گفتگو با مادر شهید دولت «مهدی سبزه‌پرور»؛
مادر شهید دولت «مهدی سبزه‌پرور» از شهدای دوران دفاع مقدس در روایت از فرزند شهیدش بیان کرد:«مهدی با شرکت در کلاس‌های مسجد اعظم تصمیم گرفت به جبهه برود و اصرار ما برای منصرف شدن را نپذیرفت و گفت: «می‌خواهم به راه خدا بروم»

مصاحبه




به گزارش نوید شاهد البرز؛ «حاجیه‌خانم ربابه گرجیها» خودش را مادر شهید مهدی سبزه‌پرور از شهدای کارمند دوران دفاع مقدس معرفی کرد.  او که از سیزده سالگی به دلیل ازدواج از قزوین خاستگاه خانوادگی خود به کرج نقل مکان کرده‌ و فرزندش «مهدی» را نیز در این شهر پرورانده است در مورد ولادت پسرش بیان کرد: «پسرم بیست و ششم فروردین 1327، در باغی بزرگ در کرج به دنیا آمد. نامش را «مهدی» گذاشتیم تا نامی اسلامی داشته باشد و مشخص باشد «بچه مسلمان» است.»



انس با قرآن


این مادر شهید از کودکانه های فرزندش بیان می کند: «مهدی بچه خوبی بود. درسش را می ‎‌خواند و همیشه در چیدن میوه‌های باغ کمک می‌کرد. به یاد دارم موقعی که خوابش نمی برد قرآن می خواند. بچه با دین و ایمانی بود. همه از این بچه راضی بودند. در مدرسه ششم بهمن ترک آباد درس می‌خواند.»



کارمندی اهل ورزش و هنر



گرجیها با اشاره به طبع شعری که داشت، بیان کرد: «من تا ششم قدیم درس خواندم شعر می نویسم و شاعری می‌کنم. بچه‌هایم را هم با همین لطافت بزرگ کردم البته به درس آنها خیلی اهمیت می‌دادم. مهدی هم درسش خوب بود. اما خیلی زود با اینکه وضع مالی ما خوب بود به کار علاقه‌مند شد و یک کافه قنادی باز کرد. مدتی هم لنت‌کوبی داشت تا اینکه کارمند بیمارستان کمالی در کرج شد. اهل ورزش و هنر بود. سرش را با کارهای دستی و هنری گرم می‌کرد. مهدی شخصیتی اهل صلح و آرامش داشت. همه را نصیحت می‌کرد و سعی می‌کرد اختلافات را حل کند. اهل رفیق بازی نبود به کارهای باغ می رسید. اول ماه رمضان یک کارتن قند، شکر، چای و حبوبات می‌گرفت و به محتاجان می داد. دستش به خیر بود. او بیست و شش سالگی ازدواج کرد همسرش را خودش انتخاب کرد. در برگزاری مراسم ازدواج تشریفات و تجمل نداشت. با اینکه ما دوست داشتیم مراسم خیلی خوبی بگیرد قبول نکرد و ساده برگزار کرد. صاحب دو دختر شد. دومین فرزندش در چهلمین روز شهادت پدرش به دنیا آمد.»

این مادر شهید از نذر محرم و صفر خانوادگی‌ای که داشتند، گفت و افزود: «ما بیست و هشتم صفر روضه‌خوانی و پخش غذای نذری داشتیم. نذر پدر شهید بود. سینه‌زن های کرجی را دعوت می‌کردیم و در همین باغ مراسم را برگزار می کردیم. مهدی هم دم دست بود و کمک می‌کرد.»

وی در خصوص انگیزه شهید در رفتن به جبهه بیان می‌کند:«تصمیم خودش بود به مسجد اعظم می‌رفت. آنجا کلاس درس داشتند.آنجا ترغیب شد که به جبهه برود. ما مخالف بودیم. گفتیم: "تو زن و بچه داری نباید بروی!" نپذیرفت و گفت: «نه من باید بروم. من می خواهم به راه خدا بروم. کسی نمی تواند نظر من را عوض کند.»

 

نگاه آخر شهید



جاجیه خانم ربابه گرجیها از آخرین دیدار فرزندش بیان می‌کند: «قبل از شهادتش به مشهد مقدس رفته بود. حرم امام رضا(ع) را خیلی دوست داشت. چندبار مشرف شده بود. برای خداحافظی که آمد، در خانه از زیر قرآن ردش کردم. برایش اسفند دود کردیم. او را بوسیدم و پشتش آب ریختم. چند قدمی رفت و برگشت با حسرت من را نگاه کرد. همان نگاه آخرین دیدار ما بود.»  

گرجیها از نحوه شهادت فرزندش نیز اظهارکرد: « نهم آبان 1360 در منطقه عملیاتی بوستان از پشت سر تیر می‌خورد و به شهادت می‌رسد.»



اولین شهید البرزی در بوستان



وی ادامه داد: «از بنیاد شهید به ما خبر دادند که مهدی شهید شده است. پیکرش را تحویل گرفتیم. حال خوبی نداشتیم. درست است شهید شده بود و شهادت آرزوی هر کسی است اما اولاد آدم که پربکشد فراقش سخت است و من گریه می‌کردم. مهدی اولین رزمنده کرجی بود که در بستان شهید شده بود. تشییع پیکر از میدان شهدای کرج شروع شد و در گلزار شهدای امامزاده محمد (ع) به خاک سپرده شد.»

مادر شهید دوران دفاع مقدس در پایان بیان کرد: «یک شعری نوشتم که در کربلا گفتم، می‌خواهم برای مخاطبان شما بخوانم:  

 «چه آمد بر سر اقوام و خویشان  /  گردید جمعشان اینطور پریشان

چرا فامیل ها از هم جدایند / چرا مردم به این حد بی وفایند

چرا خواهر زخواهر می‌گریزد / برادر با برادر می‌ستیزد

چرا مادر زدختر ننگ داره / پدر با بچه هایش جنگ داره

چرا مهر و محبت کیمیا شد / رفاقت‌ها چرا یکسر ریا شد

برای اغنیا هم لذتی نیست / فقیران را به جای عزتی نیست

به ظاهر خانه هامان کاخ شاهه / درونش یک جهان اندوه و آهه

در دیوارها کاشی و سنگه / ولی هر خانه یک میدان جنگه

چرا اینگونه شد از من کنی گوش/ شده مهر و محبت‌ها فراموش

دگر از بذل و بخشش ها اثر نیست / زانصاف و مروت ها خبر نیست 

همه تعارف ها سرد و زبانی ست/ عمو جون خاله جون دیگر نگوییم

یکی حج می رود سالی دو سه بار/ کنارش خواهرش ندارو ناچار

یکی با سود اموال  نزولی / رود مکه با امید قبولی

یکی از کربلای شام گوید/ برای فخر بر اقوام گوید

یکی نازد به ماشین و به باغش/ یکی باد تکبر بر دماغش

چنان در غبغبش باد غروره / که گویی از نژاد سلم و توره

همه کارها گشته ریایی / نجابت شد عوض با بی‌حیایی

بزرگتر را ندارن احترامی/ شرف را مثل کالا می فروشن

برادرها برادر را بدوشن / هنوز بابا نمرده سر دماغه سر میراث دعوا داغ داغه

خلاصه وضع تعریفی نداریم  / همگی بر خر شیطان سواریم

حاجیه خانم ربابه گرجیها مادر شهید دولت «مهدی سبزه‌پرور» دهم مهر 1400، دار فانی را وداع گفت و به فرزند شهیدش پیوست.


انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده