فرماندهای متعهد و کارآمد
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهید علیرضا آملی، اولین فرزند غلامحسن، در دهم شهریورماه سال ۱۳۴۵ در خانوادهای مذهبی و زحمتکش در شهرستان کرج به دنیا آمد. با آمدنش خیر و برکت را برای خانواده به همراه داشت. علیرضا از هفتسالگی به خواندن نماز و فرائض دینی مشغول شد. از همان سن وارد مدرسه شد. او دوران ابتدائی و راهنمایی را در مدرسهی دکتر دواچی و دوران دبیرستان را در مدرسهی شهدای انقلاب تا چهارم نظری ادامه داد.
در زمان انقلاب با اینکه سن کمی داشت، در اکثر راهپیماییها و تظاهراتها شرکت میکرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران بنا به فرمان امام عضو رسمی این ارگان انقلابی شد و با منافقین و ضدانقلاب به مبارزه پرداخت.
علیرضا فردی مهربان، با گذشت و ایثارگر بود و همیشه در کارها به دیگران کمک میکرد. او بیشتر وقتش را در پایگاه بسیج و یا واحد اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشآموزان کرج میگذراند.
علیرضا با شروع جنگ تحمیلی به جبهه اعزام شد و در طی ۴ سال حضور پرثمر در اکثر عملیاتها حضور داشت. او در عملیاتهای رمضان، مسلمبن عقیل، والفجر ۴، خیبر، والفجر ۸، فکه، پیچانگیزه، کربلای ۱، ۲، ۴ و ۵ رشادتهای زیادی آفرید. علیرضا چندین بار مجروح شد. در ۱۳۶۰ در عملیات رمضان اولین بار مجروح شد.
در عملیات مسلمبن عقیل در هنگام شلیک گلوله آرپیجی به سوی دشمن از ناحیه سینه مجروح شد که مدتها طول کشید تا بهبود یافت. در عملیات والفجر ۴ از ناحیه سر به شدت مجروح شد که بعد از آن مدتی در اردوگاههای آموزشی مسئول آموزش سربازان شد. در عملیات خیبر دوباره مجروح شد.
او بعد از عملیات خیبر در واحد سازماندهی بسیج کرج مشغول فعالیت شد. فعالیت او در جبهه و لشکر حضرت رسول (ص) به حدی بود که کلیه فرماندهان گردانها و واحدها او را میشناختند و به شجاعت و دلاوری او آگاه بودند.
علیرضا بعد از مدتی به خاطر اینکه میخواست در کنار همرزم قدیمی خودش، حاج حمید تقیزاده «فرمانده گردان علیاکبر (ع)» از لشکر سیدالشهدا (ع)، باشد، از لشکر حضرت رسول (ص) به لشکر سیدالشهدا (ع) رفت و در این هنگام مرحله تازهای در فعالیت جنگ و جبهه برایش شروع شد.
علیرضا از همان روزهای اول از مهرههای قوی گردان شد.
همرزمانش نقل میکنند: «از زمان ورود علیرضا به جبههها نماز شبش ترک نشد. در نیمههای شب و بعد از نمازهایش فضای گردان را حالت روحانی خاصی میداد. زیارت عاشورایش قبل از هر نماز صبح و گریههای بلندش هیچ وقت فراموش نمیشود. علیرضا در کلیه نیروهای گردان اثر گذاشته بود و مخصوصاً در نیروهای گروهان خودش».
علیرضا در عملیات والفجر ۸ فرماندهی گروهان را بهعهده داشت و توانست به همراه همرزمانش، علی قربانی- یدالهی و فرمانده گردان، دشمن را به مدت طولانی زمینگیر کند.
در عملیاتهای فکه، پیچانگیزه، کربلای ۱ و ۲ از طرف فرمانده لشکر سیدالشهدا (ع) به عنوان بهترین مسئول گروهان معرفی شد.
علیرضا کارهای مشکل را با توکل به خدا با موفقیت انجام میداد. به گفته فرمانده گردان: «اگر کاری را که مشکل بود علیرضا میتوانست حل کند مسئلهای نبود، ولی اگر انجام نمیداد ما مطمئن بودیم که از عهده دیگران برنمیآید».
در عملیات کربلای ۲ به شدت مجروح و در بیمارستان اراک بستری شد. آمنه سلمانی عمرانی، مادرش، نقل میکند: «علیرضا در زمان بیهوشی بعد از عمل با ائمه اطهار (علیهمالسلام) سخن میگفت و طلب شهادت میکرد و چنان سخن میگفت که تمام اطرافیانش تحت تأثیر قرار گرفته بودند»؛ و نیز میگوید: «علیرضا قبل از عملیات کربلای ۴ در خواب مولا و سرور خود آقا امام حسین (ع) را دیده بود و از او خواسته بود که از خدا برایش طلب شهادت کنند».
از آن زمان به بعد علیرضا اکثر شبها را بیدار بود و به مناجاب با خداوند میپرداخت.
خود علیرضا نقل کرده است: «در جزیره امالرصاص در والفجر ۸ زمانی که درگیری در مقر تیپ دشمن شدید شده بود و آتش سنگین دشمن موجب شده بود نیروهای اسلام زمینگیر شوند، رجبعلی پهلوانی -که یکی از بسیجیان بود- بلند گفت: هرکس که میخواهد امام حسین (ع) را زیارت کند باید آنطرف خاکریز برود.»
این حرف آتشی برانگیخت و خود به آن طرف خاکریز میرود و با گفتن کلمه زائرین امام حسین (ع) در این قسمت خاکریز هستند، با دشمن درگیر میشود و بعد از نابود کردن عدهای از دشمنان به درجه رفیع شهادت نائل شد.
او همیشه میگفت: «آرزو دارم که خداوند انشاءالله از این حقیر بهعنوان بنده خود راضی باشد و توفیق شهادت را نصیب من کند و در پیشگاه رسول خدا (ص) و ائمه اطهار (علیهمالسلام) سربلند باشیم».
علیرضا در عملیات کربلای ۵ در منطقه عملیاتی شلمچه با سمت جانشین گردان حضرت علی اکبر لشگر ۱۰ سیدالشهدا در نوزدهم دی ماه سال ۱۳۶۵ با اصابت ترکش به قلب به درجه رفیع شهادت نائل گشت.
پیکر پاک شهید علیرضا آملی را در امامزاده محمد کرج به خاک سپردند.
انتهای پیام/