گفت وگو با فرزند جانباز «سرهنگ دانایی»؛
فرزند جانباز سرهنگ تقی دانایی بیان می کند: «پدرم در آن دوران بحران مرزدار آن منطقه بوده است و تلاش فراوانی برای برقراری آرامش در آنجا کرده است و در همین اثنا به درجه جانبازی می‌‎رسد.» ادامه این گفت‌وگو را در نوید شاهد بخوانید.

روایت

به گزارش نوید شاهد البرز؛ قلمش در مسیر و راه شهدا رسالتی زینبی را به انجام می‌رساند و خاطرات روزهای کودکی با انسان‌های خوب و برگزیده تنها سرمایه زندگی‌اش است.
«مهدیه دانایی» یکی از خبرنگاران حوزه ایثار و شهادت است که در مراسم تجلیل از خبرنگاران این وادی حضور داشت. از آنجایی که این رویداد در آستانه روز جانباز واقع شد و پدرش جانباز سرهنگ «تقی دانایی» از جانبازان پرافتخار کشورمان است که چند ماه پیش در سال 1400 به یاران شهیدش پیوست، موجب گفت‌و گوی با این فرزند جانباز شد.
 
او خودش را اینگونه معرفی می‌کند: «مهدیه دانایی» فرزند جانباز متوفی «سرهنگ تقی دانایی» دارای کارشناس ارشد روابط بین الملل هستم. در حوزه شهدای مدافع حرم چند کتاب نوشتم و از اهالی رسانه هم هستم.

دانایی در پاسخ به اینکه چگونه وارد حوزه ایثار و شهادت شده است در معرفی بیشتر خود، بیان می کند: «با توجه به جانباز بودن پدر و شرایطی که خانواده‌ام داشتند با مشکلاتی دست‌وپنجه نرم می‌کردم که فرزندان جانبازان به‌ویژه جانبازان اعصاب و روان با آن‌ها مواجه هستند و همین موضوع باعث شد این خانواده‌ها را بیشتر و بهتر درک کنم و اینکه از نگاه امام خمینی (ره) جنگ درحالی‌که خسارات، دردها و مصائبی را به دنبال داشت اما به‌نوعی گنج تعبیر شد و خانواده‌های جانبازان و ایثارگران در به دست آوردن آن، سهم ویژه‌ای داشتند. بنابراین برای بیان هویت خود، پیش از یک فعال رسانه‌ای که دانش‌آموخته روابط بین‌الملل بوده، خود را عضوی از خانواده ایثارگران می‌دانم و این موضوع یکی از افتخارات دنیوی و اخروی بنده است.

روایت


پدر من از جانبازان جنگ تحمیلی است و مادرم نیز در یک مأموریت کاری در زمان انقلاب، درحالی‌که فرزند اولش را باردار بود در راهپیمایی او را از دست داد. پدرم ژاندارم بود و با مادرم هر دو باهم به مناطق مرزی و سردشت می‌رفتند و اصابت گلوله و مواردی از این دست باعث شد آن‌ها هر دو جانباز اعصاب و روان شوند.

می‌توانم بگویم که جنگ و اثرات آن را با گوشت و پوست و استخوانم چشیده‌ام. خداوند بعد از من به مادرم چهار فرزند دیگر داد و چون من فرزند اول بودم علاوه بر اینکه نگران سلامتی پدر و مادرم بودم، مسئولیت نگهداری از خواهران و برادران کوچکم را نیز برعهده داشتم.

معمولاً برای خانواده‌های جانبازان و ایثارگران، اثرات جنگ در طول سال‌های طولانی خود را نشان می‌دهد و عواقبی دارد که در ظاهر مشخص نمی‌شود. به دلیل زندگی در چنین شرایطی بیشتر نسبت به شهدا و ایثارگران احساس تکلیف می‌کنم چون از نزدیک شرایط دشواری را تجربه کردم.

تصور می‌کنم بسیاری از مسیرهای زندگی من بر این اساس روشن و باعث شد چارچوبی را برای خود مشخص و از نظر فکری، فرهنگی و معرفتی، به اطراف خود به گونه دیگری نگاه کنم و توانایی تجزیه و تحلیل مسائل را داشته باشم.

روایت
وی در ادامه درخصوص معرفی بیشتر و فعالیت های پدر جانبازش شرح می دهد: پدرم "سرهنگ تقی‎ دانایی" متولد کرج و تحصیلکرده دانشکده نظامی بود. او دوران خدمتش را در شهرهای سردشت، پیرانشهر، مهران، کردستان و ایلام گذراند تا اینکه در عملیاتی به لحاظ جسمی و روانی مجروح می شود.

فعالیت های انقلابی و جهادی پدرم همانگونه که اشاره کردم از زمان قبل از انقلاب آغاز و تا دوران دفاع مقدس ادامه داشته است. او مرزبان و فرمانده نیروهای سد کنجان‌چم تا نزدیکی مهران در دوران دفاع مقدس بود. پدر یک ارتشی مرزبان بود، در آن سال ها اختلافات و درگیری‌های شدیدی در ناحیه مرزی کشور وجود داشته که دغدغه پدرم بوده است. از آن روزها تعریف می‌کرد: «درحالی که ما در مرزها شرایط ناامنی را داشتیم و اختلافات شدید بین دو قبیله پیرانشهر و روستای اشنویه صورت می‌گرفت در پایتخت کشور جشن های 2500 ساله برگزار می‌شد.


«جانباز سرهنگ تقی دانایی» در آن بحران مرزدار آن منطقه بوده است و تلاش فراوانی برای برقراری آرامش در آنجا کرده است و دخترش درخصوص اقدامات و دغدغه های پدر تشریح می کند: یکی از دغدغه‌های پدرم ترویج آیین بهاییت توسط رژیم پهلوی بوده است که پدرم در آن دوران مبارزه با فرقه ظاله بهاییت بود با توجه به اینکه مرزبان بودند می دیدند که رژیم شاهنشاهی درصدد این بود که بهاییت را بین کردها ترویج بدهد مبارزه با صوفی‌گری و تصوف و بهاییت این تلاش را داشتند که نسبت به این قضیه موضع خود را مشخص کنند و مبارزه می کردند یکی از دغدغه های پدرم مبارزه با فرقه بهاییت بود.
 
این فرزند جانباز با روایت از حماسه آفرینی‌ها و خدماتی که پدرش انجام داده است، اضافه می کند: پدرم مسئول اسکان 60 هزار ایرانی اخراج شده از خاک عراق بود که باید ظرف 24 ساعت اسکان می یافتند. این اخراج در جریان عقد قرار الجزایر از عراق اتفاق افتاد و دولت پهلوی هم اجازه ورود ایرانیان به خاک عراق را با وجود پاسپورت نداد.

وی در مورد نحوه به جانبازی رسیدن پدرش می گوید: پدر در عملیاتی که در پیرانشهر اتفاق می افتد دستشان به شدت آسیب می بیند و با عمل جراحی عصب پا به دستشان پیوند می خورد و این عمل هم‌زمان با عمل دست رهبر معظم انقلاب آیت الله خامنه ای انجام می شود. پدرم حضرت آقا را جوری دوست داشتند و به ایشان علاقه مند بودند که این همزمانی را مبارک و میمون می‌دانستند و همیشه این خاطره را تعریف می‌کردند. پدر در دو سال گذشته درد و رنجش بیشتر شد و شیمی درمانی می کردند و زمانی که دار فانی را وداع گفتند پزشک قانونی سکته قلبی زد.

این فعال حوزه ایثار و شهادت هدف خود را از فعالیت در این حوزه چنین بیان می کند: رهبر معظم انقلاب اسلامی فرمودند: «نطق شهدا بعد از شهادت باز می‌شود.» بنابراین فرمایش، بنده معتقدم شهدا از ما دعوت می‌کنند و به ما اجازه می‌دهند که به حریم آن‌ها وارد شویم. تاکنون علاوه بر نوشتن کتاب با موضوع شهدا، افتخار آشنایی و مصاحبه‌های متعدد با خانواده‌های شهدای مدافع حرم نیز نصیب من شده و به جرأت می‌گویم که این موضوع، لطف و عنایت خداوند و دعوت شهداست.

وی همچنین ادامه می دهد: من از طفولیت شاهد رنج ها و دردهای پدرم بودم. به جرات می‌توانم بگویم؛ شبی نبود که شاهد درد کشیدن پدرم نباشم. جانبازان ما شهدای زنده هستند اما من به جانبازان اعصاب و روان بیش از اینها حق می دهم. من جنگ را با گوشت و پوست احساس کردم و چشم انتظاری مادرم و مادربزرگم را برای برگشت دایی شهیدم (شهیدعلی اصغر حازنی) که مفقودالاثر بودند را دیدم.

خبرنگار و نویسنده زندگی شهدا از پیوند زندگی خودش با شهدا چنین بیان می کند که من دوران کودکی خود را با شهید علی‌اصغر حازنی (دایی خود) گذراندم که در عملیات خیبر مفقودالاثر شد. آخرین باری که قصد رفتن به جبهه را داشت، حدود 5 یا 6 سال داشتم و حس می‌کردم این آخرین دیدار است و او دیگر بازنمی‌گردد و وقتی ندای درونی خود را شنیدم از بازگشت او قطع امید کردم اما نمی‌توانستم مانع رفتن او شوم.

«خواهرزاده شهید خازنی» در پایان بیان می‌کند: به نظرم مشوق اصلی من، باور قلبی بود که احساس می‌کردم به شهدا بدهکارم و می‌توانم خدمتگزار آن‌ها باشم و این کار نوعی خدمتگزاری بود. احساس می‌کنم شهدا در مسیری گام برداشتند که روزی شهید خازنی گام برداشته بود.
 

گفت‌وگو از اباذری

انتهای پیام/ 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده