همسر شهید جهادگر: تلاش کنیم تا بهخون شهدا خیانت نشود
به گزارش نوید شاهد البرز؛ «صفیه زندیه» همسر «شهید حاجیمحمد بیات»، کارشناس ارشد روانشناسی و مددکار بنیاد شهید و امور ایثارگران استان البرز است. این بانوی مجاهد در چهارده سالگی به خانه بخت میرود و با همسری که افسر نیروی رمینی ارتش جمهوری اسلامی بوده است، همپیمان میشود که تا رهایی خاک کشورش از چنگال دشمن با او همراه باشد.
هدف محمد دفاع از کشور و ناموس بود
او از روزهایی که ایثارگرانه همه هستی خود را برای کشورش در طبق اخلاص میگذارد و از عاشقانههایش میگذرد، میگوید. او که اکنون یکی از خادمان شهدا در استان البرز است کتاب زندگیاش را رو به گذشته ورق میزند و به صفحه آشنایی با شهید ارتشی «محمد بیات» میرسد و بیان میکند: «من با همسرم نسبت فامیلی دارم. روزی که نامه محمد به دستم رسید، در آن نامه ضمن بیان شرایط کاری و زندگیاش از من خواستگاری کرده بود. در نامه نوشته بود تا جنگ باشد هدفش دفاع از کشور و ناموس و دینمان در مقابل تهاجم دشمن است و من اگر بپذیرم باید در این راه کنارش باشم. او خواسته بود اگر موافق با این ازدواج هستم با خانواده برای خواستگاری بیایند. در نامه نوشته بود که او نظامی است و در حال حاضر جنگ است و امکان هر اتفاقی برای او هست. ممکن است شهید شود به اسارت گرفته شود و یا جانباز و مفقودالاثر. او از من پرسیده بود تاب تحمل این شرایط پیشبینی شده را دارم که اگر دارم با او همپیمان، همراهی و همدلی شوم.»
صفیه زندیه میگوید: «چندین بار نامه را خوانده بودم. نامه محمد، نامه یک پسر نوزده ساله احساساتی نبود بلکه خیلی پخته و کامل همه چیز را نوشته بود و این تدبیر او در ترسیم شرایط من را وا میداشت تا عاقلانه فکر کنم و دستخوش احساسات نباشم. من که دختر یک رزمنده بودم با شرایط جنگی آشنا بودم و شاید اگر پسر بودم خودم به جبهه میرفتم. شرایط او را پذیرفتم و اجازه خواستگاری دادم. خانواده محمد هم که ابتدا رضایتی به این ازدواج نداشتند با پافشاری او راضی شدند. ششم فروردین ۱۳۶۱ به خواستگاری من آمدند و مراسم نامزدی من و محمد انجام شد. نیمه شعبان همان سال یک عقد ساده انجام شد.»
هرگز از مسیر شهدا خارج نخواهیم شد
زندیه از پیمانی که در گلزار شهدا بستند، نیز میگوید: «بعد از مراسم عقد اولین جایی که رفتیم گلزار شهدا بود. باید با شهدا و همرزمان محمد پیمان میبستیم که هرگز از مسیر آنها خارج نخواهیم شد. اسفند ماه همان سال زندگی مشترکمان شروع شد. کمتر از یک ماه از زندگی مشترکمان زیر یک سقف نگذشته بود که ۱۲ فروردین سال ۶۲ برای اولین بار بعد از ازدواج راهی جبهه شد.»
با اعزام محمد به جبهه روزهای تنهایی صفیه در بروجرد شروع میشود. او از آن روزها میگوید: «آن زمان ما در شهر بروجرد که محل کار همسرم بود زندگی میکردیم. خانواده محمد در شهرستان ملایر و خانواده من در کرج زندگی میکردند. من روزها را با خواندن کتاب میگذراندم. روزها همه تقریبا مثل هم یکی پس از دیگری سپری میشد. گاهی هم بمباران و یا موشکبارانی میشد و روزمان را تنوعی میداد. موشکبارانها برای من اهمیت حضور محمد و همرزمانش در جبهه را بیشتر میکرد و تحمل دلتنگیها را کمی آسانتر. گاهی محمد بعد از 45 روز به مرخصی میآمد. در این 45 روز ما به خانوادههایمان سر میزدیم و به تفریح و مهمانی میگذراندیم. محمد سینما را دوست داشت گاهی به سینما میرفتیم. او آشپزی را هم خیلی دوست داشت و در این کار تبحر خاصی داشت. به من هم یاد میداد. خلاصه زندگی با همه سختیها و دوریهایش شیرین بود.»
صداقت دوستداشتنیترین ویژگی همسرم بود
همسر شهید بیات در ادامه با اشاره به ویژگیهای اخلاقی همسرش بیان میکند: «تعهد، صداقت، خودساخته بودن و خودباوری محمد نسبت به کشور، مردم، دین و میهن من را بیش از پیش با او و آرمانهایش همراه میکرد. او همراهی مهربان و همدل بود. هر بار که از دلتنگیهایم به او شکوه میکردم از کسانی میگفت که همه خانوادهشان را از دست دادند و برای اینکه زودتر جنگ تمام شود و آرامش به خانوادههایمان برگردد باید همه با تمام قوا به جبهه بروند و در مقابل دشمن بایستند. محمد خصوصیات دوست داشتنی زیادی داشت اما صداقتش برای من دوست داشتنیترین بود.»
وی در پاسخ به اینکه چه ویژگی از شهید بیات برای او در زندگی الگو بوده است، بیان کرد: «صبوری همسرم همیشه حتی امروز در همه کارهایم الگوی زندگی من است. شاید یکی از هدایایی که محمد به من داد همان آموختن صبر و استقامت در سختیهای زندگی و برخورد با ناملایمات است. محمد سختی برایش معنا نداشت و در برابر مشکلات صبور بود. تمام اقوام و دوستان از او به خوبی، خوش رفتاری و خوش اخلاقی یاد میکنند.»
بزرگترین آرزویش، آسایش مردم بود
این همسر شهید از آرزوهای همسرش نیز چنین میگوید: «یکی از بزرگترین آرزوهایش در آن برهه از زمان، اتمام جنگ بود. آسایش مردم و برقراری آرامش در کشور برای او خیلی مهم بود. دیدن فرزندش هم یکی از آرزوهایی بود که تحقق نیافت و پسرمان بعد از شهادتش به دنیا آمد.»
وی به اشتیاق همسرش به شهادت نیز اشاره و بیان میکند: «محمد همیشه میگفت که من نظامی هستم و جنگ به مردم و کشور ما تحمیل شده است و تا جان دربدن دارم از وطن دین و ناموسم دفاع میکنم. موقعی هم که از جبهه برای مرخصی میآمد مثل پرندهای بود که در قفس اسیر است و برای بازگشت به جبهه لحظه شماری میکرد. او از سال ۵۸ در عملیاتهایی که در غرب با منافقین بود در جبهه شرکت داشت. تمام مدت زندگی مشترکمان در جبهه بود. بیست و دو روز بعد از ازدواج به جبهه رفت و به صورت ۴۵ روز جبهه و ۱۵ روز مرخصی میآمد.»
شهادتش تولدی دوباره برای من بود
وی شهادت همسرش را تولدی دوباره برای خودش میداند و بیان میکند: «روز شهادت همسرم مصادف با روز تولد من است. به نظرم زندگی من از همان روز دوباره و به گونهای دیگر شروع شده است. من خبر شهادتش را از برادر همسرم که در پادگان مهندسی رزمی بروجرد بود و مطلع شده بود، شنیدم. نحوه شهادتش به این صورت بوده است که برای پاکسازی منطقه کردنشین پاوه رفته بودند؛ آنها جزء گروه مهندسی رزمی بودند. باید به پاکسازی منطقه و آمادهسازی آنجا برای عبور نیروهای خودی میپرداختند که با ترکش خمپاره در 27 اردیبهشت 1363 ، محمد به شهادت رسید.»
این همسر شهید در پایان رو به مسئولان بیان میکند: «از مسئولان میخواهم با برنامهریزی درست و سالم برای رفع مشکلات مردم و سلامت زندگی کردن جامعه اقدام کنند و به شهدا خیانت نکنند. در کشور هرچه داریم از فداکاری شهدا و جانبازان است باید همه تلاشمان را بکنیم که به خون شهدا و جهاد ایثارگران خیانت نشود.»
گفتوگو از اباذری