سیری در حیاتِ طیبه شهیدامینی:
«شهیدكاظم اميني» از شهدای دوران دفاع مقدس است. در روایت از او آمده است: «وي عاشق شهادت بود و خيلي شجاع و با تدبير بود. قهرمان و دلاور جبهه ها بود، شجاعت و سر سختی اش همراه با متانتی که داشت او را محبوب دل­ها کرده بود.» زندگی‌نامه او را در نوید شاهد بخوانید.



شهید کاظم امینی
به گزارش نوید شاهد البرز؛ شهیدكاظم اميني، فرزند محمد و تاج‌الملك ستارآذري، در دهم آذرماه سال 1334 در كرج به دنيا آمد. نام ديگرش مجتبي بود. كاظم (مجتبي) دوران تحصيلات ابتدايي خود را در دبستان سعدي با موفقيت گذراند. كاظم با زرنگي و تيزهوشي كامل موفق شد دوره ابتدايي خود را سپري كند، به‌طوري‌كه كلاس سوم دبستان حدود يك ماه مريض بود و در منزل بستري شد اما پس از بهبودي به مدرسه رفت و امتحاناتش را به خوبي داد و موفق شد شاگرد اول شود. تحصيلات راهنمايي و دبيرستان را در آموزشگاه‌هاي دهخدا و فارابي در رشته رياضي و فيزيك سپري كرد. با اوج‌گيري انقلاب درگير مسائل سياسي و مذهبي شد و وارد سياست شد.

او از ساواكي‌ها شديداً متنفر بود و به امام و آقای سلطاني (شهيد) علاقه خاصي داشت و آقاي سلطاني را به عنوان الگو و اسوه خود مي‌دانست.
مجتبي (كاظم) روحيه تسليم‌ناپذيري داشت و براي رسيدن به‌هدفش تلاش مي‌كرد.
وي همزمان با اوج انقلاب به خدمت مقدس سربازي رفت. 6ماه پس از پيروزي انقلاب اسلامي براي ديدن آموزش نظامي و دوره دافوس به لبنان رفت. حدود 2 يا 3 ماه در لبنان بود و پس از آن به ايران بازگشت. زمان مراجعت وي هم‌زمان با تشكيل سپاه بود. او عضو رسمي سپاه شد و در اين مدت مسئوليت‌هاي زيادي به عهده داشت.
وي مدتي در سازمان مبارزه با مواد مخدر فعاليت كرد.

كاظم (مجتبي) اميني در سال 1362 با خانم اعظم مظفري ازدواج كرد حاصل ازدواج آنان 1 فرزند دختر است.
پس از شروع جنگ تحميلي وي عازم جبهه‌ها شد. در سال 1359 با اصابت تركش خمپاره به دستش مجروح شد. هنگامي كه خانواده‌اش از زخمي شدن وي مطلع شدند، در اولين فرصت به ملاقاتش در بيمارستان امام رضا(ع) مشهد رفتند، ولي با تعجب بيش از حد مجتبي روبه‌رو شدند. علت تعجب را جويا شدند مجتبي در جواب گفته بود كه من مي‌خواستم بعد از بهبودي دوباره به جبهه برگردم.
وي پس از بهبودي نسبي دوباره به جبهه رفت، حدود 4 سال در جبهه غرب و قصر شيرين پست فرماندهي عمليات محور غرب را عهده‌دار بود و در اين مدت رشادت‌هاي زيادي از خود نشان داد. شجاعت و رشادت های او در عملیات خیبر هنوز هم زبانزد خاص و عام است.
وي عاشق شهادت بود و خيلي شجاع و با تدبير بود. قهرمان و دلاور جبهه ها بود، شجاعت و سر سختی اش همراه با متانتی که داشت او را محبوب دل­ها کرده بود.
مجتبی(کاظم) در عمليات‌هاي زيادي شركت كرد. وقتي يكي از دوستانش شهيد مي‌شد، وي با خود مي‌گفت: «چرا من شهيد نمي‌شوم؟! شايد من لياقت شهادت ندارم يا به پاكي كه لازم شهادت است نرسيده‌ام.»
شهید در نامه‌ هایش به همسرش گفته است : «من از تجملات و مال دنیا شدیداً بیزارم و فقط برای رفع نیاز از پول استفاده می کنم و هر چه دارم با دوستان و(هم­فکرانم) شریک هستم. همیشه آرزو داشتم که هیچ وقت به پیری نرسم و مرگ مرا انتخاب نکند، بلکه من مرگ را که همان شهادت باشد انتخاب کنم به این دلیل بوده است که تا کنون ازدواج نکرده ام. قبل از این که جنگی شروع شود در کردستان بودم و قبل از این که عملیات کردستان شروع شود در لبنان بودم ولی چه کنم که تا به حال خالص نشده ام. ولی اطمینان دارم به این آرزویم ( شهادت) خواهم رسید زیرا جوینده یابنده است.» 
اعظم مظفری ، همسرش، نقل کرده است: « بعد از عروسی در سر پل ذهاب مقر حاج بابا، خانه ای کرایه کردیم ، بیشتر فرماندهان با همسرانشان آنجا بودند و در کنار هم زندگی می کردند. جمع جالبی بود کم توقع بودند و همه یک سطح زندگی می کردند. حدوداً دو سه روز قبل از این که عملیات شروع شود زمزمه می کرد که عملیاتی در راه است. آقای ناصح فرمانده­ی تیپ نبی اکرم به خانه ما آمد و در سکوت مطلق روی کاغذ طرح عملیات را کشیدند با همدیگر مکالمه­ای نداشتند و خیلی آرام بودند زمزمه عملیات در بین خانواده هایی که آنجا زندگی می کردند پیچیده بود. با تمام وجود احساس می کردم که کاظم برای همیشه خداحافظی میکند. یک روز ساعت هفت صبح بود در زدند و خبر شهادت مجتبی و ناصر علافی که از دوستان صمیمی او بود را به من دادند.»
سردار كاظم اميني در 28/11/1362 در منطقه چنگوله، در عملیات والفجر 5 براثر اصابت تركش به سر به شهادت رسيد.
پيكر پاك وي پس از تشييع در امامزاده محمد به خاك سپرده شد.
سردار شهيد كاظم (مجتبي) اميني در قسمت‌هايي از نامه‌اش چنين نوشته است: «در جبهه‌ها بود كه به خلوص و معنويت رسيدم و تأثير همين جبهه بود كه مرا به خدا نزديك‌تر كرد و توانستم خدا را بهتر بشناسم و توانستم تا اندازه‌اي بر شيطان غلبه كنم. براي همين است كه بازگشت از جبهه برايم مقدور نيست.
من از جايي برايتان نامه مي‌نويسم كه تمامش نور است و روشنايي و صداقت است و پاكي و نجابت است و ايمان. اين‌جا از ماديات خبري نيست. از دزدي و كلاهبرداري و احتكار خبري نيست. كسي دنبال مقام و دنيا نيست.
اين‌جا انسان خيلي خود را به خدا نزديك مي‌بيند. اين‌جا كمتر از ياد خدا غافل مي‌ماند. اين‌جا فقط نور است و صفا و تنهايي. اين‌جا معنايي ندارد. همه با هم برادرند. به كمك هم مي‌شتابند. اين‌جا كسي براي پول كار نمي‌كند. در ازاي كار فقط صلوات مي‌فرستند و براي هم دعا مي‌كنند. هر چند وقت يكي به زيارت امام زمان(عج) نائل مي‌شود. اين‌جا هوايش بوي آقا و مولايمان مهدي(عج) را مي‌دهد...»

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده