانواده ام خواستارم كه مرا حلال كنند و از تمام زنان مى خواهم كه دخترانشان را زينب وار تربيت كنند و پسرانشان را حسين وار تربيت كنند و تو را به خدا امام و ولايت فقيه را تنها نگذاريد.



منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده