تکاپویِ روحش به او اجازهِ ماندن در قفسِ تن را نمیداد
به گزارش نوید شاهد البرز؛ نخلهایی که سرشان رفت و قامتشان خمیده نشد؛ به خاک افتادند اما تا افلاک پرواز کردند. صدای پای غیرتهای به جوش آمده به گوش می رسید؛ 30 دقیقه بامداد دهم اردیبهشت 1361، با اعلام بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله قاسم الجبارین، یا علی بن ابی طالب عملیات آغاز شد. پاره تن ایران باید پس گرفته میشد؛ غیرت جوانانش نمی توانست خرمشهر را در بند ببیند.
در آستانه سالگرد شهید «عبدالرحیم شریفینیا» یکی از فاتحان خرمشهر و نخستین شهیدی که سرو قامتش در لحظات آغازین این عملیات بر زمین افتاد و به لقا الله پیوست، گفتوگویی با خواهر شهید داریم که تقدیم مخاطبان نوید شاهد میشود.
نوید شاهد: شما خواهر شهید شریفینیا هستید، لطفا خودتان را برای مخاطبان نوید شاهد بیشتر معرفی کنید و از برادر شهیدتان بگویید.
خواهر شهید: بنده، فاطمه شریفی نیا خواهر عبدالرحیم شریفی نیا هستم. عبدالرحیم، بهمن ۱۳۴۰ در شهر آبادان به دنیا آمد. او سومین فرزند خانواده بود. ۶ ماهه بود که بیماری سختی گرفت. به گونهای که از وی برای ادامه زندگی قطع امید شد ولی به لطف و خواست خداوند از این بیماری به سلامت و بهبودی رسید تا در کوره ناملایمات روزگار برای رسالتی که خداوند برای او رقم زده بود، آبدیده شود.
انقلاب که شد سال آخر دبیرستان در رشته علوم انسانی دیپلم گرفت. پا به پای انقلابیون در راهپیمایی ها و تظاهرات و پخش اعلامیه شرکت می کرد؛ همچنین در جلسات سخنرانی هم فعالیتی مستمر داشت.
با پیروزی انقلاب اسلامی و صدور فرمان امام خمینی (سره) مبنی بر تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ابتدا به عضویت بسیج سپاه انقلاب اسلامی درآمد و به فعالیت خود در خدمت به انقلاب ادامه داد تا اینکه پس از مدت اندکی به صورت عضو رسمی سپاه پاسداران درآمد.
نوید شاهد: رابطه برادرتان با افراد خانواده و شما چگونه بود؟
خواهر شهید: برادرم با همه اعضای خانواده مهربان بود و نسبت به پدر و مادر علاقه خاصی داشت. در کارها با بزرگترها مشورت می کرد و از نظرات و تجربه هایش بهره می برد. در مواردی که به امنیت کشور و کارشان مربوط نمی شد خانواده را در جریان امور قرار می داد.
نوید شاهد: بیان کردید که برادرتان در راهپیماییهای دوران انقلاب هم شرکت داشت بیشتر توضیح بدهید؟
خواهر شهید: بله، عرض کردم که او با شکلگیری راهپیماییها و تظاهرات علنی بر علیه رژیم سرسپرده پهلوی در کنار دیگر همرزمانش به خدمت انقلاب درآمد، پخش اعلامیه و شرکت در مجالس سخنرانی، کمکرسانی به همشهریانی که در سختی بودند از دیگر کارها و خدماتی بود که او انجام می داد. او از هر کوششی برای پیشبرد انقلاب کوتاهی نمیکرد. تا اینکه با پیروزی انقلاب در صف مدافعان امنیت شهر، به پاسداری از حریم و نظم شهر پرداخت.
نوید شاهد : چه شد که به جبهه رفتند؟
خواهر شهید: او از فرزندان شهر مقاوم و شهید پرور آبادان بود چون عضو بسیج سپاه پاسداران شهر بود، کم و بیش از تحرکات دشمن بعثی آگاهی داشت. ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، با به صدا در آمدن اولین آژیر وضعیت قرمز برای شهر آبادان، خانه را ترک و به صف رزمندگان پیوست و تا چند روز اول کسی از او و محل اسکانش اطلاعی نداشت. تا اینکه بعد از چند روزی به خانه آمد و سلامتی خود را به خانواده اطلاع داد و دوباره به محل ماموریت خود بازگشت.
نوید شاهد: یگان خدمتی و مسئولیت شهید در جبهه چه بوده، شهید و همرزمانشان خاطره ای در این خصوص (مسوولیت) برای شما تعریف کردند.
خواهر شهید: او در سپاه پاسداران آبادان، با سمت فرمانده گروهان-خط جزیره مینو، مشغول به خدمت بود و در عملیات ها با سمت های مختلف حضور یافت، برای مثال در عملیات شکست حصر آبادان (ثامن الائمه) در جبهه مارد، دیدهبان بود.
نوید شاهد: چند نوبت به جبهه اعزام شد و مدت حضورشان در جبهه چقدر بود؟
خواهر شهید: با شروع جنگ تحمیلی در جنگ حضور فعال داشت و در عملیات های، شکست حصر آبادان (ثامن الائمه)، فتح بستان، فتح المبین، و بیت المقدس، شرکت داشت. در این مدت تنها چند روزی را برای دیدار خانواده مرخصی گرفته و از شهر و جنگ فاصله می گرفت ولی حضور او یک حضور فیزیکی در میان خانواده بود در حالی که دل خود را در جبهه جا گذشته بود.
نوید شاهد: عملیاتی که شهید در آن به شهادت رسید و نحوه به شهادت رسیدنش را توضیح بدهید؟
خواهر شهید: در تدارک حمله بیت المقدس برای بازپس گیری خونین شهر از سپاه آبادان به خرمشهر رفت و به همراه بچه های سپاه خونین شهر در عملیات "الی بیت المقدس" با سمت فرمانده گروهان حضور یافت. او جزء اولین گروهی بود که از پل متحرک ارتش جمهوری اسلامی بر روی رودخانه کارون (پل دارخوین)، به عنوان خط شکن عبور کرد و در منطقه دارخوین با دشمن بعثی به مقابله پرداخت؛ در این درگیری هدف ترکش خمپاره دشمن قرار گرفت و دهم اردیبهشت سال 1361 به شهادت رسید.
نوید شاهد: چگونه از شهادتشان مطلع شدید و مراسم تشییع چگونه بود و پیکرشان را در کجا به خاک سپردید؟
خواهر شهید: پس از پیروزی حمله بیت المقدس و بازپسگیری خرمشهر، پیکر شهید به اهواز منتقل شد. سپس خبر شهادتش به خانواده وی که در آن زمان در بندرعباس به سر می بردند، توسط تعاون سپاه پاسداران بندرعباس داده شد. پیکر شهید را در بندر عباس به خانواده تحویل دادند ولی از آنجا که پدر خانواده تمایل داشت که پیکر مطهر شهید را در کنار اقوام خود به خاک سپارند پیکر شهید با آمبولانس به شهر برازجانِ در استان بوشهر منتقل و در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۶۱، در گرمای شهر و بدرقه دوستان و آشنایان در آرامگاه ابدی خود و در کنار دیگر شهداء مطهر این شهر، آرام گرفت.
نوید شاهد: شخصیت و اخلاق برادرتان چگونه بود خاطره خاصی که نمایانگر شخصیت بارزش باشد را برایمان تعریف کنید.
خواهر شهید: شخصیت او در کشاکش انقلاب و سختی های جنگ، شکل گرفت و آبدیده تر شد. هر چند عمر پر برکتشان کوتاه بود ولی در همین زمان اندک هم می توان گفت که عاشق انقلاب و امام و آرزومند برقراری و استمرار این کودک نو پا بود. از دیگران می خواست کمتر گله کنند و دست از یاری انقلاب و حمایت رهبری انقلاب برندارند. صبر و در کنار آن سکوت وی زیبا و به جا بود. معنویت در سیمای معصوم وی موج میزد.
نوید شاهد: از آرزوها و آرمانهایش برایمان بگویید.
خواهر شهید: آرزوی وی پیروزی انقلاب اسلامی و پشتیبانی از ولایت فقیه بود. چیزی که در وصیت نامه خود نیز آن را متذکر شده بود.
نوید شاهد: آخرین اعزامش را به خاطر دارید، چگونه بود.
خواهر شهید: آخرین بار که به دیدار من آمده بود او را غمگین دیدم علتش را پرسیدم؟ گفت که به پابوس امام هشتم علیه السلام رفتم و از حضرت خواستم که شهادت نصیبم شود، چند ماهی از شهادت دوست و همرزمش؛ خسرو میشانیفر میگذشت و این امر او را بیقرار کرده بود. تکاپوی روحش، دیگر اجازه نمی داد که در قفس تن آرام گیرد.
نوید شاهد: توصیه و بیانات شهید قبل از شهادت چه بود؟
خواهر شهید: گفته شد که بر پشتیبانی از ولایت فقیه و یاری انقلاب تاکید بسیار داشت و این نکته که مبادا انقلاب به دست نااهلان بیفتد، دغدغه خاطر وی شده بود.
وصیتش آرمیدن در کنار دوست و همرزم شهیدش «خسرو میشانی فر» بود که در بهشت شهداء آبادان آرام گرفته بود ولی وضعیت جنگی شهر و نیز خارج کردن پیکر شهید از منطقه و کوتاهی در رساندن امانات شهید که وصیت نامه وی هم جزء این امانات بود، سبب شد که پس از مراسم خاکسپاری وصیت نامه وی گشوده شود، و او به خواست و آرزوی خویش نرسید.
سخن پایانی:
پاسخ به این سوالات سبب شد که باری دیگر مروری بر خاطرات تلخ و شیرین زندگی خود با برادرم داشته باشم. الهی که مشمول شفاعت و دعای خیر شهیدان واقع شویم.
گفتوگو از اباذری