سیری در حیاتِ طیبهِ شهید «نجاتعلی طهماسبی»:
شهید جاویدالاثر «نجاتعلی طهماسبی» از شهدای دوران دفاع مقدس است. «محمدحسن مقیسه» در «ستارگان راه» روایتی جذاب از این شهید را نوشته‌ است.

به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید جاویدالاثر «نجاتعلی طهماسبی» نهم شهریور 1338، در کرمانشاه به دنیا آمد. تا چهارم متوسطه در رشته تجربی درس خواند. از سوی ارتش در جبهه حضور يافت. در هفتم آذر ماه 1359، در خلیج فارس بعد از دلاوری‌های فراوان هفدهم اسفند ماه 1359 به شهادت رسید. تاكنون اثری از پيكرش به دست نيامده است.

نجاتعلی طهماسبی

آنچه در ادامه می‌خوانید روایتی از «رمضانعلی تقوی» از کتاب «ستارگان راه» است.

«موج‌هایـی کـه می‌آینـد و بیم‌ها بـا سـر بـر صخره‌هـای سـخت می‌کوبنـد؛ صخره هایـی کــه سالهاســت ایســتادهاند و خــم بــه ابــرو نمی‌آورنــد؛ و کشــتی‌های پهن پیکــری کــه بــه تنهایـی تـن زدهانـد بـه دریـا و بـر سـرِ خروارهـا آبِ انباشتشـده سـینة موجه هـا را میشـکافند تـا رسـیدن بـه سـاحل خـام و خامـوش؛ و ناخداهـا و ملوانـان و خدمههایـی کـه ماه هاسـت همسـایة دریاینـد و گویـی همـزاد آب و کیلومترهـا دور از خانـواده؛ و خـودِ دریـا کـه گسـترده اسـت و عمیـق؛ گاه آرام و سـاکت و گاه مـواج و خروشـان ...
ایـن تصویرهـا بخـش کوچکـی از پـردۀ نمایشـی اسـت کـه در تمـام دورۀ دریانـوردی اش دیـد؛ مهنـاو دوّم، نجاتعلـی طهماسـبی؛ نوجوانـی کـه در دوازده سالگی پـدرش را از دسـت داد، در دورۀ دبیرســتان بــه جمــع سفیدپوشــان نیــروی دریایــی ارتــش پیوســت و در رشته الکترونیــک مشــغول خدمــت شــد؛ بــا پهنـه کاری کــه از بنــدر انزلــی شــروع می‌شــد و تــا بنـدر عبـاس ادامـه داشـت و دریـا و آب و مـوج و سـاحل و لنگـر و کشـتی و ... همـراه و هم‌قدمـش؛ و خـدا و پیامبـر و قـرآن و خدمـت و خلـق و ... در جـان و جهـانِ دیـن و روح و روانـش؛ و نمونـه‌اش: روزهـای پیـروزی خـون و فریـاد و ایمـان و همبسـتگی در برابـر آتـش و خشـم و گلولـه و زنجیـر؛ روزهـای 22 بهمـن، کـه خـودش را انداخـت در دریـای خروشـان مـردم و بـا آن هـا هم‌نفس شـد، کمکشـان کـرد و بـرای پاسـداری از انقلابـی کـه جملگـیِ زن و مـرد ایـران همه هستی‌شـان را بـه پـای آن ریختـه بودنـد، بـه میانه میـدان آمـد؛ بـا بازرســی ســربازان و نااهلانــی کــه از در و دیــوار پادگان‌هــا توانســته بودنــد بــالّا برونــد و سـلاح‌های ارتـش را بـه چنـگ بیاورنـد، امّـا نمی‌دانسـتند کـه از چشـمان تیـز و حواس جمـعِ یـک مهنـاو دوّم نیـروی دریایـی ارتـش نمی‌تواننـد بـه سـادگی و بـه سـلامت رهایـی یابنـد. او آن روز خدمـت بزرگـی بـه کشـورش کـرد و تمـام ژ3هـای سـرگردان را بـه یـاران اهـل و وصـلِ بـه انقـلاب سـپرد و ... و این هـا بـود و بـود تـا شـروع جنـگ، و نجاتعلـی کـه از نسـل پرُتپـش دریـا بـود و بارهـا و بارهـا رشـادت و دریـادل بودنـش را در هنـگام چشم درچشـم شـدن نـاو جمهـوری اسـلامی بـا چنـگال تیـز دشـمن بعثـی نشـان داده بـود، در نبـردی نابرابـر و در روزی خدایـی و نورانـی، در خلیـج فـارس، و اگـر بخواهـم بهتـر بنویسـم، بایـد بنویسـم در اقیانـوس بیکـران الهـی گُـم شـد، امّـا کـم نشـد؛ ناپیـدا شـد، امّـا ناپدیـد نشـد، تـا یـک کشـور نجـات پیـدا کنـد و ... تـا او ...  تـا خـودش سـمت فرشـته‌ها خونین بـال باشـد و در زمیـن و آسـمان روسـفید. 

          فدای نرگس مستت باد هزار زنبق صحرایی     /     هزار سر همه سودایی، هزار دل همه دریایی    
      تو نیستی و دلت اینجاست، کنار آینه و قرآن      /   برادران همه برگشتند، چرا به خانه  نمیآیی؟


انتهای پیام/

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده